✨﷽✨
🔰هدفت را گم نکن
✍خدايا! اين لحظه هاى من كه مانند كيسه هايى هستند كه مى شود چيزى در آن ريخت، اين لحظه لحظه هاى من را از هر چه كه توى آنهاست خالى كن تا من براى آنچه كه به خاطر آن خلق شده ام آماده باشم.
بنابر اين در رابطه با حق مطرح مى كند كه مرا كفايت كن تا به اينها مبتلا نشوم. مبتلا به نقض اهداف خلقت نشوم. از عبوديت چشم نپوشم كه باعث فقر و وابستگى مى شود. كسى كه هدفش را گم كرد، به اهداف ديگر رو مى آورد و چون براى آنها ساخته نشده و امكانات آن راه را ندارد به طور طبيعى از پا مى افتد.
پس در مجموع چهار مانع دارد: اهتمام به غير حق، اشتغال به غير اهم، اكتساب، درگيرى ها. و در اين وضعيت، غنا، توسعه، عزت، عبوديت و عبادت، خدمت به ديگران و معالى اخلاق و نجات از اين همه خواسته ها را خواستار است.
❛❛ عینصاد
📚 شرحی بر دعای مکارم الاخلاق | ص 80-81
«منْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»
┄┄┅┅┅❅🌼🌺🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/zekr_313
✨﷽✨
🔴 تمام راه نجات در دعا برای ظهور است
1⃣ دعا یعنی خواستن ،
2⃣ ودعا یعنی احساس نیاز کردن،
3⃣ دعا یعنی دوست داشتن ،
4⃣ دعا یعنی مهم بودن خواسته،
5⃣ دعا یعنی باورِ به دست آوردن ،
6⃣ دعا یعنی غافل نبودن،،
7⃣ دعا بزرگترین سلاح در مسیر یاری حجت خدا
8⃣ دعا لبیک به دعوت جمیع انبیاء و اوصیاء....
9⃣ دعا بزرگترین اسباب قُربِ الی الله
🔟 دعا اطاعت امر مولا...
🔹 در یک کلام دعا ...یعنی لبخند رضایت حضرت زهراء سلام الله علیها....
🌕 اگر برای ظهور دعا نمی کنیم یعنی امام زمان روحی فداه رانمی خواهیم،
دوستش نداریم ،
احساس نیاز به بودنش نداریم .
برایمان اهمیتی ندارد،
از او غافلیم و باور به ظهورش نداریم...
🔵 راستی شما برای ظهور دعا میکنید یا نه ؟
«منْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»
┄┄┅┅┅❅🌼🌺🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/zekr_313
✨﷽✨
❄💎❄
💎امام صادق علیه السلام فرمودند:
هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله را یاد کردید، زیاد بر او صلوات بفرستید.
❄️زیرا همانا کسى که یک بار بر پیامبر صلى الله علیه و آله صلوات بفرستد،
خداوند در هزار صف از فرشتگان هزار بار بر او صلوات مى فرستد
❄💎❄
💎و آفریده اى از آفریدگان خدا باقى نماند، مگر این که به خاطر صلوات خدا و صلوات فرشتگانش ، بر او صلوات مى فرستند.
