eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.3هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
، مصطفی 🌷 (۱۳۶۰_۱۳۱۱ه.ش.) مهندس، مبارز، مربّی و عارف ✅ خانواده اش اهل ساوه بودند؛ ولی خودش در تهران در حوالی بازار به دنیا آمد، از دبیرستان البرز دیپلم گرفت و در رشته ی درس خواند و فارغ التحصیل شد. از دانشجویانِ مبارزِ دانشگاه و از دست پروردگان در دانشکده بود. دروس حوزوی را در مدرسه ی در بازار تهران آموخت و از آموزه های در مسجد هدایت نیز استفاده کرد. ✅ در از دانشگاه ام.آی.تی با درجه ی عالی، مدرک گرفت. در همان حال به فعالیت های اسلامی و انقلابی خود ادامه داد و را در بنیان نهاد. او که جوانی مسلمان، مبارز و دارای روحیه ای بود، پس از وقایع ۱۵ خرداد ۴۲، از آمریکا به رفت و با حمایت رئیس جمهوری آن کشور، ، آموزش های نظامی و چریکی گذراند؛ سپس به رفت و با بر ضد اسرائیل و رژیم شاه همکاری کرد. ✅ در لبنان، برای آموزش نوجوانان شیعه، را تاسیس کرد و در بُعد نظامی، سازمان اَمَل را بنیان نهاد که بعدها از دل آن بیرون آمد. به همین دلیل است که را باید منشاء تحولات اسلامی و چند دهه ی اخیر در دانست. ✅ با پیروزی انقلاب اسلامی، به ایران بازگشت و در ، مسئولیتِ را به عهده گرفت. او در اولین دوره ی نیز نماینده ی شد. ✅ با شروع فعالیت های گروه های در کردستان، به آن منطقه رفت و نقش فعالی در آزادسازی ایفا کرد. هنگامی هم که جنگ تحمیلی شروع شد، به جنوب رفت و ستاد جنگهای نامنظم را در تشکیل داد. در آن جا، با گروهی از جوانان رشید، به نیروهای بعثی شبیخون می زد و حتی توانست دشمن را از بخشی از زمین های تصرف شده عقب براند. ✅ ، ویژگی هایی داشت که او را از هر چهره ی دیگری در میان مبارزان و پیش گامان انقلاب و مبارزه های اسلامی چند دهه ی اخیر، متمایز و ممتار می ساخت. در تحصیلات علمی، همواره نفر اول و در پاک باختگی و برجسته بود و داشت. از او دست نوشته هایی باقی مانده که بعضی از آنها چاپ شده و نشان دهنده ی شخصیت کم‌نظیرش است. ✅ در پی اصابتِ ترکشِ خمپاره، در به شهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای تهران است. نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد... 📚 فرهنگ‌نامه ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 می فرمایند: می گویند تقوا از تخصص لازم تر است، آن را می پذیرم اما می گویم: آنکس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد، بی تقواست. @zarrhbin
🔴 ⏪ چند حکایت تلخ و شیرین از دو مصطفی؛ یکی «» و دیگری «»! 👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
🔴 #شاید_مهم_باشد ⏪ چند حکایت تلخ و شیرین از دو مصطفی؛ یکی «#سپهری_اردکانی» و دیگری «#چمران»! 👇👇👇👇👇
🔴 ⏪ چند حکایت تلخ و شیرین از دو مصطفی؛ یکی «» و دیگری «»! ⬅️ سپهری ها(پدر و پسر)برای مدیرکل میراث فرهنگی شدن همه کار کردند؛ حتی مصطفی قهر کرد و علی به دیدار رفت، اما نشد که نشد! ⚫️ داستان ِ آن قهر چه بود؟ یکی از خبرنگاران حاضر در مراسم تودیع و معارفه مدیرکل میراث می گوید:« متوجه شدم یکی از خبرنگاران نورچشمی، به صورت درگوشی مطلبی را به اطلاع رسانید و او بلادرنگ به انتخاب باغ ( محل ثابت مراسم تودیع و معارفه ی شهرداران و مدیران میراث!!!) رفت و دست در دست، همراه با مصطفی سپهری اردکانی برگشت و ... فهمیدم گویا مصطفای عزیز دردانه! قهر کرده بودند و نیاز مبرم به دلجویی داشته اند!» 