eitaa logo
ضرب المثل
31.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
926 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
آتشی که نمى سوزاند “ابراهیم” را🌱 و دریایی که غرق نمی کند “موسى” را🌱 مادری، کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد تا از دست دشمن نجات پیدا کند اما او از خانه‌ی فرعونِ تشنه به خونَش سر در می‌آورد.🌱 دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند. و از قعر چاه سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد.🌱 مکر زلیخا زندانیش می کند، اما عاقبت بر تخت پادشاهی می نشیند.🌱 با وجود تمام این قصص قرآنی هنوز نیاموختیم که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به ما را داشته باشند و خدا نخواهد، هیچ برگی از درخت نمی‌افتد🌱 گاهی که بی‌قرار می‌شویم باید آرام سر در گوش دلمان زمزمه کنیم: ‹‹ آرام باش دل کوچک من، خدای موسی خدای عیسی خدای ابراهیم خدای نوح خدای یوسف و خدای محمد خدای تو، هم هست.🌱›› وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿۵۹﴾ 🌱و هیچ برگی نمی افتد مگر آنکه آن را می داند، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت] است. ‹‹ سوره انعام ›› ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@zarboolmasall
ای که بوی باران شکفته در هوایت یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت شد خزان به پایت بهارِ باورِ من سایه‌بان مِهرت نمانده بر سر من جز غمت ندارم به حالِ دل گواهی ای که نور چشمم در این شب سیاهی چشم من به راهت همیشه تا بیایی باغ من، بهارم، بهشتِ من کجایی؟ جان من کجایی، کجایی، که بی تو دل شکسته‌ام؟ سر به زانوی غم نهادم، به گوشه‌ای نشسته‌ام آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا مانده با نگاهی، به راهی که می‌رود به ناکجا ای گل آشنا، بی قرارم بیا وای از این غم جدایی قیصر امین پور @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ـ🌱🌱🌱 متن قشنگیه : حرمتها که شکسته شد مسیح هم که باشی نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی انچه در دستت بود امانتی پنهان بود حراج شد انچه نباید بگویی گفته شد فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند حرف، حرف ویران کردن دل است نه دیواری خراب کنی از نو بسازی "دلی که ویران کردی قصری بود که خود ساکن ان بودی" راستی حالا که خود را بی خانه کردی با آوارگیت چه میکنی شاید به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری... ‹🤍🌼› @zarboolmasall
‌تنها چیزی ک باعث میشه با حال خوب ادامه بدم، اینه که روزای قشنگ‌تری هم میرسن! چیزی که باعث میشه ندونیم فردا چی میشه اما باز ادامه میدیم، یه چیزه! ضربان سمتِ چپِ سینه‌ات ! تا وقتی میزنه تجربه کن! اشتباه کن! تلاش کن! هیچ‌کس قرار نیست جای تو زندگی کنه!هوای خودتو داشته باش! ‹‹🌱››
