eitaa logo
زَرقای
115 دنبال‌کننده
7 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اینکه برای رویاهایت تلاش کنی قابل ستایش است. علیرضا فغانی، حق دارد برای رویای داوری بین المللی خودش را به آب و آتش‌بزند. اصلا دمش گرم تابعیت استرالیایی گرفت اما آقای فغانی؛ تو تام کیدمن از ملبورن نیستی.تو ، هنوز علیرضا فغانی و اهل جابوزی. شاید شش سالی‌ست که به انگلیسی صحبت می‌کنی و کمی فارسی‌ات ضعیف شده اما زبان مادری ات هنوز فارسی با لهجه‌ی خراسان رضوی‌ست اصلا ما را فراموش کرده‌ای به ته لهجه‌ات مقابل انگلیسی حرف زدن گوش بده، نامت را تکرار کن،گاهی مقابل آینه بایست و به خودت نگاه کن شرمنده‌ایم اما تو جزوی از این خاک هستی! پس چطور کنار قاتل هزارنفر از هموطنانت ایستادی و لبخند زدی؟ کنش سیاسی پیشکشت، نخواستیم او را مقابل جهانیان رسوا کنی اما وطنت ارزش یک اخم مقابل ترامپ را نداشت؟ نمیدانم؛ شاید وطن برای تو کم گذاشته که انقدر ارزان فراموشش کردی اما خدا کند عزیزی از تو ،دلش از صدای انفجارهایی که این کله زرد آمریکایی و رفیق سگش ایجاد کردند، نلرزیده باشد. اما خدا خیرت دهد.نشانمان دادی بی غیرتی یعنی چه خوانده بودم که از خدا بخواه که تو را مشغول دنیا نکند که عاقبتش‌ فروختن روحت است؛ و ما امشب در فینال جام باشگاه‌ها، روح یک مرد را دیدیم که برای رویاهای دنیایی‌اش سر مقابل شیطان خم کرد و لبخند زنان در کنار قاتل هم‌وطنانش ایستاد. به کارت ادامه بده. سوتت را بزن و اسمت را بالا ببر. شیران نیازی به دلسوزی کانگورو و عنکبوت‌ها ندارند
چهل روز قبل وطن معنای تازه‌ای پیدا کرد. برای من که خودم را وطن‌پرست می‌دانستم،این گربه‌ی چندهزارساله، مهم‌تر شد آن‌قدر مهم که قید قدم زدن در خیابان‌های فرنگ را بزنم و بی‌خیال آکادمی سینمایی شوم که سه سال دویده بودم و به نزدیکی‌هایش رسیده بودم چهل روز قبل بغضی را فرو خوردم و و با خودم گفتم آن شهر شاید یک روز مقصدی از مسافرت‌هایم باشد اما باید بمانم حتی اگر این خاک آوار شود بر سر تمام رویاهایم باید بمانم و نفس بکشم در کشوری که سخت است زیستن در آن اما برایم معنا دارد چهل روز قبل عزیزانی را به تن خاک سپردیم تا این خاک بماند و برای خیلی‌ها تکرار شد و خیلی‌ها تازه فهميدند که "علاج در وطن است" چهل روز قبل ما دوباره به واژه‌ای مشترک رسیدیم ایران؛ و به جهان نشان دادیم ما فرق داریم ما صاحب‌خانه‌ایم و اجازه نمی‌دهیم کسی بر سرمان فریاد بکشد و بخواهد از خانه‌مان بیرونمان کند نشان دادیم که حتی اگر عزیزترین‌هایمان در خون بغلطند،اشک‌هایمان را در چشم خفه می‌کنیم و برای نبرد می‌ایستیم و بار دیگر ثابت کردیم ما به یقین رسیده‌ایم برای حفظ ایران
در روزگار جالبی زندگی می‌کنیم ما نشسته بودیم یه گوشه چای و بیسکویتمون رو میخوردیم که به خاکمون حمله شد با این حال ما مقصریم و باید تمام سلاح و فناوری‌مون رو تحویل بدیم طرفی که بهمون حمله کرد هم کاملا بی‌گناهه آیندگان به این روزهای سیاست و رسانه‌های ما و جهان خواهند خندید
