⭕️چهل ویکمین مسابقات سراسری قرآن کریم آغاز به کار کرد
🔹چهل ویکمین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم به عنوان بزرگ ترین رویداد قرآنی کشور، در ۹رشته حفظ ۵، ۱۰، ۲۰ جزء و کل قرآن کریم، قرائت تحقیق، ترتیل، حفظ موضوعی قرآن کریم و حفظ احادیث و تفسیر قرآن کریم با حضور ۴۴۷ فعال قرآنی در دو بخش خواهران و برادران در اراک آغاز به کار کرد./شبکه خبر
🌾 مجله مجازی عقیق 🔱
قیمت واقعی دلار ۷۰۰۰ تومان است
یحیی آل اسحاق، رییس سابق اتاق بازرگانی تهران:
🔹دولت باید بازار ارز را به سمت قیمت واقعی آن که حدود ۷۰۰۰ تومان است، هدایت کند.
🔹دولت باید به گونهای بازار ارز را مدیریت کند که نرخ دلار به کمتر از ۱۰ هزار تومان یعنی حدود ۷۰۰۰ تومان برسد و پس از آن کنترلها و نظارتهای خود را بر این بازار به گونهای اعمال کند که قیمتها تثبیت شود. /اقتصادآنلاین #اقتصادی
🌾 مجله مجازی عقیق 🔱👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
پوتین و وزیر نفت ایران دیدار می کنند
🔹سخنگوی رئیس جمهوری روسیه روز سه شنبه به خبرنگاران گفت که این دیدار در حاشیه همایش بین المللی هفته انرژی روسیه -۲۰۱۸ که از فردا (چهارشنبه) در مسکو آغاز میشود؛ انجام خواهد شد. /جماران
#بین_المللی
🌾 مجله مجازی عقیق 🔱👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
ذره بین 🔍
◼️ بسم الله الرحمن الرحیم 🖋 #قسمت_بیستم 🌱 عجیب است مادحین عزیز! ✍ این داستان که امروز مطالعه میک
◾️ بسم الله الرحمن الرحیم
🖋 #قسمت_بیست_و_یکم
#آسیب_شناسی_هیئات
🌱 یک مقایسه ساده نسل قبل و فعلی مادحین!
✍ قدیم الایام یکی اگر میخواست مداح شود باید حداقل بیست سال تو روضه ها جارو میزد و پای منبر روضه خوان ها مینشست!
در این مدت گاهی وقت ها دو خط شعر میخواند.
بعد بیست سال تازه به خود اجازه میداد که تو بعضی مجالس به عنوان روضه خوان شرکت کند و چند دقیقه مدیحه سرایی کند!
👈 قدیمی ها اعتقاد داشتند باید خاک خوریِ روضه کنی! 👉
تو مجالس پر بود از محاسن سپید های دیوانه اباعبدالله!
کسانی که هفتاد، هشتاد سال عمرشان در روضه گذشته بود!
میاندار ها همه بالایِ شصت سال سن!
مادحین و نوای شیرین " ای اهل میر و علمدار نیامد" یا سبک هایی از این دسته! اما امروز!
🔴 تا دیروز هر کس تو حمام خانه خود میخواند میرفت یک کاست میداد و خواننده میشد! امروز می آید و مداح میشود! مداح ها اصلا روضه خوانی بلد نیستند! یک جوان بیست و سه الی چهار سالِ شصت الی هفتاد ترانه را از رویِ کاغذ میخواند! ای اهل حرم ها جای خود را به ترانه داد! میاندارها شدند بیست ساله!
مجالس تهی از پیرغلام! چون پیرغلام ها علاف نیستند بیایند مجلسی که به ورزش صبحگاهی شباهت دارد! الکی بالا و پایین بپرند و اسمش را هروله بگذارند! که اصلا هروله این بپر بپرها نیست!
قدیمی ها سینه میزدند و اشک میریختن! امروزی ها میپرند بالا و پایین و فریاد میکشند!
مطرب مجلس هم هر چند دقیقه دیس دیس میکند!
قلاده ای میخرند و به گردن می اندازند و پارس میکنند!
میو میو میکنند!
قدیمی ها وقتی اسم اربابشان می آمد، دو دقیقه کشیده میگفتند حسین! مجالس جای حزن و بکا، جای خود را به هیجان و ریتمیک داد! تفاوت است بین نسلی که همه چیز را طبق مقررات با مشورت بزرگان و داشتن #استاد جلو میبردن با نسلی که جهشی مجلس برگزار میکند با خود استاد پنداری!
قدیمی ها در وقت ذکر فضائل از عمق جان #یاعلی میگفتند، اما نسل امروز #هو میکشد! نسل قدیم امانتدار خوبی بودن و از میراث قدیمی تر ها خوب محافظت کردن، نسل امروز دید قِر مجالس کم است و خود اضافه کرد! نسل قدیم از جوانان بنی هاشم بیایید میخواندند، نسل امروز از آرزویِ وارو زدن و پا مرغی رفتن در بین الحرمین!
نسل قدیم میخواندند حسین و ابالفضل هر دو به میدان آمدند، امروزی ها میخوانند قربان چشم و ابروی مشکیت!
تفاوت از زمین است تا عرش الهی! چه شد که این شد؟ پیرغلام ها را خانه نشین کردیم و در بیست سالگی پیر غلام شدیم! قدیمی ها فقط از معصومین میخواندند و خود را نوکر معصومین میدانستند!