.ـ🌱🌱🌱 بگذر... بگذر از هرکس و هرچیز و هر موقعیتی که با تو خوب تا نمی‌کند! بگذر و رها کن و دور بایست از هر شخصی که به عمد تو را به وادی اندوه می‌برد و آزار می‌دهد. به روزگار پیری‌ات که رسیدی تازه می‌فهمی ارزشمندترین داراییِ تو؛ وقت و عمر و زمانت بوده و تو نباید اجازه می‌دادی با هر صحبت و نگاه و معاشرت بیهوده‌ای، خراب شود. ارزشمندترین دارایی تو روح و روان تو بوده که باید از آن در برابر طعنه‌ها و گزندها و آسیب‌ها، محافظت می‌کردی. باید مراقب آرامشت باشی، باید قبل از هرچیزی راحتیِ خودت را در نظر بگیری و اگر مویی سپید می‌کنی و اگر خطی به چهره می‌اندازی، برای هرکس و هرچیز که هست؛ ارزشش را داشته‌باشد... @zarboolmasall
😂 ... شلمچه بودیم! شیخ‌اڪبر‌گفت:«امشب‌نمی‌شه‌ڪارڪرد. می‌ترسم ‌بچه‌ها‌شهید‌بشن». تو تاریڪی‌دور‌هم.ایستاده‌بودیم‌وفڪر‌می‌ڪردیم ‌ڪه‌صالح‌گفت‌:یه فڪری! همه‌سرامونو‌بردیم‌توی‌هم. حرف‌صالح‌ڪه‌تموم‌شد،‌زدیم‌زیرخنده‌و راه‌افتادیم. حدود‌یه‌ڪیلومتر‌از‌بلدوز ها‌دور‌شدیم. رفتیم‌جایی‌ڪه‌پرازآب‌و‌باتلاق‌بود. موشی‌هم‌پیدا‌نمی‌شد. انگاربیابون‌ارواح‌بود.فاصله‌مون‌با‌ عراقیا‌خیلی ‌ڪم‌بود؛اما‌هیچ‌سر‌وصدایی‌نمی‌اومد. دورهم‌جمع‌شدیم‌.شیخ‌اڪبر‌ڪه‌فرماندمون‌ بود، گفت:‌یڪ،‌دو،سه. هنوز‌حرفش‌تموم‌نشده ‌بودڪه‌صدای‌دوازده‌نفرمون ‌زلزله‌ای‌بپا‌ڪرد. هرڪسی‌صدایی‌از‌خودش‌در‌آورد. 😂صدای‌خروس،سگ،بز،الاغ و... چیزی‌نگذشته‌بود‌ڪه‌تیربارا ‌وتفنگای‌عراقیا‌به‌ڪار‌افتاد. جیغ‌ودادمون‌ڪه‌تموم‌شد؛پوتینارو‌گذاشتیم‌ زیر‌بغلمون‌ودویدیم‌طرف‌بلدوزرا. ما‌می‌دویدیم‌وعراقیا‌آتیش‌می ریختند. تا‌ڪناربلدوزرا‌یه‌نفس‌دویدیم. عراقیا‌اونشب‌انگار‌ بلدوزرا‌ رو نمی‌دیدند. تا‌صبح‌گلوله‌ها‌شونو‌ تو باتلاق‌حروم‌ڪردندوما‌به‌ڪیف‌وحال‌و خیال‌آسوده‌تا‌صبح‌خاڪریز‌ زدیم. @zarboolmasall
به هر جا ناتوان دیدی توان باش به سود مردم خامش زبان باش🌱   به زیر پای بی دستان زمین شو به چشم زورمندان آسمان باش🌱   ستم کش را اگر دیدی بر آشوب ستم گر را چو مشتی بر دهان باش🌱   یتیمی را به مِهری شادمان کن گل بی باغبان را باغبان باش🌱   چو افتد بر جَبینت خط پیری مکن افسردگی در دل جوان باش🌱   تو عمری در هوای خویش بودی زمانی هم به فکر دیگران باش🌱 @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آروم باشه آروم بگیر خدا میگه که هر چه کنی به خود کنی 🌱حاج آقا دانشمند🌱 @zarboolmasall
📗حکایت ▫️پادشاه پیری بود که تنها فرزند او دختری بود بسیار زیبا ! هرکس با آن دختر ازدواج میکرد صاحب مال و منال و از همه مهمتر تاج و تخت کشور میشد! ▪️دختر با پسری زیبا و قوی ازدواج کرد ولی فردای پس از ازدواج نعش آن پسر را از اتاق بیرون آوردند! چندین ماه بعد دختر با فرمانده لشکر شاه ازدواج کرد ولی درست بعد ار شب اول زندگی شان آن مرد نیز بطرز عجیبی دیگر از رختخواب بلند نشد.. ▫️ازدواج سوم نیز با پسر وزیر به همین شکل بود که آن نیز جان خود را از دست داد تا اینکه پادشاه با دیدن این وضع ازدواج برای دختر خود را ممنوع کرد.. ▪️یکسال گذشت و پسر یکی از صوفیان شهر به دیدار پادشاه رفت و گفت درخواست ازدواج با دختر او را دارد حتی اگر به قیمت تمام شدن جانش باشد ، پادشاه که دید او بسیار مصمم است درخواست ازدواج را قبول کرد و پس از مراسم پسر با