❌هشدار سازمان هواشناسی: مردم از سفرهای غیر ضروری و کوهنوردی اجتناب کنند
🔹سازمان هواشناسی امروز نسبت به تقویت سامانه بارشی همراه با بارش برف و مه آلودگی، کاهش دید، لغزندگی جادهها و کولاک برف هشدار داده و توصیه کرده است که مردم از سفرهای غیر ضروری و فعالیتهای کوهنوردی اجتناب کنند./ایسنا
@zarrhbin🕊
❌❌
🔺دست بر قضا شیوه اطلاعرسانی همهجا همین است 😉
ستاد بحران یزد هم دیشب در ساعات پایانی شب تشکیل یک دورهمی دوستانه داد تا بعد از دو روز کاری سخت ، دیداری تازه کنند 😊
بدون هیچگونه خروجی خاصی
۹۰ ٪ کشور تعطیل شد ، اما مردم ما باید سرمای هوا را به جان بخرند و دم نزنند
اینگونه مواقع ضعف شدید روابط عمومیها جلوه میکند...
@zarrhbin🕊
#آنچه_شما_فرستادهاید
سلام خدمت شما مدیر گرامی
سخن با مسوولان مربوطه
مردم ناچار هستند از آب انبارها و منابع استفاده کنند حالا چرا انبارها یا شیر ندارند ، یا اب قطع یا تجهیزات ندارند بخدا اگر آبها کیفیت لازم داشت مانند گذشته ها فقط در تابستان ها استفاده میکردند الان خیابان خامنه ای مردم نمیتوانند از اب انبارها استفاده کنند
مسؤلان گرامی درسته هوا سرده ولی اولویت اصلی شما رسیدگی کار مردمه بعدش یه خواب زمستانی راحت داشته باشند😏😏
@zarrhbin🕊
❌ مدیر شرکت گاز خراسانرضوی: مردم به #مشهد سفر نکنند
حسن افتخاری: فعلا در مشهد شرایط میزبانی شایسته از هموطنان وجود ندارد. از صبح امروز بهدلیل افت فشار در شهرستانهای کاشمر، نیشابور، سبزوار، بردسکن و تربتجام قطعی گاز داریم.
بین مردم سوخت جایگزین توزیع کردیم و درتلاشیم از گسترش قطعی گاز جلوگیری کنیم.
@zarrhbin🕊
#آنچه_شما_فرستادهاید
باسلام خدمت آقا طاهری مدیر زحمتکش کانال مردمی ذره بین در شهر
اینجانب زمینی را خریدم برای خانه ساختن ولی امتیازات و لوله کشی ها هیچکدام پای زمین نبود بعداز تقریبا۲سال آب،گاز و بالاخره برق اومد توی کوچه از همون ابتدا دنبال لوله کشی فاضلاب هم بودیم هربار که رفتیم پرسیدیم گفتن جلسه داریم با چادرملو اگر قبول کنه لوله کشی ها رو هم شروع میکنیم اخرین باری که پیگیری کردیم گفتن چادرملو قبول کرده....
حالا ما نمیدونیم چیکار کنیم صبر کنیم(که خیلی وقته صبر کردیم) لوله بیاد و یا ن بگن قرار نیست لوله کشی بشه خودمون چاه بکنیم
ریاست محترم آبفا خواهشمند است پاسخگو باشید.....
#ریاست_آبفا
#فاضلاب_شهری
@zarrhbin🕊
ذرهبین درشهر
❌❌ 📌اندر احوالات شهرداری و پروژههای خرد و کلان 👈اینبار پارک و سالن ورزشی خیریه دکتر کاووسی که ب
سلام مدیر برنامه ی ذره بین
به بی استفاده بودن مکانهای نامبرده خوب اشاره کردین تو شریف آباد اصلا مکان ورزشی نیست من به عنوان یک بانو باید برم فلکه ی انار که اصلا برام مقدور نیست خواهشا اگه امکان داره نگذارین این کار انجام بشه
خواهشا 🙏🙏
🔹🔹🔹
سلام
کاش مسئولین کمی فکر بانوان این محله هم بودند
به عنوان یک زن اردکانی با همساده ها خوشحال بودیم که شهردار شفیع زاده و سرهنگ امامی قراره یه کار مثبتی برای تحرک بخشیدن به بانوان و ایجاد سالن ورزشی انحام بدهند که متاسفانه با این خبر تغییر کاربری توسط شهردار واقعا آب یخی بود که به جان ها ریخت
کاش به فکر بودید که بانوان هم نیاز به ورزش و یک سالن در این محله داشتند
متاسفیم برای این تفکرات
@zarrhbin🕊
🔺«بورس» یکشنبه تعطیل است
🔹فردا یکشنبه ۲۵ دی ماه فعالیتهای بازار سرمایه متوقف خواهد بود.