قدیمی ها از روی عرض ارادت و وظیفه میخواندند!
✍ فرهنگ داورپــنـــاه
" والله العالم "
🍂🌹🍂مجله عقیق🍂🌹🍂
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
هدایت شده از قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات
🔴مهم فوری مهم
💵 دلار از تاریخ ۹۷/۸/۱ از مبادلات ایران به کلی حذف و ازرهای یورو-یوان چین - فرانک - پوند -ین ژاپن و دینار جایگزین آن خواهد شد و دلار بعد از تاریخ فوق از معاملات و چرخه اقتصادی ایران خارج شده و هیچ ارزش دیگری نخواهد داشت
جالب که صرافی ها هم دیگر دلار نمیخرند
❌تنها راه فروش دلارهای خانگی به بانکهای ملی مرکزی باقیمت 4200 تومان امکان پذیر است.
درغیر اینصورت ازتاریخ ۹۷/۰۸/۰۱ دلار به عنوان یک برگ نقاشی اعتبار دارد گول دلال ها را نخورید.
#انتشار_حداکثری
منبع : صدای ایران
📡 قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات
@GhararGahShayeat
ذره بین 🔍
قصه شب آخرین آرزو (قسمت هفتاد و دو) مدتی در کنار پدر ماندند و با او صحبت کردند. مریض دیگر که در ا
قصه شب
آخرین آرزو (قسمت هفتادوسه )
زمان ملاقات که تمام شد مهدی و نرگس از پدر خداحافظ کردند و اتاقش را ترک کردند. نرگس به مهدی گفت: بیا زود بریم خونه جزء امروز رو تو خونه قرائت کن. مهدی سری تکان داد و گفت باشه. از راهرو که می گذشتند دوباره بخش بسیار شلوغ بود نرگس پوزخندی زد و گفت: حتماً بازم بسکتبالیستی، هنرپیشه ای رقاصی چیزی اومده! نزدیک در سالن هم هلن مشغول جر و بحث با جورج بود. مهدی نگاهی به آنها کرد و گفت: بازم این اومده! نرگس اخم هایش را درهم کشید و گفت: ول کن مهدی بیا بریم به ما چه! هم وطناش ازش دفاع نمی کنن تو این وسط چکاره ای! مهدی سرش را پایین انداخت و گفت باشه.
از در راهرو که خارج شدند نرگس با دست به صورتش زد و گفت: وای خدا کیفم یادم رفته تو اتاق بابا جا گذاشتمش تو برو نزدیک در بیمارستان کنار در پارکینگ وایسا من برم کیفمو بیارم و زودم برگردم. مهدی گفت باشه و نرگس دوباره داخل بخش برگشت و مهدی اندکی نزدیک ساختمان ایستاد و به صندلی که روزهای قبل روی آن می نشست نگاه کرد و سپس آهسته به طرف در بیمارستان راه افتاد. نزدیک در پارکینگ بود که احساس کرد صدای از پشت سر نام او را صدا می زند. برگشت و به پشت سرش نگاه کرد. از دیدن منظره ای که دید در جا خشکش زد. باربارا با تابی نازک و شلوارکی تنگ و آرایشی غلیظ داشت، به طرفش می آمد. شرت و سوتین نپوشیده بود و همین اندامش به خصوص سینه و باسنش را بسیار تحریک کننده کرده بود.
مهدی داشت با خود می گفت: پس داخل بخش به خاطر این شلوغ شده که با ضربه محکمی که به سمت چپ بدنش خورد ناگهان درد شدیدی را حس کرد، چند متر به سمت جلو پرت شده، بر زمین افتاد و دیگر نه صدایی شنید و نه چیزی دید. اتومبیل فورد موندئو مشکی رنگی که با مهدی تصادف کرده بود کنار بدن غرق خونش توقف کرد و زنی با قد 1 متر و 80 سانتیمتر و موهای مدل فانتزی بلوند پلاتینه با کت و دامن کرم رنگ از آن پیاده شد و به طرف مهدی که بیهوش روی زمین بود رفت. باربارا که با دیدن این صحنه جیغی از عمق وجودش کشیده بود به سرعت خودش را روی سینه ی مهدی انداخت و صورتش زخمیش را میان دستانش گرفت. و اما نرگس که لحظه برخورد اتومبیل با مهدی نزدیک ساختمان بود به سرعت می دوید تا خودش را به مردی که دلش گواهی می داد مهدی است اما دوست نداشت باور کند اوست، برساند. نزدیک که رسید با صدای جیغی بلند محکم بر سرش زد و شروع به گریه کرد باربارا تا او را دید کنار رفت و روی زمین نشست در حالی که دامن بلندش اطرافش پخش شده بود و او را در آغوش گرفته بود و فقط تکرار می کرد Please help him (بهش کمک کنید) باربارا هم گریه می کرد. صدای جیغ آنها سه چهار مرد و زن را به طرفشان کشانده بود و باربارا داشت با چشمان اشک آلود به زنی که با مهدی تصادف کرده بود و اتومبیلش نگاه می کرد.
ادامه دارد .......
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
🎶 تی تی جان
با صداى: فریدون پور رضا
(ترانه ی محلی گیلکی)
___________________________
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
4_5882047944839923096.mp3
5.75M
تی تی جان🌹فریدون پور رضا
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93