🔴 و اما بعد... از مدت ها قبل، همه ـ و پیش از همه؛ سیدمصطفی فاطمی فیروزآبادی ـ مطمئن شده بودند که صندلی میراث دچار تغییر و تحولاتی خواهد شد. در کنار این مسئله و به دلیل حضور نماینده ی تام الاختیار قالیباف در اردکان یزد، همه ی نگاه ها به بود تا این بار او یک اردکانی(یحتمل مصطفی سپهری اردکانی) را به دایره ی مدیریتی استان اضافه کند موضوعی که از توان سردفتر سابق و نماینده ی فعلی خارج بود. که برای عدم حضور تابش اردکانی در انتخابات همه کار کرده بود ولی می دانست از تنور و اجاقِ دشتی اردکانی هم قرار نیست نانی بیرون بیاید و آبی گرم شود(!) بی آن که بازتاب رسانه ای داشته باشد به دیدار رفت تا بلکه از اختیارات او برای مدیرکل شدنِ مصطفی کمک بگیرد اما و در نهایت این اتفاق نیافتاد. ↙️ باقیِ ماجرا... مصطفی که تقریباً صندلی مدیرکلی میراث را از دست رفته می دید دست پاچه شد و طی یک فایل صوتی که با صدایی غمگین ضبط شده بود! خبر از اضافه شدن به کادر مدیریتیِ فولاد ارفع داد جایی که خود یکی ـ دو ماهی بود دستخوشِ تغییراتی عجیب و غریب شده بود و آن یکی مصطفای معروف تر که حضرت پدرش رئیس شورای شهر تهران است دیگر جایی برای اضافه شدنِ این یکی مصطفای عزیزدردانه که دست بر قضا حضرت پدرش از ذی نفوذ ها و شاید یکی از همه کاره ترین های اردکان یزد است، باقی نگذاشته بود! مصطفی که در دوراهی میراث و ارفع، مشغول ِ سبک ـ سنگین کردنِ اوضاع بود متوجه شد در ارفع قرار نیست جایی بیشتر از یک پیشکارِ جزء به او داده شود ضمن آن که تیمِ جدید حتی آشپز هم با خود آورده بود! فلذا، عدمِ موافقتِ میراث بهانه ای شد تا مصطفی سپهری اردکانی، علی الحساب به سه دانگ از شش دانگِ مدیرکلیِ این اداره ی ثروت آفرین! رضایت بدهد. ↖️ پایان ماجرا... این روزها پیدا کردنِ مصطفی سپهری اردکانی یعنی پیداکردنِ زیرا؛ همانگونه که ملاقات با آقای بدون حضورِ خبرساز و امری نزدیک به محال است جدایی سپهری و آخوندی نیز هم! 🔴🔴 پ.ن: اردکانی های عزیز؛ می دانند در کدام یک از باغات این شهرستان آلوده و نفس تنگ، کفتر(کبوتر)های چندمیلیونی معامله می شود و نیز این که می دانند نرخ شب نشینی های سالم و حلال ساعتی چند است؟!/رضا بردستانی https://t.me/rezabardestanii/16466
✍شهید ره: آنان که به من کردند، مرا کردند. آنان که از من کردند، به من راه و رسم آموختند. آنان که به من کردند، به من و تحمل آموختند. آنان که به من کردند، به من و وفا و دوستی آموختند. پس خدایا! به همه اینان که باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند خیر و نیکی دنیا و آخرت عطا فرما.🤲 👋
📚 واقعی سگ باز یه بود تو مشهد . هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ستاد جنگهای نامنظم داره تعقیبش می کنه. از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟ رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! بهش گفت : اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟! رضا شروع کرد به فحش دادن ، (فحشای رکیک!) اما مشغول نوشتن بود! وقتی دید توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد : ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ رضا گفت : داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! : آقا رضا چی میکشی؟ برید براش بخرید و بیارید.... و آقا رضا تنها تو سنگر..... رضا به گفت : میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! گفت : چرا؟! رضا گفت : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... گفت : اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم... تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد! تو گریه هاش می گفت : یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود . رفت وضو گرفت . سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! فقط چند لحظه بعد از کردنش یه و یه واقعی...... @zarrhbin🕊