دختر وارد اتاق شدند... ▫️پسر در همان لحظه اول متوجه شد دختر گل سری عجیب دارد و از آنجا که خود در علم پزشکی و طب دستی داشت فهمید که این گل "انگشتانه" است که بسیار سمی می باشد و بو کردن و استشناق آن پس از چندساعت باعث مرگ می شود! پسر در مورد گل سر دختر از او پرسید و توضیح داد که یادگار مادرش است همچنین او یک گلدان از گلهای انگشتانه را کنار تخت نیز دید و سپس راز مرگ پسران نگونبخت را فهمید... ▪️او پس از توضیح دادن به دختر در مورد گل های انگشتانه و سمی بودنشان دختر را توجیه کرد که این گل ها جایی دور از دسترس باید باشند و همچنین این گل نباید گل سر باشد زیرا حتی با وجود ماندگی و خشک شدن بازهم بسیار سمی هستند... پس از آن دخترپادشاه و پسر صوفی سالها درکنار یکدیگر زندگی کردند... @zarboolmasall
🤍🌼🤍🌼 چرا باید خودمون و دوست داشته باشیم؟ چون ویژگی های صورتمو هیچکس نداره چون تنها کسی که بیشتر از همه منو درک میکنه خودمم چون تنها کسی که بهم خیانت نمیتونه بکنه خودمم چون خودم بهترین معلم خودم میتونم باشم چون کسی که بیشتر اوقات اشکامو پاک میکنه خودمم چون کسی برای موفقیت منو هول نمیده و خودم برای رسیدن بهش تلاش میکنم چون اونی که تو ایینه بهم نگاه میکنه و میگه ادامه بده خودمم چون اونی که از پس همه این سختیا بر اومده تاحالا و باهاشون جنگیده خودمم چون تو دنیا فقط یه نفر با همه این ویژگی ها هست چون کسی که تا اخرین لحظه با منه خودمم چون به خودم نیاز دارم برای موفقیت درآخر خودمو دوست دارم چون من منم @zarboolmasall
«درستایش قلم» 🌿📝 زمانی‌که تنها هستید، قلم به دست بگیرید. زمانیکه خوشحال هستید بازهم قلم به دست شوید، حتی درناراحتی و غم نیز مسلح به قلم باشید و پیوسته بنویسید. قلم رهایتان نمی‌کند مگر آنکه روزی آن را کنار بگذارید. وقتی به دستان خویش هنرِ قلم زنی بیاموزید، آرام آرام قلم به کمک شما می‌آید تا اندکی از درد و دغدغه‌های روزانه شما بکاهد، پس واژگان به راحتی از جوهر قلم روی کاغذ نقش می‌بندند و از آن لحظه شما دیگر تنها نیستید و قلم، همراه همیشگی و یار با وفای شماست. 🌿📝 می‌گویند؛ نوشتن یکی از سخت‌ترین و دشوارترین زمان برای کسی است که می‌نویسد. من اما، لحظاتی را که مشغول قلم زدن هستم از زمین و زمان منقطع و گویی در دنیایی زیبا و پُر از حروف و واژگان سیر می‌کنم. قلم را با دست راست گرفته و صفحه سفیدی را باز می‌کنم تا جوانه‌های کوچک ذهنم شروع به شکوفه زدن کنند. 🌿📝 سایه تو هرگز تو را ترک نخواهد کرد؛ دقیقا زمانیکه تصمیم به نوشتن کنید این قلم و نوشتن است که سایه به سایه شما را همراهی می‌کند. همراه و هم‌رازی آرام، صادق و بی سروصدا که فقط باید آن را حق جو و حقیقت طلب بار بیاورید. تا مبادا تیزی و بُرَندگی‌اش همچون زبان آدمیزاد کسی را زخمی و آزار دهد. 🌿📝 شاید هم درست باشد این جمله که؛ «نویسندگان دوبار زندگی می‌کنند» جمله‌ی عمیق و زیبایست، اما انسان زمانی می‌تواند نویسنده‌ی واقعی باشد که به نویسنده اصلی ایمان و باور داشته باشد، پس وقتی نویسنده خداست از چیزی نهراسید. 🌿✍🏻سیده ناهید موسوی @zarboolmasall