#چمران، مصطفی 🌷
(۱۳۶۰_۱۳۱۱ه.ش.)
مهندس، مبارز، مربّی و عارف
✅ خانواده اش اهل ساوه بودند؛ ولی خودش در تهران در حوالی بازار به دنیا آمد، از دبیرستان البرز دیپلم گرفت و در رشته ی #الکترومکانیکدانشکدهیفنی درس خواند و فارغ التحصیل شد. از دانشجویانِ مبارزِ دانشگاه و از دست پروردگان #مهندسمهدیبازرگان در دانشکده بود. دروس حوزوی را در مدرسه ی #آیتاللهمجتهدی در بازار تهران آموخت و از آموزه های #آیتاللهطالقانی در مسجد هدایت نیز استفاده کرد.
✅ در #آمریکا از دانشگاه ام.آی.تی با درجه ی عالی، مدرک #دکترایالکترونیکوفیزیکپلاسما گرفت. در همان حال به فعالیت های اسلامی و انقلابی خود ادامه داد و #انجمناسلامیدانشجویان را در #آمریکا بنیان نهاد. او که جوانی مسلمان، مبارز و دارای روحیه ای #عرفانی بود، پس از وقایع ۱۵ خرداد ۴۲، از آمریکا به #مصر رفت و با حمایت رئیس جمهوری آن کشور، #جمالعبدالناصر، آموزش های نظامی و چریکی گذراند؛ سپس به #لبنان رفت و با #امامموسیصدر بر ضد اسرائیل و رژیم شاه همکاری کرد.
✅ در لبنان، برای آموزش نوجوانان شیعه، #هنرستانصنعتیجبلعامل را تاسیس کرد و در بُعد نظامی، سازمان اَمَل را بنیان نهاد که بعدها #حزبالله از دل آن بیرون آمد. به همین دلیل است که #امامموسیصدروچمران را باید منشاء تحولات اسلامی و #شیعی چند دهه ی اخیر در #لبنان دانست.
✅ با پیروزی انقلاب اسلامی، #چمران به ایران بازگشت و در #دولتموقتمهندسبازرگان، مسئولیتِ #وزارتدفاع را به عهده گرفت. او در اولین دوره ی #مجلس نیز نماینده ی #مردمتهران شد.
✅ با شروع فعالیت های گروه های #ضدانقلاب در کردستان، به آن منطقه رفت و نقش فعالی در آزادسازی #شهرپاوه ایفا کرد. هنگامی هم که جنگ تحمیلی شروع شد، به جنوب رفت و ستاد جنگهای نامنظم را در #خوزستان تشکیل داد. در آن جا، با گروهی از جوانان رشید، به نیروهای بعثی شبیخون می زد و حتی توانست دشمن را از بخشی از زمین های تصرف شده عقب براند.
✅ #چمران، ویژگی هایی داشت که او را از هر چهره ی دیگری در میان مبارزان و پیش گامان انقلاب و مبارزه های اسلامی چند دهه ی اخیر، متمایز و ممتار می ساخت. در تحصیلات علمی، همواره نفر اول و در پاک باختگی و #عرفان برجسته بود و #احساساتلطیفهنری داشت. از او دست نوشته هایی باقی مانده که بعضی از آنها چاپ شده و نشان دهنده ی شخصیت کمنظیرش است.
✅ #چمران در پی اصابتِ ترکشِ خمپاره، در #دهلاویهیخوزستان به شهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای تهران است.
نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...
📚 فرهنگنامه ی نام آوران
(آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
📌 #شهیددکترمصطفیچمران
می فرمایند: می گویند تقوا از تخصص لازم تر است، آن را می پذیرم اما می گویم: آنکس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد، بی تقواست.
@zarrhbin
🔴 #شاید_مهم_باشد
⏪ چند حکایت تلخ و شیرین از دو مصطفی؛ یکی «#سپهری_اردکانی» و دیگری «#چمران»!
👇👇👇👇👇👇👇👇
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
🔴 #شاید_مهم_باشد ⏪ چند حکایت تلخ و شیرین از دو مصطفی؛ یکی «#سپهری_اردکانی» و دیگری «#چمران»! 👇👇👇👇👇
🔴 #شاید_مهم_باشد
⏪ چند حکایت تلخ و شیرین از دو مصطفی؛ یکی «#سپهری_اردکانی» و دیگری «#چمران»!
⬅️ سپهری ها(پدر و پسر)برای مدیرکل میراث فرهنگی شدن #مصطفی همه کار کردند؛ حتی مصطفی قهر کرد و علی به دیدار #مهران رفت، اما نشد که نشد!
⚫️ داستان ِ آن قهر چه بود؟
یکی از خبرنگاران حاضر در مراسم تودیع و معارفه مدیرکل میراث می گوید:« متوجه شدم یکی از خبرنگاران نورچشمی، به صورت درگوشی مطلبی را به اطلاع #فاطمی_فیروزآبادی رسانید و او بلادرنگ به انتخاب باغ (#باغ_دولت_آباد محل ثابت مراسم تودیع و معارفه ی شهرداران و مدیران میراث!!!) رفت و دست در دست، همراه با مصطفی سپهری اردکانی برگشت و ... فهمیدم گویا مصطفای عزیز دردانه! قهر کرده بودند و نیاز مبرم به دلجویی داشته اند!»
