فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ برای خداوند متعال، خوبی ها و بدی های ژنتیکی زیاد مهم نیست.
❇️سعی و تلاش انسان در مسیر خوب شدن مهم است.
🔹 استاد پناهیان
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@zeinabion98
✅ اصلاح اخلاق
🔻اصلاحِ اخلاق، تنها و تنها يك راه دارد ... آن هم عبارت است از: تكرار عمل صالح و مداومت بر آن البته عملي كه مناسب با آن خوي پسنديده است، بايد آن عمل را آن قدر تكرار كند و در موارد جزئي كه پيش مي آيد آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس ( مستقر شده ) و در صفحه دل او نقش ببندد (و از بین نرود) .
(علامه طباطبایی ره - تفسیر المیزان)
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@zeinabion98
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🏴زیارت امام جواد علیه السلام:
▪ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَرَّ التَّقِیَّ الْإِمَامَ الْوَفِیَّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَجِیَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَفِیرَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سِرَّ اللَّهِ [سِتْرَ اللَّهِ]
▪السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ضِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَنَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا کَلِمَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَحْمَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النُّورُ السَّاطِعُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَدْرُ الطَّالِعُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّیِّبُ مِنَ الطَّیِّبِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ مِنَ الْمُطَهَّرِینَ
▪ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَاالْآیَةُ الْعُظْمَی السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحُجَّةُ الْکُبْرَی السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُطَهَّرُ مِنَ الزَّلاتِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَاالْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضِلاتِ [الْمُعْظِلاتِ] السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلِیُّ عَنْ نَقْصِ الْأَوْصَافِ،السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَاالرَّضِیُّ عِنْدَالْأَشْرَافِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ
▪ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَلِیُّ اللَّهِ وَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ وَ أَنَّکَ جَنْبُ اللَّهِ وَ خِیَرَةُ اللَّهِ وَ مُسْتَوْدَعُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عِلْمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ رُکْنُ الْإِیمَانِ وَ تَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنِ اتَّبَعَکَ عَلَی الْحَقِّ وَ الْهُدَی وَ أَنَّ مَنْ أَنْکَرَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْعَدَاوَةَ عَلَی الضَّلالَةِ وَ الرَّدَی أَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَیْکَ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ السَّلامُ عَلَیْکَ مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ."
◼ شهادت مظلومانه امام جواد علیه السلام بر امام زمان عج الله و شما خوبان تسلیت باد...
@zeinabion98
#فرنگیس
قسمت پنجم
پدرم هنوز دودل بود. گاهی گریه میکرد و گاهی توی فکر فرو میرفت. نمیدانست باید چه کند. اما بالاخره تصمیمش را گرفت.
با پدرم و همان دو تا فامیلها راه افتادیم. آنها با خودشان تفنگ داشتند. چند بار برگشتم و از پشت سر، مادرم را نگاه کردم. زنها دورهاش کرده بودند. او همچنان گریه و زاری میکرد. دلم برایش میسوخت. اصلاً به فکر خودم نبودم. هم دلم میخواست پدرم راضی باشد، هم مادرم. ارادهای نداشتم. اصلاً هیچ چیز دست من نبود. این بزرگترها بودند که باید برایم تصمیم میگرفتند. فقط میدانستم باید حرف آنها را گوش کنم.
پدرم دستم را گرفت و گفت: «پشت سر را نگاه نکن. میخواهم تو را به خانقین ببرم. آنجا قرار است عروس شوی. آنجا خوشبخت میشوی. دیگر مجبور نیستی اینقدر کار کنی. باید قوی باشی، روله.»
با غم و غصه، سرم را پایین انداختم. دلم میخواست به پدرم بگویم مرا نبرد، دلم نیامد. برای اینکه خیالش راحت شود، گفتم: «غصه نخور کاکه، برویم.»
تا نزدیکی کوه چغالوند، هنوز فکر میکردم صدای مادرم را میشنوم که ناله میکند. شاید هم صدای باد بود که توی کوه میپیچید. در آن لحظات، هر صدایی را مثل صدای مادرم میشنیدم. دلم میخواست دست پدرم را ول کنم و بدو بدو تا روستا برگردم. میدانستم اگر برگردم، دلش میشکند. برای همین هم سرم را انداختم پایین و بعد سعی کردم خودم را به علفهایی که روی زمین بودند و درختان بلوط سرگرم کنم تا پدرم متوجه اشکهایم نشود.
