eitaa logo
شهید سجاد زبرجدی
1.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
81 فایل
ارتباط با ادمین کانال شهید سجاد زبرجدی @Majnone_roghaye_315 کپی آزاد با یک صلوات به استثنای برشی از کتاب شهید زبرجدی کانال دیگرمون: https://eitaa.com/ShahidAbdali
مشاهده در ایتا
دانلود
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نور باران خیابان های مشهد در شب میلاد امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
خاطره سفر مشهد دو نفره آقاسجاد و آقا میثم ☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 دریکی ازروزهای تابستانی به سجادگفتم میایی برویم مشهدزیارت امام رضا(ع)گفت باشه میام قرارگذاشتیم بعدازظهرجلوی منزل آنها وقتی من رفتم جلومنزل سجاددیدم باکت ‌وشلوارآمده گفتم چه خبره کت وشلوارپوشیدی داریم مرویم مشهدکت شلوارت خاکی میشودگفت چراگفتم بروکت رادربیارماخیلی زرنگ باشیم شایدبرویم هتل گوهرشادبخوابیم منظورم مسجدگوهرشاد. حدودساعت۴صبح مشهدبودیم نمازرادرحرم خواندیم وچندساعتی درحرم بودیم چون دراتوبوس نخوابیده بودیم خیلی خوابمان می آمدهرکدام ازحیاطهای حرم رفتیم گوشه ای بخوابیم خادمها نمی‌گذاشتند دریکی ازحیاطهاساعت ۸صبح یک میزبزرگ بود من وسجادرفتیم زیراین خوابیدیم که خادمهامارانبینندکه مابتوانیم بخوابیم چندساعتی گذشت ازسروصدابیدارشدیم سجادگفت چه خبرگفتم صبرکن سینه خیزمقداری رفتم جلوزیرمیزپارچه ای دورمیز آویزان بودگوشه ای ازش راکنارزدم دیدم جمعیتی اززن ومردنشسته اندتازه متوجه شدم میزصنف وحاجی آقاروی صنف داردسخنرانی میکندبه سجادگفتم زیرصنف خوابیدیم زدیم زیرخنده گفتم حرکت نکن وصداهم نکن ولی من که یکمی شلوغ بودم حاجی بالای سرما که سخنرانی می‌کرد تاکمی حرفهای جالب میزدمن لگدپاه به سقف صنف میکوبیدم سخنران یک تکانی میخوردبه هرحال ماآنجا ماندیم تاسخنرانی ونمازتمام شدبعدآمدیم بیرون .😂 خاطرات این سفرادامه دارد....... راوی: میثم حسن زاده https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
ادامه....🌱🍃 سه شب درحیاط زیرمنارهای بزرگ میخوابیدیم. به سجادگفتم بریم یک هتل آپارتمان معمولی برای دوشب بگیریم. رفتیم یک هتل آپارتمان گرفتیم. حدود۱۰شب بود. اون شب گفتم میایی بریم حرم، گفت نه! گفتم پس من رفتم یک ساعت ونیم گذشت آمدم هرچی درزدم سجاددررابازنکرد. محکم زدم دیدم نه دیگه باز نمی کنه، نگران شدم بامشت میزدم توی در. تمام مسافرهاازاتاقهاشون بیرون آمدن. صاحب هتل آپارتمان آمدگفتم چه خبره گفتم کلیداضافه نداری دررابازکنم رفت کلیدراآورددرابازکردم دیدم درازکشیده دویدم بغلش کردم داد زدم سجاد...😭سجاد....😭 بیدارشدگفت چیه... 😳چیکارداری منومیگی دیدم 😊خواب آقاسنگینه که بیدارنمیشه گفتم این همه درزدیم تومتوجه نشدی؟؟؟ عصبانی شدم دستم رابلندکردم بزنم توگوشش دلم نیامد.آن شب دراتاق خوابیدیم صبح بهش گفتم حال نمیده توحیاط حرم میخوابیدیم خیلی حال میدادگفت آره حال منم مثل تواتاق راپس دادیم دوباره رفتیم حرم وشبهارادرحیاط میخوابیدیم. خاطرات این سفرادامه دارد..... 🌱🍃🌷🌱🍃🌷🌱🍃🌷 https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
خاطره سفر مشهد و آقا میثم ادامه دارد. حتما بخونید. 😊😊 https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc