کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
شب جمعه حرم امام رضا (ع) بودم. داشتم نماز عشا میخوندم؛ وسطاش با خودم گفتم خوبه نمازم که تموم شد، دو
امسال بعد از سیزده سال
برای اولین بار
توفیق شد و امام حسین علیه السلام
طلبیدن و رفتم به زیارتشون 🥺
خیلی مشتاق بودم زودتر به حرم برسم تا بتونم با امام حسین حرف بزنم باهاشون درد و دل کنم
راجب اذیت هایی که اطرافیان بهم میکنند بهشون بگم 😞
ولی وقتی وارد حرم شدم رو به روی
ضریح 🥺
اصلا یادم رفت میخواستم چی بگم ؟؟!!
تموم حرفایی رو که میخواستم بزنم فراموش کردم 😳
و خودمم باورم نمیشد اون همه حرف داشتم ولی همش یادم رفته 🙁
ولییییییی اینقدر حال و هوای حرم خوب بود که من نمیتونستم ناراحتی هامو پیش امام بگم 🥺
فقط باهاشون درد و دل کردم و برای بقیه دعا کردم ☺️
خیلی حال و هوای داخل حرم خوب بود 🥲
انشاالله قسمت همه اعضای کانال بشه 🙂
🔸کوثر سادات مکتوفی🔸
#پویش_خاطرات_اربعینی
#کربلا_زیتونی
#شماره_۸
🌱| @zeitoon_clinic
#پویش_خاطرات_اربعینی را هم که دارید....☺️
منتظر انرژی ها تون هستم بسی💪
جوایز نقدی که برای این پویش در نظر گرفته شده فقط 4تای دیگه هست ☺️
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
🔸 زینب السادات قریشی 🔸 #پویش_خاطرات_اربعینی #کربلا_زیتونی #شماره_۹ 🌱| @zeitoon_clinic
عراقیا به خاطر مهموننوازی فوقالعادهای که دارن و این با اعتقادشون به امام حسین علیه السلام ممزوج شده، کافیه بدونن زائر یه چیزی نیاز داره. دیگه رهاش نمیکنن تا اون نیاز رو براش بر طرف کنن.
مشاهده شده گاهی با اسلحه وایمیسن وسط خیابون و ماشین رو نگه میدارن که باید پیاده و پذیرایی بشید.
یکی از دوستان ما که با هم شوخی داشتیم و دنبال این بود که شوخیها و تیکههای منو جبران کنه، وسط راه با دست به یکیشون اشاره کرد که این رفیق ما سیگار میخواد.
متوجه شدید یا ادامه بدم؟
آقا حالا مگه میشد این بندهی خدا رو راضی کنی که تعارف نمیکنم، واقعا سیگاری نیستم، اصلا از سیگار بدم میاد.
🔸یاسر پناهی فکور🔸
#پویش_خاطرات_اربعینی
#کربلا_زیتونی
#شماره_۱۰
🌱| @zeitoon_clinic
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
عراقیا به خاطر مهموننوازی فوقالعادهای که دارن و این با اعتقادشون به امام حسین علیه السلام ممزوج ش
سر خیابونی توی کربلا یه بنده خدایی داد میزد: «چزابه سواری» ما هم که حسابی خسته بودیم، برای اینکه نخواد تا گاراژ پیاده بریم قبول کردیم، باهاش بریم.
چشمتون روز بد نبینه! چند کیلومتری پیاده ما رو راه برد تا برسیم به ماشین، طوری که گفتیم احتمالا ماشینش همون سر مرز پارکه!
وقتی رسیدیم شوهرم که دخترم توی بغلش خواب بود گفت حالا چطور بش بگم کمرم برید تا برسیم اینجا؟!
گفتم بگو: «الان انکسر ظهری! امام حسین راضیه.»
🔸زهرا آراستهنیا🔸
#پویش_خاطرات_اربعینی
#کربلا_زیتونی
#شماره_۱۱
🌱| @zeitoon_clinic
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
سر خیابونی توی کربلا یه بنده خدایی داد میزد: «چزابه سواری» ما هم که حسابی خسته بودیم، برای اینکه نخ
همه چیز از محرم امسال شروع شد...💔
هر سال محرم مثل همه با دوستم فقط میرفتیم عزاداری و بعد عزاداری هم برمیگشتیم خونه.
من کربلا تا حالا نرفته بودم☹️ ولی دوستم یه بار رفته بود.
اما امسال تصمیم گرفتیم تو مسجد محله مون نوکری خانم سه ساله رو بکنیم...❤️🩹
آبدارخانه مسجد بین آقایان و حیاط مسجد خانم ها بود.
آقایون که برای خانم ها چای میریختن نمیتونستن خودشون بیان پخش کنن.
من و دوستم کمک کردیم...
یکی چای رو پخش میکرد و یکی قند
تا وقتی سخنرانی و روضه تموم شه یکی جلوی در فاطمیه می ایستاد یکی جلوی در مسجد خانم ها کفش ها رو جفت میکردیم میذاشتیم توی جاکفشی...