🔹گفتنی است معاملات بورس کالا که به واسطه این تعطیلی صورت نمیپذیرد، در روز کاری بعد انجام خواهد شد.
پ.ن؛ بورس تعطیل شد اما یزد نه!!!!
@zarrhbin🕊
#مکث👌
بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم! و اولین چیزی هم که میخواستم بخرم یک یخچال برای "ننهنخودی" بود.
ننهنخودی پیرزنِ تنهای محل ما بود که هیچوقت بچهدار نشده بود. میگفتند جوان که بوده شاداب و سرحال بوده، سرخاب میزده، برای بقیه نخود میریخته و فال میگرفته. پیر که شده، دیگر نخود نریخته؛ اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آبیخ میخورد، ولی یخچال نداشت. مامان میگفت: "جگرش داغه!"
ننه برای خنک کردنِ جگرش، شبها راه میافتاد میآمد درِ خانهی ما را میزد و یک قالب بزرگ یخ میگرفت. توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسهی ننهنخودی" بود.
ننه با خانهی ما ندار بود. درِ کوچه اگر باز بود بیدر زدن میآمد تو، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم میآوردیم برای او. با بابا رفیق بود! برایش شالگردن و جوراب پشمی میبافت و باهاش که حرف میزد توی هر جمله یک "پسرم" میگفت. سلام پسرم؛ خوبی پسرم؟ رنگت پریده پسرم؛ خداحافظ پسرم...
یک شبِ تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم؛ ننه، پرده را کنار زد و آمد تو.
بچهی فامیل که از ورود یکبارهی یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد. ننه به بچه آبنبات داد. نگرفت، بیشتر جیغ زد.
بچه را آرام کردیم و کاسهی ننه نخودی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را میانداخت توی زنبیل ننه، آرام گفت: "ننه! از این بهبعد در بزن!"...ننه، مکث کرد. به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بیحرف رفت و بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد....کاسهی ننهنخودی ماند توی جایخی و روی یخش، یک لایه برفک نشست.....یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانهی ننه. ...در را باز کرد. به بابا نگاه کرد. گفت: "دیگه آبِ یخ نمیخورم، پسرم!"
قهر نکرده بود؛ ولی نگاهش به بابا غریبه شده بود. شبیه مادری شده بود که بچههایش بیهوا برده باشندش خانه سالمندان. درِ خانهی بابا را زدن برای ننه، شبیه کارتزدن بود برای ورود به شرکت خودش.....او توی خانهی ما کاسه داشت، بشقاب داشت و یک "پسر".
برای اثبات مادرانگیاش به خودش و بقیه، نیاز داشت که کاری را بکند که بقیهی مادرها مجاز به انجامش نبودند "بیدر زدن به خانهی پسرش رفتن"
یک در، یک درِ آهنی ناقابل، ننه را پرت کرد به دنیای خودش و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده!
ننهنخودی یک روز داغ تابستان مُرد. توی تشییعجنازهاش کاسهی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادرمرده اشک ریخت و مدام آب یخ خورد. جگرش داغ شده بود......یک حرف، یک عکس العمل، یک نگاه، چقدر آثار به همراه داره....
@zarrhbin🕊
❣همیشه قیمتی ترین چیزها
آنها نیستندڪه
در دور دستها دنبالشان هستیم
گاهی همه هستی در ڪنار ماست
ڪم سویی چشمهاست
ڪه ما را به بیراهه میاندازد
با هم بودنهای ساده را قدر بدانیم🌹🍃🍃
#شبتونبخیر🌙
@zarrhbin🕊
📣 هزینه شما برای #تبلیغات سرمایهگذاری برای #آینده است !
جهت هماهنگی و ارسال تبلیغات
@Tablighat_zarrhbin