🔴 و اما بعد...
از مدت ها قبل، همه ـ و پیش از همه؛ سیدمصطفی فاطمی فیروزآبادی ـ مطمئن شده بودند که صندلی میراث دچار تغییر و تحولاتی خواهد شد. در کنار این مسئله و به دلیل حضور نماینده ی تام الاختیار قالیباف در اردکان یزد، همه ی نگاه ها به #دشتی_اردکانی بود تا این بار او یک اردکانی(یحتمل مصطفی سپهری اردکانی) را به دایره ی مدیریتی استان اضافه کند موضوعی که از توان سردفتر سابق و نماینده ی فعلی خارج بود.
#حاج_علی_سپهری_اردکانی که برای عدم حضور تابش اردکانی در انتخابات همه کار کرده بود ولی می دانست از تنور و اجاقِ دشتی اردکانی هم قرار نیست نانی بیرون بیاید و آبی گرم شود(!) بی آن که بازتاب رسانه ای داشته باشد به دیدار #مهران رفت تا بلکه از اختیارات او برای مدیرکل شدنِ مصطفی کمک بگیرد اما و در نهایت این اتفاق نیافتاد.
↙️ باقیِ ماجرا...
مصطفی که تقریباً صندلی مدیرکلی میراث را از دست رفته می دید دست پاچه شد و طی یک فایل صوتی که با صدایی غمگین ضبط شده بود! خبر از اضافه شدن به کادر مدیریتیِ فولاد ارفع داد جایی که خود یکی ـ دو ماهی بود دستخوشِ تغییراتی عجیب و غریب شده بود و آن یکی مصطفای معروف تر که حضرت پدرش رئیس شورای شهر تهران است دیگر جایی برای اضافه شدنِ این یکی مصطفای عزیزدردانه که دست بر قضا حضرت پدرش از ذی نفوذ ها و شاید یکی از همه کاره ترین های اردکان یزد است، باقی نگذاشته بود!
مصطفی که در دوراهی میراث و ارفع، مشغول ِ سبک ـ سنگین کردنِ اوضاع بود متوجه شد در ارفع قرار نیست جایی بیشتر از یک پیشکارِ جزء به او داده شود ضمن آن که تیمِ جدید حتی آشپز هم با خود آورده بود! فلذا، عدمِ موافقتِ میراث بهانه ای شد تا مصطفی سپهری اردکانی، علی الحساب به سه دانگ از شش دانگِ مدیرکلیِ این اداره ی ثروت آفرین! رضایت بدهد.
↖️ پایان ماجرا...
این روزها پیدا کردنِ مصطفی سپهری اردکانی یعنی پیداکردنِ #احمد_آخوندی_ابراهیم_آبادی زیرا؛ همانگونه که ملاقات با آقای #مهران بدون حضورِ #محمدحسینِ خبرساز و #هشتگ_پشتک_باز امری نزدیک به محال است جدایی سپهری و آخوندی نیز هم!
🔴🔴 پ.ن: اردکانی های عزیز؛ می دانند در کدام یک از باغات این شهرستان آلوده و نفس تنگ، کفتر(کبوتر)های چندمیلیونی معامله می شود و نیز این که می دانند نرخ شب نشینی های سالم و حلال ساعتی چند است؟!/رضا بردستانی
https://t.me/rezabardestanii/16466
#پیام_آخر
✍شهید #چمران ره:
آنان که به من #بدی کردند، مرا #هوشیار کردند.
آنان که از من #انتقاد کردند، به من راه و رسم #زندگی آموختند.
آنان که به من #بیاعتنایی کردند، به من #صبر و تحمل آموختند.
آنان که به من #خوبی کردند، به من #مهر و وفا و دوستی آموختند.
پس خدایا! به همه اینان که باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند خیر و نیکی دنیا و آخرت عطا فرما.🤲
#درپناهحق 👋
📚 #داستان واقعی
#رضا سگ باز یه #لات بود تو مشهد .
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ستاد جنگهای نامنظم داره تعقیبش می کنه.
#شهید_چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟
رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
#چمران بهش گفت : اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
#شهید_چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟!
رضا شروع کرد به فحش دادن ، (فحشای رکیک!) اما #چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید #چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد :
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه #شهید_چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟
رضا گفت : داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
#چمران : آقا رضا چی میکشی؟
برید براش بخرید و بیارید....
#چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
رضا به #چمران گفت : میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟!
کِشیده ای، چیزی؟!!
#شهید_چمران گفت : چرا؟!
رضا گفت : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....
#شهید_چمران گفت : اشتباه فکر می کنی.....!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم... تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
تو گریه هاش می گفت : یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود .
رفت وضو گرفت .
سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
فقط چند لحظه بعد از #توبه کردنش
یه#توبه و یه #نماز واقعی......
#مردان_بی_ادعا
#روحشان_شاد
#شهید_چمران
@zarrhbin🕊