گوسفندای گله همه میافتن تو دام بعدا
از گرگ میترسن اما خب ؛ میزنه چوپان گردن .
امروز خم شدم و آرام در گوش ِبچهای ك ِمرده به دنیا آمده بود گفتم :
نگران نباش ؛ چیزی را از دست ندادهای .
خواهری بعد ِچهل روز آمد و فریاد زد
بی تو بین مجلس ِنامحرمان بودم حسین . . .
‹ به نام ِخداوند ِایران زمین ›
بگذارید هرکسی به آئین ِخویش باشد .
زنان را گرامی بدارید ، فرودستان را دریابید
و هرکس به تکلم ِقبیلهی ِخود سخن
بگوید . . .
آدمی تنها در مقام ِخویش به منزلت
خواهد رسید ؛
گسستن ِزنجیرها آرزوی ِمن است ،
رهایی ِبردگان و عزت ِبزرگان آرزوی ِمن
است .
شکوه ِشب و حرمت ِخورشید را گرامی
میدارم .
پس تا هست . . .
شب هایتان به شادی ،
و روز هایتان رازدار ِرهایی باد .
" این فرمان ِمن است "
حتی اگر داستان ِکربلا فقط یك تراژدی باشد یا حتی افسانه ؛
من قهرمان این قصه را دوست دارم . . .
حسینی ك ِعقیده داشت ولی عقیدهاش را تحمیل نکرد ،
تنها بود ولی التماس به دشمن نکرد ،
تشنه بود ولی لب به شکایت باز نکرد ،
سر داد ولی زیر بار ظلم هیچ ظالمی نرفت .
حسین برای ِمن کسی است ك به انسانیت و کرامت و آزادگی ، رنگ و رو داده و با عزت زندگی کرد و تن به ذلت نداد . . .
و من خوشحالم از اینکه بعد از ۱۵ قرن دو ماه شب و روز ، خیلیا سر سفرهاش سیر میشن و گرسنه نمیخوابن . . .
خوشحالم از اینکه عدهای دو ماه تمرین ِخوب بودن میکنن . . .
خوشحالم از این همه تظاهر و ریا . . .
گاهی تظاهر به انسانیت هم خوب است . ..
من با این همه رو سیاهیم حسین را دوست دارم .
حتی اگر داستان عاشورا و محرم یك تراژدی و قصه باشد ؛
من قهرمان ِاین قصه را دوست دارم .
به کسی ك ِپرچمش هزار ُچهارصد سال است ك ِپایین نیامده ، نمیشود شك کرد . . .
با اجازهی ِمادر ِسادات ،
رخت ِعزای ِپسرش را نه از جان ،
بلکه از تن در میآوریم
و میگوییم ای حسین جان ، داغ ِتو تا ابد در سینهی ِما جاوِدان خواهد ماند . . .
در حریم ِمطهرهی ِخواهر ِشاه ِخراسان ، در آستان مقدس حضرت معصومه س ؛
- به یاد ِچنلهای ِ. . .
سرباز ، شاهنجف ، کافهچامه ، خلوتگاهحاجعلی ، مفتونناعم|دل ، خانومیاس ، مغموم ، توبهٔقلبی ، قطعهبهشت|محب ، مسلك ، محاق ، برایاو ، هـ¹¹⁰ـو ، خاك ، Room24 ، پرایوتمستریاء ، کافهشعر ، تبعیدیكروح ، راحیل ، صعید ، خلوتگاهمن
- و گپهای ِ. . .
کافيشات ، کتابخونه ٔشرقی ، پلیلیست ، محفلالشعراء ، محفلشعرحیدرکرار
- و تمامی ممبرهای ِمحترم و محترمه ٔزاویه ٔ074 .
باور نکردنیست . . .
ما دیگر در این مملکت ،
هیچ شادی و هیچ حزن دستهجمعی را تجربه نخواهیم کرد .
باید پذیرفت که در هر سوگ ،
عدهای بر سر بکوبند و عدهای پای کوبان باشند .
اگرچه این اعتراف ،
از سخت ترین اعترافات برای یك « ملت » است .
و تو تیتر اول روزنامهها ، بیلبوردها ، دیوارنگاهها خواهی شد ؛ گیانم .
امروز خم شدم و آرام در گوش ِبچهای ك ِمرده به دنیا آمده بود گفتم :
نگران نباش ؛ چیزی را از دست ندادهای .