🚩🚩 با سلام خدمت همه شما عزیزان همراه
ان شاءالله هر روز قسمتی از کتاب #پایی_که_جاماند را باهم مطالعه میکنیم
یادداشتهای روزانه #سیدناصرحسینی_پور از زندانهای مخفی عراق
التماس دعا
#کانال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
@ZEINABA
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺
🇮🇷 قسمت یکم 🇮🇷
«مقدمــه»
«تقدیم به گروهبان عراقی ولیدفرحان سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت.
نمیدانم شاید در جنگ اول خلیج فارس توسط بوش پدر کشته شده باشد.
شاید هم در جنگ دوم خلیج فارس، توسط بوش پسر کشته شده باشد،
شاید هم زنده باشد. مردی که اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد.مردی که سالها مرا در همسایگی حرم مطهر جدم شکنجه کرد.
مردی که هر وقت اذیتم میکرد
نگهبان شیعه عراقی علی جارالله اهل نینوا در گوشه ای مینگریست و میگریست. شاید اکنون شرمنده باشد. با عشق فراوان این کتاب رابه او تقدیم میکنم.
به خاطر آن همه زیبایی هایی که با اعمالش آفرید و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبود
«و ما رایت الا جمیلا»
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
@ZEINABA
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺
🇮🇷 قسمت دوم 🇮🇷
جنگ آنقدر طول کشید تا بزرگ شدم
چهارده ساله بودم که به جبهه رفتم !
حالا شانزده ساله شده بودم
و در واحد اطلاعات دیده بان بودم،
کارم رصد کردن خطوط دشمن بود.
از چند روز قبل شایعه شده بود
دشمن قصد دارد در جزیره مجنون پاتک بزند. موقع برگشتن از دیده بانی
علی یوسفی سوره را دیدم.
در پادگان قدس همدان دوره تخصصی انفجارات را باهم گذراندیم.فکر نمیکردم علی را در جزیره مجنون ببینم. با هم خاطرات گذشته را مرور میکردیم .
علی میگفت :
بعد از فتح خرمشهر قبل ازینکه بروم مسجد جامع،رفتم خانه، عراقی ها دو خرمشهری را در باغچهی خانهمان خاک کرده بودند !
بعد میگفت :
«با دوستات بیش از حد قاطی نشو، اینجا رفاقتها با رفاقتهای توی شهر فرق میکنه ،عُمر دوستیها کوتاهه، دوستات شهید میشن خیلی زجر میکشی، ماها باهم بودنمون کوتاه و دست خودمون نیس، دست تیر و ترکشهای دشمنه !»
بعد از گفتگویی از علی جدا شدم.
شب از نیمه گذشته بود. بیش از حد خسته بودم. ساعت سه و ربع بامداد
در یک چشم بههمزدن آسمان جزیره صحنهی آتش و انفجار شد.خمپاراندازها ،
کاتیوشاها و توپهای دوربرد دشمن مثل باران بهاری روی جزیرهی شمالی
و جنوبی مجنون جاده و پدخندق آتش میریخت.به خاطر تحریمهایی که شده بودیم از نظر مهمات ، امکانات و ادوات نظامی
کمبودهای زیادی داشتیم.ساعت چهار و نیم بامداد عراقیها سوار بر قایق
به سمت جاده خندق پیشروی کردند.باید دکل را ترک میکردم،
تویوتا لندکروز «خسرو مرتب فرماندهی تیپ» ، بر اثر انفجارهای پیدرپی آبکش شده بود. شیشههایش خرد شده بود و یک لاستیک هم سوارخ شده بود.
تعدادی از بچهها شهید و مجروح کنار جاده افتاده بودند. خسرو گفت :
شهدا را کاری نداشته باشید فعلا مجروحان را سوار کنید. از کف ماشین خون و خونابه جاری بود.در مدتی که جبهه بودم حجم آتش به این سنگینی ندیده بودم !
ساعت حدود شش صبح بود که دشمن از چند محور حمله را آغاز کرد.
یکی از گروهانهای گردان ویژه شهدا در حال اعزام به پد خندق بود.
ولیپور دودل بود مرا به عنوان بلدچی جلو بفرستد، فهمیدم چرا دودل و مردد است. به خاطر برادرم که هشت ماه قبل شهید شده بود، دلش نمیخواست جلو بروم. میترسید شهید شوم. با اصرارم قانع شد مرا جلو بفرستد و من عازم شدم . . 👣
◀️ ادامه دارد . . .
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
@Zeinaba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید #مدافع_حرم #حجت_السلام_محمدکیهانی درآخرین لحظات عمر پربرکت خود درصحنه جهاد پیام بسیارمهمی خطاب به فرزندان و همه ملت ایران داشتند که قطعا با شنیدن آن تحت تأثیر قرارخواهید گرفت.
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#کانال_امام_زمان_علیه_السلام
╭─💕─═✨💜✨═─💕─
@emamzamana
🌹🌹 #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 واکنش سردار سلیمانی به اعتراض معیشتی شهروند خوزستانی که میگفت مثل خمینی باشید...
#ما_ملت_امام_حسینیم
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
❁❅❁❅❁❅❁❅❁
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#کانال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🔵 @Zeinaba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سیدهاشم الحیدری امام جمعه بغداد: فرمانده اردوگاه حسین در زمان ماهمان است که شمشیربه دست گرفته میجنگد وشب و روز اردوگاه یزید را زیر نظر دارد. فرمانده اردوگاه حسین در زمان مامردی از خراسان است؛شجاعتش شجاعتی از شجاعت حسین وعباس است. رهبر جبهه مقاومت؛حضرت امام سیدعلی خامنه ای
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
❁❅❁❅❁❅❁❅❁
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔵
کانال حضرت زینب سلام الله علیها
@ZEINABA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمی؟
🎋گفت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪگیﺧﻮﺩﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
1⃣دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ
2⃣دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ
3⃣دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ
4⃣دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ
5⃣دانستم ﮐﻪ نیکی ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ
✅ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ۵ اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ میکنم .
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله💔
🌹🇮🇷🦋
🌹🇮🇷🏴
#کانال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
@Zeinaba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در هیاهوی اخبار ضد و نقیض بازگشایی مدارس یاد و خاطره یکی از راستگوترین دانشآموزان ایرانی را در طول تاریخ گرامی میداریم! 😀
#کانال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
@Zeinaba
🌺 مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظلّه العالی):
«محمود موقع انقلاب شاگرد ما بود ولی حالا استاد ما شد، او به فیض شهادت رسید ولی ما هنوز ماندیم.»
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#کانال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🌺 🇮🇷 @Zeinaba
30.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با تو غمها هم زیباست
#حاجمیثممطیعی
#محرم ۱۳۹۹
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺
🇮🇷 قسمت سوم 🇮🇷
قبل از طلوع خورشید بچهها نماز صبحشان را خواندند. این آخرین نماز خیلی از آنها بود. حدود ساعت شش عازم فلکه چراغچی شدیم. از بس آتش دشمن شدید بود که پشت وانت دستهایمان را دور گردن هم زنجیر کردیم، سرها را به شکم چسباندیم تا اگر خمپارهای وسط ماشین خورد، نفهمیم چه میشود !
چراغچی پیاده شدیم. عبور و مرور خودروها از آنجا به جلوتر غیرممکن بود. باید از چراغچی عبور میکردیم و میرفتیم جلو. دو سه نفر از بچهها در همان ده، پانزده دقیقهای که توجیه میشدند، کارتن خرمایی را پاره کردند و روی آن چند خطی وصیت نوشتند.
تیربارچیها و تکتیراندازهای دشمن خودشان را به بخشهایی از جاده رسانده بودند و جاده را زیر آتش گرفته بودند. دود و گرد و خاک و باروت خفهمان کرده بود. نقطهای در جاده نبود که دشمن آتش نریزد. برای رسیدن به پد جلویی باید از کانال کم عمق سمت چپ جاده عبور میکردیم. هرکس صد متر جلوتر از چراغچی شهید میشد جنازهاش همانجا میماند.
راه افتاديم ...
در همان چند قدم اول خمپارهای توی کانال کنار بچهها خورد. سه، چهار نفر از بچهها شهید شدند. ترکش پهلوی یکی از آنها را درید و امعا و احشایش بیرون ریخت. نالهی حزینش دل را به درد میآورد. یکی از بچهها به نام هدایتالله رکنی خم شد پیشانیاش را بوسید او را در قسمتی از کانال، که عمق بیشتری داشت دراز کرد.
بچههایی که در لحظات آخر به ما پیوستند، گفتند از پشت محاصره شدهایم. پشت سرمان ماشین لندکروز مهمات با رانندهاش آتش گرفته بود ! عراقیها چراغچی را تصرف کرده بودند. با این محاصره دیگر نه نیرویی به ما میرسید، نه مهماتی!
عراقیها سعی میکردند از داخل نیزارهای دو طرفمان وارد جاده شوند، درگیری شدید و در جاهایی چهره به چهره و تن به تن شده بود . . 😰
◀️ ادامه دارد . . .