فضیلت #صلوات
در آسمان، دریایی است که آن را #دریای_برکات گویند و بر لب آن دریا درختی است که آن را #درخت_تحیّات نامند.
بر آن درخت آشیانه مرغی است به نام #مرغ_صلوات.
و وقتی مؤمنی بر سیّد پیغمبران محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم #صلوات فرستد، خدا آن مرغ را امر نماید تا در آن دریا غوطه خورد و پرهای خود را بفشارد و هر قطره ای که از پرهای آن مرغ بریزد، ملکی خلق نماید و جمیع آن #فرشتگان به #تقدیس و #تحمید و #مدح و #ثنای_پروردگار مشغول گردند و ثواب آنها در دیوان اعمال #صلوات_فرستنده ثبت گردد.
وسائل الشیعه، ج 10، ص 492، باب 28
فضیلت #صلوات
در آسمان، دریایی است که آن را #دریای_برکات گویند و بر لب آن دریا درختی است که آن را #درخت_تحیّات نامند.
بر آن درخت آشیانه مرغی است به نام #مرغ_صلوات.
و وقتی مؤمنی بر سیّد پیغمبران محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم #صلوات فرستد، خدا آن مرغ را امر نماید تا در آن دریا غوطه خورد و پرهای خود را بفشارد و هر قطره ای که از پرهای آن مرغ بریزد، ملکی خلق نماید و جمیع آن #فرشتگان به #تقدیس و #تحمید و #مدح و #ثنای_پروردگار مشغول گردند و ثواب آنها در دیوان اعمال #صلوات_فرستنده ثبت گردد.
وسائل الشیعه، ج 10، ص 492، باب 28
✍️دیده بان انقلاب
|⇦•خوش آمدی....
#مدح و توسل ویژهٔ ولادت اباالمهدی امام حسن عسکری علیه السلام اجرا شده به نفس حاج عباس حیدر زاده •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
خوش آمدی ای شهِ والا مقام
دوباره من، مسافرِ سامرام
دستمو میزارم رو سینه میگم
ای پدرِ حضرت مهدی سلام
منم غلام تو، عبدِ مرام تو
تمومِ قلبم رو زدم به نام تو
«مدد اباَ المهدی..»
ای که به شاهان جهان سروَری
ماه شبم، یا حسن عسگری
جلوه ای از نورِحسین و حسن
از نسبِ فاطمه و حیدری
شده شبِ شادی، سُرور و آزادی
رسیده میلادِ، گل پسر هادی ...
«مدد اباَ المهدی ..»
ای که شب لطف تو بی انتهاست
معنی جود و کرَمِ اِبنُ الرضاست
با نظرِ مهدیِ صاحب زمان
از تو میگیرم نجف و کربلا
سائلِ دربارم، به تو بدهکارم
تو یوسفی، من هم بر سرِ بازارم
«مدد اباَ المهدی ..»
ای که صاحب لطف بیکران داری
هر دلی را تو جمکران داری
ای همه خوبی از تو اما من، بدم
ای دومین امام حسن کی شود
خود صدا کنی ما را
زائر سامرا کنی ما را
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#شهادت
#مسمط
من کی ام انگشتر زیبای عصمت را نگینم
آفتابی بر فراز دوش ختم المرسلینم
گوهر نابی به دست رحمةٌ للعالمینم
ریسمان محکمی در پنجه ی حبل المتینم
بازوی مشکل گشای فاطمه در آستینم
آسمان عصمتی در حلقه ی چشم زمینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
از ولادت جای در آغوش پیغمبر گرفتم
تا گشودم دیده ی خود را دل از حیدر گرفتم
نقش گل پیوسته از گل بوسه ی مادر گرفتم
روح ثارالله را با یک نگه در بر گرفتم
آنچه را می خواستم از دامن کوثر گرفتم
مصطفی می خواند بر گوش آیه ی فتح المبینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
ماه و خورشید ولایت را به دامن کوکبم من
با اسارت مظهر آزادگی در مکتبم من
زیور دامان عصمت زینت امّ و ابم من
آفتاب دامن زهرا در آغوش شبم من
مثل مادر تا سحر در ذکر یارب یاربم من
روح می گیرد دعا از نغمه های دلنشینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
در سنین کودکی داغ رسول الله دیدم
بعد چندی ناله ی مادر زپشت در شنیدم
او به دنبال علی من نیز دنبالش دویدم
ناله از دل، پنجه بر رخ، در غم بابا کشیدم
جامه ی جان در عزای مجتبی از هم دریدم
داغ روی داغ بنشستی به قلب نازنینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
صبر کردم تا شبی تاریک و آرام از مدینه
بار بستم از برای کربلا با سوز سینه
آفتاب و ماه من با اختران بی قرینه
امّ کلثوم و رباب و فاطمه، نجمه، سکینه
بدرقه امّ البنین کردند و لیلای حزینه
اشکشان می بود جاری در یسار و یمین ام
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
نیم روزی داغ روی داغ دیدم صبر کردم
بین دشمن از حسینم دل بریدم صبر کردم
از هزاران زخم او گل بوسه چیدم صبر کردم
جسم پاره پاره را در برکشیدم صبر کردم
کوه غم بردم، هلال آسا خمیدم، صبر کردم
صبر هم بی تاب شد از صبر ایّوب آفرینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
از امیرالمؤمنین در کوفه استمداد کردم
لب گشودم مثل زهرا و خدا را یاد کردم
کوفه را از خطبه ی گرمم حسین آباد کردم
خود اسیری رفتم و اسلام را آزاد کردم
در هزاران موج غم قلب علی را شاد کردم
احمد و زهرا و حیدر هر سه گفتند آفرینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
خواب دشمن را به مرگ و ذلّتش تعبیر کردم
