🌸 ﷽ 🌸
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_دوم
#قسمت_صد_و_دوازدهم
🌺🍃🌸🍃🌺
....
و همان طور که حدس می زدم باز هم رفتار پدر آزارش داده بود که نفس بلندی کشید و سر درد دلش باز شد:" من دارم از دست بابات دق می کنم! داره سرمایه یه عمر زندگی رو به باد میده!" و در برابر نگاه غمزده ام سری جنباند و ادامه داد:" دیروز عصر ابراهیم زنگ زده بود، انقدر عصبانی بود که کارد می زدی خونش در نمی اومد! کلی سر من داد و بیداد کرده که چرا حواست به بابا نیس!" به میان حرفش آمدم و مضطرب پرسیدم:" مگه چی شده؟" که با اندوه عمیقی پاسخ داد:" می گفت رفته پیگیری کرده و فهمیده این تاجر عرب چجوری سر بابات رو شیره مالیده. همه بار خرما رو پیش خرید کرده و به جاش یه برگه سند داده که مثلا برای بابات تو دوحه روی یه برج تجاری سرمایه گذاری کنه."
با شنیدن این خبر تمام تنم یخ کرد! یعنی پدر همه محصول نخلستان هایش را به ازای سرمایه گذاری در یک کشور عربی، آن هم به اعتبار یک برگه قرارداد غیر رسمی، تقدیم یک تاجر ناشناس کرده است؟!!! که حرف مادر ذهنم را از اعماق این اندیشه هولناک بیرون کشید:" ابراهیم می گفت با یه سود کلان بابات رو راضی کرده و گفته که این سرمایه گذاری وضعت رو از این رو به اون رو می کنه. آخه من نمیدونم این آدم یه دفعه از کجا پیداش شده که اینجور زیر پای بابات نشسته! ابراهیم می گفت حسابی با بابا دعوا کرده و آخر سر بابات بهش گفته:" تو چی کار داری تو کار من فضولی کنی! حقوق تو و محمد که سرجاشه." حالا محمد بی خیال تره، ولی ابراهیم داشت سکته می کرد." با صدایی گرفته پرسیدم:" شما خودت به بابا چیزی نگفتی؟" آه بلندی کشید و گفت:" من که از وقتی با ابراهیم حرف زدم حالم بد شد و دیشب هم دیگع دقت نشد." سپس به چشمانم دقیق شد و پرسید:" حالا فکر می کنی حرف زدن من فایده داره؟!!! اون هر کاری دلش بخواد می کنه، احدی هم حریفش نمیشه." کمی خودم را روی مبل جلو کشیدم و با دل شوره ای که در صدایم پیدا بود، اصرار کردم:" بالاخره یکی باید یه کاری کنه. اینجوری که نمیشه. شما هم تو این زندگی حق داری." از شنیدن این جمله لبخند تلخی زد و با سکوتی تلخ تر سرش را پایین انداخت. از نگاهش می خواندم که تا چه اندازه دلش برای سرمایه خانوادگی مان می لرزد و چقدر قلبش برای آبرو و اعتبار پدر می تپد، ولی نه تنها خودش که من هم می دانستم هیچ کس حریف خودسری های پدر نمی شود.
✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