🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍂 مرگِ #شهربانو
📌 #باهم بخوانیم داستان رفتن مادربزرگ....
▪️چند روزی از نوروز ۱۳۴۰ گذشته بود. اذان ظهر میگقتند #شهربانو به شکل غیر منتظره به مهری گفت: "مادر میخواهم نماز بخوانم! بیا کمک کن تا وضو بگیرم." #مهری تعجب کرد، مادربزرگ ۹۴ سال داشت. هرگز نماز نخوانده بود.
▫️مهری کمک کرد تا #شهربانو وضو گرفت و رو به قبله نشست. مهری متعجب بود. شهربانو بارها گفت: "خدایا توبه، استغفرالله!" اشک از چشمانِ شهربانو جاری شد. #مهری در کنارش نشست و نظارهگر او بود. نظارهگر زنی که هشتاد و چندسال نماز واجبش را نخوانده بود و حالا در ۹۴ سالگی اولین نماز عمرش را میخواند.
▪️تماشاگر زن مُلّایی بود که سالهای سال به بچههای مردم قرآن و نماز یاد داده بود، ولی خودش نماز نخوانده بود. #شهربانو سورهی حمد را خواند. برای سوره، #سورهیتوبه را شروع کرد. مهری فکر کرد مادربزرگ چند آیه از سورهی توبه را خواهد خواند، ولی متوجه شد همینطور دارد سورهی توبه را میخواند.
▫️به آشپزخانه رفت، سری به دیگ زد. چند تکه ظرف را شست و برگشت. #شهربانو داشت آیههای آخر سورهی توبه را میخواند. صورتش پر از اشک بود. #مهری نشست تا نماز مادربزرگش تمام شد. شهربانو نماز ظهر و عصر را خواند. بعد گفت: "مادر، #دیوانشمستبریزی را برایم بیاور" دو صفحه از دیوان را با صدای بلند برای مهری خواند. بعد بدون آنکه ناهار بخورد خوابید.
▪️تا حدود ساعت پنج بعدازظهر خواب بود. خوابی سنگین و عمیق. وقتی بیدار شد، #مهری پرسید: "مادربزرگ، چطور شد که نماز خواندی؟" گفت: "امسال میرسم." مهری نفهمید چه میگوید. پرسید: "کجا میرسی؟" #شهربانو گفت: "به آنجا که از ۲۲ سالگی میخواستم بروم."
▫️#اذانمغرب را که گفتند، #شهربانو به نوهاش گفت: "کمک کن نماز بخوانم." مهری به او کمک کرد وضو گرفت و رو به قبله نشست. شهربانو بعد از خواندن سورهی حمد، #سورهییاسین را شروع کرد. وسط دو نماز #دیوانشمس را برداشت. داشت نماز عشا را میخواند که آقارضا آمد. وقتی دید مادربزرگ دارد نماز میخواند، دهانش از تعجب باز مانده بود. از مهری پرسید: "شهربانو دارد نماز میخواند؟ واقعاً دارد نماز میخواند."
▪️ #مهری گفت: "علاوه بر نماز، یک حرفهایی هم زد. گفت امسال میرسم. به جایی میرسم که از ۲۲ سالگی، رفتن به آنجا را شروع کرد." بعد از شام #آقارضا معنایِ حرفِ شهربانو را از او پرسید. #شهربانو پاسخ داد: "من در ۲۲ سالگی، سالک شدم. #سالک_راه_حق. ۷۲ سال است که این راه را میروم. امسال به مقصد میرسم. شاید چند ماه دیگر به مقصد برسم. باید از گناهانم توبه کنم" او کلمه {(مُردن)} و {(رفتن)} را به کار نبرد. مهری و آقارضا هم از کلمه {(سالک)} و {(رسیدن)} چیزی نفهمیدند.
👇👇👇👇