بهار بود و کوه و دشت، پر بود از گلهای قشنگ؛ گلهای ریز و درشت و رنگارنگ. خم شدم و از گلهای ریز، دستهای چیدم و بو کردم. دلم گرفت اگر توی خانۀ خودمان بودم، با بچهها میرفتیم کنگر میکندیم.
پدرم و دو مرد که همراهمان بودند، با هم حرف میزدند. گاهی از پدرم جلو میافتادم و گاهی آنقدر از آنها دور میشدم که پدرم برمیگشت و بلند میگفت: «فرنگیس، براگم، جا ماندی. زود باش بیا.»
از سمت چغالوند میرفتیم. راه طولانی بود. صبح حرکت کردیم و دو شبانهروز باید میرفتیم تا به مقصد برسیم. توی راه، گاهی پدرم را میدیدم که گریه میکند، اما اشکهایش را از من مخفی میکرد. من هم گریه کردم، اما دلم نمیخواست پدرم اشکهایم را ببیند. خارها به پایین لباسم گیر میکردند و به لباسم میچسبیدند. پیش خودم میگفتم: این خارها انگار دارند مرا میگیرند تا نروم!
نزدیک ظهرِ اولین روز، پدرم گفت همینجا استراحت کنیم. کتری را از آب چشمهای توی کوه پر کردند و پدرم آتش روشن کرد. من هم کمک کردم. کتری را روی آتش گذاشتم و وقتی آب جوش آمد، چای درست کردم. پدرم توی استکانهای چای قند ریخت و چایهامان را به هم زدیم. وقتی داشتم با تکه ترکهای چایم را به هم میزدم، به فکر فرو رفتم. یکدفعه صدای پدرم را شنیدم که گفت: «فرنگیس، براگم، زود باش.»
فهمیدم آنقدر به فکر فرو رفتهام که حواسم کاملاً پرت شده. نان و چای شیرین خوردیم. ساکم را کنار دستم گذاشته بودم. تازه داشتم متوجه میشدم مرا دارند کجا میبرند و قرار است چه بشود. با خودم میگفتم: «خدایا! کاری کن پدرم پشیمان شود و بگوید برگردیم.»
اما پدرم حتی نگاهم نمیکرد.
دوباره راه افتادیم. خسته شده بودم و دلم میخواست زودتر برسیم. هوا که تاریک شد، توی دل صخرهها پناه گرفتیم و دوباره هر کدام تکهای از نان ساجی خوردیم. پدرم گفت: «استراحت میکنیم و صبح راه میافتیم.»
ساکم را زیر سرم گذاشتم و به ستارههای توی آسمان نگاه کردم. یاد لحاف قرمز رنگ و قشنگ مادرم افتادم. دلم برای آن تنگ شده بود.
مادرم همیشه میگفت هر کس توی آسمان ستارهای دارد. ستارۀ من و مادرم نزدیک هم بودند. خیلی شبها در آسمان به آنها نگاه کرده بودیم. آن شب هم من به ستارۀ خودم نگاه کردم. هنوز نزدیک ستارۀ مادرم بود. یکدفعه چیزی به دلم چنگ انداخت. اشکم سرازیر شد و ستارهام کمنور شد و رنگ باخت و خوابم برد.
صبح توی کوه چای درست کردیم. هوا سرد بود و میلرزیدم. یک لحظه پدرم نگاهم کرد. بغلم کرد و من خودم را به او چسباندم. بوی عرق تن پدرم، مرا یاد روستا میانداخت. با خودم گفتم: «کاش توی کوهها گم شویم و برگردیم خانهمان! کاش راه را گم کنیم و به جای اینکه به عراق برویم، به سمت روستای خودمان برگردیم و پدرم نفهمد راه را گم کردهایم.»
#ادامه_دارد
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️﷽❤️
#قرار_روزانه
🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@zeinabion98
#حدیث_روز
حضرت امام جواد علیه السلام
«نِعمَةٌ لا تُشكَرُ كَسَيِّئَةٍ لا تُغفَرُ»
نعمتى كه سپاسگزارى نشود، مانند گناهى است كه آمرزيده نشود.
ميزان الحكمه، ج6، ص13
◼️شهادت امام جواد(علیهالسلام) تسلیت باد
@zeinabion98