شهید_سید_مجتبی_علمدار🌹
هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند،
بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را می زد؛ مثلا، آخرشب می گفت:
"من می روم #وضو بگیرم. در روایات تاکید شده کسی که با #وضو بخوابد #شیطان به سراغ او نمی آید."
نا خودآگاه ماهم ترغیب می شدیم و به همراه او برای #وضو گرفتن حرکت می کردیم.
#سیره_شهدا
📙برگرفته از کتاب علمدار. اثر گروه شهید هادی
@zeinabion98
#سیره_شهدا
#سبک_زندگی
✍ طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه
یه صندوق🗳 درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت.
مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق ... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن.
طرح خیلی جالبی بود، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناهها دور کنن؛ اگه هم موردی بود، به هم تذکر میدادند.
🌷خاطره ای از زندگی
#شهید_علیاصغر_کلاته_سیفری
📚 منبع: کتاب وقت قنوت، صفحه ١۴۵
🌐 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون"
@zeinabion98
#سیره_شهدا
#زندگی_به_سبک_شهدا
⭕️روشی برای تنبیه
🔹هیچ گاه ندیدم برای اینکه خشمش فروکش کند بچهاش را کتک بزند. روش معمول او این بود که وقتی از بچه کار خلافی میدید یا میشنید ابتدا از او میپرسید: «چرا اینکار را کردی؟»
اگر بچه توضیح قانعکننده و منطقی میداد، تسلیم او میشد و حتی به او میگفت حق با شماست، ولی اگر توضیح، قانعکننده نبود و بچه را مقصر میدید به او میگفت: «برو تو حیاط و اون گوشه حیاط یک ساعت بنشین؛ هر وقت صدات کردم بیا بالا» .
🔺البته در این رابطه من ضامن میشدم و کاری میکردم که مدت تنبیه طولانی نشود و او هم وساطت مرا میپذیرفت. در اینگونه موارد میدیدم با نگاهش با بچه حرف میزند و روی او تأثیر میگذارد.
📚راوی: همسر شهید محمدعلی رجایی، کتاب سیره ی شهید رجایی، ص ۷۲.
#تنبیه
#فرزندان
🌐 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون
@zeinabion98
#سیره_شهدا
#همسرداری
🍃 یک روایت عاشقانہ💍
مهریه ما یك جلد کلام الله مجید بود و یك سکه طلا ...
سکه را که بعد عقد بخشیدم
اما آن یک جلد قرآن را
محمد بعد از ازدواج خـرید و در صفحه اولش اینطور نوشت:
امید به این است که این کتاب
اساس حرکت مشترک ما باشد
و نه چیز دیگر؛ که همه چیز
فناپذیر است جز این کتاب.
حالا هرچند وقت یکبار وقتی
خستگی بر من غلبه می کند
این نوشته ها را می خوانم
و آرام می گیرم ...
🍂 روایتی از همسر شهید
#شهید_محمد_علی_جـهان_آرا
🌐 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون"
@zeinabion98
📝 #همسر_شهید #یوسف_كلاهدوز میگوید:
🔻 اوایل زندگی درست بلد نبودم غذا درست كنم. یادم هست بار اول كه خواستم تاس كباب درست كنم، سیبزمینیها را خیلی زود با گوشت ریختم.
🔸 یوسف كه آمد، رفتم غذا را بیاورم، دیدم همه سیبزمینیها له شدند. خیلی ناراحت شدم و رفتم یك گوشهای شروع كردم به گریه كردن.
🔹یوسف آمد و پرسید: چه شده؟ من هم قضیه را برایش تعریف كردم.
♦️ او حسابی خندید، بعد هم رفت غذا را كشید و آورد با هم خوردیم.
❇️ آن قدر پای سفره مرا دلداری داد و از غذا تعریف و تمجید كرد كه یادم رفت غذا خراب شده بود.
⭕️ یوسف هیچ گاه به غذا ایراد و اشكال نمیگرفت. حتی گاهی پیش میآمد كه بر اثر مشغله زیاد، دو روز غذا درست نمیكردم، ولی او خم به ابرو نمیآورد.
💢 بارها از او پرسیدم: چه دوست داری برایت درست كنم؟
میخندید و میگفت: «غذا، فقط غذا» میگفت دوست دارم راحت باشی.
🔸 ایشان حقوق که می گرفت، می امد خانه و تمام پولش را می گذاشت توی کمد من. می گفت: هر جور خودت دوست داری خرج کن.
🔹 هر وقت که دلم برای پدر و مادرم تنگ می شد، آزاد بودم یکی دو هفته بروم اصفهان. اصلا سخت نمی گرفت.
◾️از اصفهان هم که برمی گشتم، می دیدم زندگی خیلی مرتب و تمیز است. لباسهایش را خودش می شست و آشپزخانه را مرتب می کرد.
📚 از کتب نیمه پنهان و همسرداری سرداران شهید
🌀 با ما همراه باشید.
#سبک_زندگی
#همسرداری
#سیره_شهدا
#شهید_کلاهدوز
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
@zeinabion98
#سیره_شهدا
با وجود تعیین زمان عقد در روز اول فروردین ، حامد به من گفت که بابا من اکنون شرایط ازدواج ندارم . من در این دختر و خانواده ایشان هیچگونه ایرادی نمی بینم ، هر ایرادی هست از من است .
من نمی خواهم نام کسی در شناسنامه ام ثبت شود و بعدا از آنها شرمسار شوم ، چرا که اگر این بار خدا بخواهد و من عازم سوریه شوم مدت زیادی زنده نخواهم بود .....
شهید مدافع حرم
#شهیدحامد_جوانی
🔴@zeinabion98