با زبان حیدری کار دو صد شمشیر کردم
دختر شیرم که در آن بیشه کار شیر کردم
رأس ثارالله را وادار بر تکبیر کردم
او فراز نیزه قرآن خواند و من تفسیر کردم
گاه با نطق و بیانم گاه با خون جبینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
بر تن بیدادگرها شعله می زد آه سردم
کربلا و شام و کوفه گشت میدان نبردم
غیر زیبایی ندیدم با همه اندوه و دردم
روح پیروزی گرفت از هر دمم اسلام هر دم
گر چه پای طشت زر از غم گریبان پاره کردم
سوخت تار و پود خصم از خطبه های آتشینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
بود جاری بر حسین از دیده ی گریان گلابم
ریخت خاکستر عدو بر فرق در شام خرابم
داغ هجده دسته گل می کرد همچون شمع آبم
دختر قرآنم و بردند در بزم شرابم
صوت قرآن، چوب دشمن، کرد یک لحظه کبابم
بود در آن دم نگه بر اشگ زین العابدینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
گر چه جسمم شد چهل منزل کبود از تازیانه
ماند بر اندام مجروحم زکعب نی نشانه
داغ روی داغ دیدم خون زچشمم شد روانه
دفن کردم در دل ویرانه جسم نازدانه
قاتلم داغ حسینم شد، نه بیداد زمانه
قسمتم این شد که رأسش را به نوک نی به بینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
از مدینه تا به شهر شام رو کردم دوباره
کوچه ها و بام های شهر را کردم نظاره
در دل تنگم نفس از آتش غم شد شراره
چون تن پاک حسینم گشت جسمم پاره پاره
اشگ ریز ای چشم «میثم» در عزای من هماره
دستگیرت در حیات و مرگ، قبر و واپسینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
هدایت شده از روضه ومدح اهلبیت رحمتی پور
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#مثنوی
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
چون که بانوی کلابیه پسر آورده
چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده
هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده
نظرش خیره به گهواره سقا مانده
زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد
بعد از این امبنین، اماسد خواهد شد
با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد
کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد
از در خانه او پا نکشیدم هرگز
چون حسینیتر از عباس ندیدم هرگز
ماه ذیالحجه که عباس به حج عازم شد
همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد
در طوافش سخن از عقل فراتر میگفت
در حقیقت لک لبیک برادر میگفت!
این اباالفضل که از قبله فراتر میرفت
مرتضی بود که بر دوش پیمبر میرفت
علیاکبر به ثنا گویی او میآید
چقدر منبر کعبه به عمو میآید
خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد
در حقیقت همه را قبلهنمای خود کرد
گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد
مسجدی بود که بابای من آبادش کرد
از در خانه او پای نکشیدم هرگز
چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز
کاشف الکرب تویی؛ خندۀ ارباب تویی
پدر خاک علی و پدر آب تویی!
روی چشم تو بود جای حسن جای حسین
هست مابین دو ابروی تو بینالحرمین
پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است
و فقط محضر زینب سر تو پایین است
ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد
بنویسید رقیه چه عمویی دارد
صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود
نام تو در دل میدان رجز قاسم بود
زور بازوی علی ریخته در بازویت
ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت
تیغ چرخاندهای و پیش تو طوفان هیچ است
لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است
وسط جنگ زمین را به زمان دوختهای
فن شمشیر زنی را ز که آموختهای؟!
ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟
أشهد أن علیاً ولی الله بگو
او علمدار حسین است ببخشید مرا
مدح او کار حسین است ببخشید مرا
مجید_تال
https://eitaa.com/mjnonraza_rahmatipoor
هدایت شده از روضه ومدح اهلبیت رحمتی پور
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مدح
امشب به دستِ آسمان با یک اشاره
می ریزد از گهواره اش ماه و ستاره
آرامش قلبِ عمو عباس(ع) آمد
شد صاحبِ خواهر؛ علی-اکبر(ع) دوباره
شد پلک هایش ساحلِ امنِ اجابت
دربا گرفته گوشهٔ چشمش کناره
از عالَمی شد ناامید و سائل آمد
برداشت از قنداقه اش صد راه چاره
غرق طلا... زرخیز و حاصلخیز میشد
بر خاک میشد تا که مشغولِ نظاره
خیر است کار و بارِ هر کس که گرفته
با ذکر نابِ "یارقیه(س)" استخاره
لبخندهایِ کودکانه داشت بر لب
با دیدنش آرام میشد شیرخواره
*
در سوریه دیدم که یک، دختر-سه ساله
آورده با گریه برایش گوشواره!
#مرضیه_عاطفی
https://eitaa.com/mjnonraza_rahmatipoor