بابچه ها نشستیم.
به مکالمه بچه ها گوش میکنم:
🧑🏻-غششش کرد
👩🏻عه این چرااینجوری شد؟
مامان؟
-خب خواهر اینقدر که ازاین هیئت به اون هیئت میره
خسته میشه خب معلومه که بیهوش میشه
این چندوقت بیشتراز مادرجون من رفت روضه وهیئت...باورکن
البته میگن یه چایی خورده بعدش بیهوش شده
-:نمیدونم ولله
چه سریع جناییش میکنند
هنوز که کاری نکرده خواسته باشند شهیدش کنند
خواهرش میگه:این رو دیگه نمیدونم
ولی داره ماشین خارجی وارد میکنه دیگه!
دود از کلّه و دماغم میزنه بیرون.🤯😤
کوچیکه میگه👧🏻:کی
بازرئیس جمبور شهید شده؟
میگم🧕:ایننن آقا که هنوز نه کابینه داره نه قسم خورده نه رسماً کارشو شروع کرده ازقول تو از هئیت رفتن بیشتر نشده
انتخاب وزیراشم انداخته گردن ظریف
چرااا میگین
اینها کارهایی که از قبل انجام شده
میگه :نمیدونم دیگه میگن
میگم:خب بگنننن
میگه:تازه میخواد وزیراش بیشتر جوون و زن و اقلیتها باشه
میگم :خبب
میگه:خوبه دیگه!
میگم:خوبه کجاش خوبه؟
میگه:خب وزیر زن داشته باشیم خوبه دیگه
پسرم میگه:به جوونها، فرصت بده خوبه که
از اقلیتها داشته باشیم خوبه دیگه
میگم: ولش کنین راستی میخوایم جمعه بریم بیرون جووج بزنیم میاین دیگه؟
همه میگه بععععله
میگم خببب باشه
به دختر کوچیکم که هنوز۴سالش نشده میگم
خببب شما میری گوشت میخری
چشماش برق میزنه میگه:مننن؟باااشه
بقیه به هم نگاه میکنند
به پسرم میگم :شماهم گوشتهارو خرد میکنی و تو سس میخوابونی خوب مزه دارشن
به دخترم میگم :کباب کردنش با شمااا
پسرم اعتراض میکنه:مامااان شوخی میکنی دیگهه
جدی میگم:نههه
تاازه مامانی هم مارو میبرن بیرون..
پسرم میگه:بعععله مستقیمیم بهشششت
میگم :خدانکنه
میگه: عه؟بهشت که خوبه
پسرم پشت لبشو نشون میده میگه نگاااه کن اینا رو بازغال سیاه نکردما ....مثلا من مَردم
بعدد این فسقل بچه گوشت بخره وبه خواهرش اشاره میکنه ومیگه
اینن " وای مامانم اینا " برای من کباب کنه باز تا سه روز بگه
آی دستم سوخت
بوی دود گرفتم
چشام میسوزه
تااازه اگه جزغاله نششن
خواهرش میگه:چرااا میتونم از تو که بهترم
هنوز کار نکرده،شروع کردی
کوچیکه هم میگه بعله بعله منم از همتون بِیترترم
دختر بزرگم میگه :مامااان ولی ناخونام کثیف میشه ،نشکنه
تابستونی گذاشتم یکم بلند شن ها!
پسرم میگه :بفرمااا شروع شد واییییییییییی مامانم اینااا....
منم جدی میگم:
نهههه باورکنید رااست میگم
جدی میگم اگه خودتون قبول کنید البته!
پسرم میگه:نگوووو
میگم خب چه اشکالی داره به همتون فرصت دادم دیگه
مسوولیت دادم!
پسرم میخنده میگه:ایی زرنگگگ
همون اول گرفتم منظورت چیه
باااشه ...
بلندشد وگفت:چندکیلو بگیرم؟
دختر کوچیکه گفت:لازم نکرده مامان گفته من بخلَم..
پسرم میگه :آبجی جون شما تا پیاز و اینارو بیاری من برگشتم ،بستنی میخوای؟
دخترم باناراحتی میگه:نخیرم و میره تو اتاق...
دختربزرگم بلند میشه ومیگه :من مزه دارشون میکنم
فقط مامااان دستکشا کجااست؟
پسرم میزنه به صورتش و در حال رفتن میگه :وای ماماااانم ایناااا..
خواهرش دنبالش میکنه و میگه:وایستاااا بدددجنسسس...
میخندم
دختر کوچیکم از اتاق میاد بیرون
پشت لبشو باخودکار،سیااه کرده
میگه: ماماان چی برااات بِخلَم؟
بغلش میکنم ومیگم
دائما یکسان نباشد حال دوران
توهم بزرگ میشی..
میخندم
به دخترم
به کابینه ظریف
به نمره دادنش...
میخندم
به زندگی و میگم خدا بزرگه
میخندم ...
#مثبتانه
#چادر
#نذر_سوم
#چادر_عربی
مقدار پارچه مورد نیاز👇
عرض 180 حدود 350 تا 370
عرض 90 و 110 حدود 7متر تا 740
عرض 120 حدود 5متر تا 550
@zardoz
#آموزش_خودم😍
https://eitaa.com/joinchat/3463970902Ca9ef11655f