بی کار که می شدیم توی حیاط امر به معروف می کردیم
به کم حجاب هایی که برای عزاداری اومده بودن با جمله به حرمت مجلس امام حسین علیه السلام تذکر میدادیم و همه هم گوش میدادن🙂
خیلی امسال دوست داشتم اربعین کربلا باشم.
با مداحی ها خیلی گریه میکردم،خیلی...
از دوستم میخواستم برام از کربلا بگه برام از نجف بگه
وقتی از حال و هوای اونجا میگفت دلتنگیم چندین برابر میشد...
خیلی ها میگفتن که به دلمون افتاده تو اربعین کربلایی
ولی خب هیچ خبری نبود.🥺
من و دوستم هر سال دوست داشتیم تو آشپزخونه موقع پخت نذری کمک کنیم.
مامان دوستم اونجا کمک میکرد.
ولی ما رو راه نمیدادن🥺
شب اول فقط چون نیرو کم بود رفتیم کش انداختیم دور ظرف ها
همون کار کوچیک خیلی حس خوبی داشت...❤️
موقعی که شنیدیم اجازه دادن جوری دویدیم سمت آشپزخونه که دوتایی پامون گیر کرد به چادر هم دیگه و خوردیم زمین🤕
گذشت تا دو سه شب آخر که حتی برای پخت نذری هم گفتن بریم کمک😍
اولین روز از ساعت ۳ بعدازظهر تا ۷ بعدازظهر نشستیم و ۶۵۷ تا نون بسته بندی کردیم! اونم دونه ای
بعد این که رفتیم تو مسجد تازه فهمیدیم از بس نشستیم چقدر کمر و پامون درد میکنه🤕 ولی خیییییلی حس خوبی داشت😍
روزهای بعدش هم رفتیم...
محرم تموم شد...
خیلیا ذوق داشتن که امسال برای بار اول اربعین میرن کربلا
ولی من😔
یه روز که با دوستم رفته بودیم کلاس مامانم زنگ زد و گفت پاسپورتم ثبت شده🤩
چند روز بعد کوله اربعین مون رسید در خونه...
چند روز بعدش دینار ها رو تهیه کردیم...
چند روز بعدش پاسپورت ها اومد...
چند روز بعد جمع کردن وسایل...
و
حرکت!
چند روز بعدش هم خودم رو وسط بین الحرمین دیدم🥲💔
🔸بانوی دمشق 🔸
#پویش_خاطرات_اربعینی
#کربلا_زیتونی
#شماره_۱۲
@zeitoon_clinic
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
همه چیز از محرم امسال شروع شد...💔 هر سال محرم مثل همه با دوستم فقط میرفتیم عزاداری و بعد عزاداری هم
✨بسم رب العشق✨
😌خاطره از اربعین😌
اولین سفر به کربلا اربعین سال ۱۴۰۲💐
اول از همه بایددخداروشکر کنم که آقا طلبیدن و اجازه زیارتشون رو به من و خانوادم دادن😍
هر قسمت از خاطرات کربلا قشنگی خودش را داشت اما قسمتی از زیباترین خاطرات کربلا جایی بود که متوجه بزرگواری آقا امام حسین شدم
همینطور که میدونید امسال کربلا خیلی شلوغ و پر ازدهام بود😶 یه نکته میبینید همه عالم از هر شهر و کشوری میان زیارت. واقعا خودتون ببینید چقدر دوستداران آقا امام حسین زیادن پس بزن قدش ببین چه آقایی داریم ما🤛🤜 شلوغی زیاد بود به همین دلیل دست زدن به ضریح سخت بود باید انقدر تو صف میبودیم تا دستمون به ضریح آقا برسه مامانم میخواستن برن اما من کمی میترسیدم و میگفتم نه😁
چون خیلی دشوار بود و بعضیا حالشون بد شده بود😖دیگه آخرش مثل تمام زوار رفتیم تو صف ایستادیم💪 صف خیلی طولانی بود و اونایی که قبل رفته بودن گفتن حدود ۱ ساعت و نیم طول میکشه تا به ضریح برسیم رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به یه دریچه که داخل نرده ها بود ۲ نفر از خادمه ها در دریچه باز کردن و ازش عبور کردن یکی از خادمه ها به دو سه نفر اشاره کرد تا بیان داخل مامانم گفتن بدو بدو برو تو من و مادرم خیلی سریع خودمون رو انداختیم داخل زودی رفتیم اون سمت😂😂
خلاصه ما مسیر این صف رو در عرض ۲۰ دقیقه رفتیم و دستمون رسید به ضریح
اینا همش از لطف امام حسین مهربونمونه😍😍
یه دنیااااا ممنون آقا جوووونم❤️✨
🔸ریحانه السادات میر دهقان🔸
#پویش_خاطرات_اربعینی
#کربلا_زیتونی
#شماره_۱۳
@zeitoon_clinic