قطعا روزهای سختی خواهیم داشت اما در ذهن من این جنجال اسنپ بک و مکانیزم ماشه شبیه به هیاهوی لشکر شام در دوران قبل شهادت اباعبدالله ست
تو به آرزویت رسیدی ما ماندیم و یک جهان دلتنگی تو برایم مهم بودی حتی آن روزهایی که غریبه بودم با دنیایت. و حالا یک‌سال است که بغضت میزبانی گلویم را به عهده گرفته است و هم‌نشین بغض سیزدهم دی ماه شده خوش باشید کنار اباعبدالله و خستگی در کنید و ما یک جهان چشم به راهتان خواهیم ماند برای روز موعود،آن صبح ظهور؛برای دوباره دیدنتان
امروز سال روز اتفاقی است که اگر نبود فریادهای امروز وجود نداشت هفت اکتبر و فلسطین نقطه‌ی وصل خون‌خواهان کل تاریخ است و ما به بعد از قرن‌‌ها به آن رسیدیم نقطه‌ای که از شرق آسیا تا غرب اروپا،از اقیانوسیه تا قلب آمریکا بر سر یک دشمن به توافق برسند و تمام فریادشان خرج دشمن اصلی بشریت بشود. چه کسی فکرش را می‌کرد یک روزی برسد که بزرگان هالیوود جراتش را پیدا کنند و علیه صاحب‌کاران اصلی خود یعنی یهودیان،بیانیه صادر کنند کسی در تمام این سال‌ها از گوشه‌ی ذهنش هم عبور نمی‌کرد بلوندهای چشم آبی با پرچم فلسطین و ایران به خیابان بیایند و مرگ بر اسرا‌ئیل بگویند حالا،همان‌هایی که امروز بی‌آبرو شده‌اند و به تبعیت از اربابان تلاویو نشین خود می‌گویند حماس شکست خورد و هفت اکتبر خطای استراتژیک بود و این در حالی‌ست که امروز اسرائیل بدکاره‌ای بی‌آبروست و ضربه‌ای خورده که در کابوس‌هایش هم نمی‌دید. ایران در طی دوازده روز و مقاومت غزه در این سال‌ها به ویژه در این دوسال با حیثیت آمریکا و اسرائیل کاری کردند که تمام کشورها جرات دست درازی به آن‌ها را پیدا کردند این دو ابرقدرت پوشالی حالا فاحشه‌ای ارزان قیمت هستند که کسی حاضر به نزدیک شدن به آن‌ها نیست چه برسد به همخوابگی ما عزیزانی را طی دوسال به آسمان سپردیم که تا خود لحظه‌ی ظهور و رجعت،داغ‌شان سرد نشده و آرام نخواهیم گرفت اما تک به تک سرهایی از ما که به روی نیزه رفت به بی آبرو شدن کاخ یهود می‌ارزید ما سر دادیم و جهان بیدار شد و حالا وقت سر دادن برای رسیدن به روزی است که از یهود تنها چند فصل از کتاب تاریخ باقی بماند و قصه‌گویان از موجوداتی شبیه به انسان برای ترساندن کودکان حرف گوش نکن قصه بگویند
قرار نیست هیچوقت از من شاعر در بیاد اما این شعر سپید یادگاری برای این روزهایی که می‌خواهند فلسطین را فراموش کنیم در سایه‌ی دیوارهای بی‌نام، کودکانی ستاره را با سنگ هجی می‌کنند، و باد زمزمه‌های‌شان را روی زخمِ شب می‌پاشد. زمین به هر گام‌شان گوش می‌سپارد؛ ریشه‌های بی‌قرارِ زیتون از خوابِ هزارساله برمی‌جهند، انگار خاک، از درونِ خویش آوازِ رهایی را به یاد آورده است. آزادی پرنده‌ای نیست که بگریزد، دستی‌ست که در آتش می‌روید، چراغی‌ست که از تاریکی می‌گذرد و کوچه‌ها را به نامِ صبح روشن می‌کند. گلوله‌ها نمی‌دانند نامِ کودکی را که در خاک نوشته شده؛ اما باد بلند می‌خواند: فلسطین و برگ‌ها، بی‌آن‌که از هم بپرسند، دست در دستِ هم رهسپارِ آسمان می‌شوند.
بعد فاطمه(س)، حیدر تکیه به دیوار داده بود و بلند بلند گریه می‌کرد...