❄️و جز نادان مغرور که خدا و رسول از او بیزارند، کسى از این ثواب رو نمى گرداند
📘ثواب الاعمال ، ص ۳۳۱
«منْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»
┄┄┅┅┅❅🌼🌺🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/zekr_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
احڪـ🔎ــام مسافـ✈️ـــر
نماز و روزه دانشجویان
⁉️حکم نماز و روزه دانشجویی که در شهری غیر از شهر خودش می باشد،چیست؟
اللهم عجل لولیک الفرج
https://eitaa.com/zekr_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
از همین جوانی دل بدید به امام عصر ارواحنافداه 💔 ✨
🎙 استاد هاشمی نژاد
اللهم عجل لولیک الفرج
https://eitaa.com/zekr_313
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨✨✨✨✨
عصر جمعه پاییزی تون بخیر
ان شاءالله در کنار خانواده و عزیزانتون
لحظههاتون پر از شادی و آرامش باشه
در پنـاه خـدای مهـربان
`
💫✨🌸🌸🌸🌸🌸✨💫
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
https://eitaa.com/zekr_313
#داستان_ادواردو
قسمت ششم 🌿💞
تا اینجای داستان فهمیدیم که ادواردو ،تک فرزند خانواده فوقالعاده ثروتمندی بود که پدرش مسیحی و مادرش یهودی بودند ،به طور اتفاقی در دوران دانشجوییاش در مقطع دکترا، با قرآن آشنا شد و بعد از کلی تحقیق مسلمان شد. او بعد از بازگشت به کشورش و مطرح کردن قضیه مسلمان شدنش با کلی مخالفت روبرو شد ولی همچنان ثابت قدم در اعتقادش ماند. درست این دوران مصادف با زمان برکناری رژیم پهلوی در ایران بود .چند روزی از پیروزی انقلاب می گذشت و دانشجویان ایران سفارت آمریکا را گرفته بودند. تلویزیون ایتالیا ،در این باره مناظرهای برگزار کرده بود او در این مناظره دید که چگونه یک جوان بیست و چند ساله بدون هیچ ترسی،پتههای آمریکا را روی آب میریزد، ،بنابراین تصمیم گرفت بدون اینکه کسی بانو با این جوان ملاقات کند پس فردای آنروز به سفارتخانه ایران در ایتالیا رفت.قدیری را دید که به پیشوازش آمد. با او سلام و احوال پرسی کرد. بعد خودش را معرفی کرد و گفت: «من ادواردو آنیلی هستم. چند سالی است که مسلمان شده ام. مناظرهی شما را دیشب از تلویزیون دیدم. دوست داشتم از نزدیک ببینمتان و با شما آشنا شوم.»
قدیری نگاهی به ادواردو کرد و گفت: «گفتید فامیلتان انیلی است؟ شما با آقای آنیلی معروف که مالک فیات است، نسبتی دارید؟»
ادواردو گفت: «بله. پسرشان هستم.» قدیری جا خورد. حسابی هم جا خورد. ابروانش بی اختیار رفت بالا. نمی توانست سنخیت این دو چیز را تصور کند. پسر سناتور آنیلی و دین
اسلام؟!
قدیری با تعجب گفت: «شما چه جور مسلمان شدی؟» ادواردو ماجرای آن روز کتابخانه اش را تعریف کرد. بعد قطره اشکی توی چشمانش جمع شد و گفت: «وقتی قرآن را برای اولین بار دیدم، متوجه شدم که این کلمات، كلمات ماورایی اند. كلمات نورانی اند. نمی توانند گفته ی بشر باشند. دیدم همان چیزی است که من سالهاست در جست وجویش بوده ام.»
صورت قدیری از خوشحالی گل انداخته بود. با ادواردو قرار چند جلسه دیگر را گذاشت.
چند جلسه ای قدیری برای ادواردو از اسلام گفت. از تشیع گفت. از دوازده نفری که جانشین پیامبر هستند.
از همان معلمانی می گفت که ادواردو در به در به دنبالشان می گشت. از همان قرآن های سخنگو.
روزها و هفته ها می گذشت و ادواردو مدام پیش قدیم می رفت و قدیری برای او از مذهب تشیع می گفت. برای ادواردو از اخلاق و عدالت امام علی اسلامی گفت. از ذلت ناپذیری امام حسين ال و واقعه ی عاشورا می گفت و از امام زمان (عج) که روزی برای عدل و داد خواهد آمد و مسیح پشت اسرش نماز خواهد خواند.
اشتیاق ادواردو با شنیدن این حرفها، روز به روز بیشتر میشد.. حالا دیگر تصمیمش را گرفته بود. انتخاب مذهب تشیع.
توی جلسات قدیری، ادواردو از امام خمینی هم شنیده بود. از اندیشه و تفکرش. از نترسیدنش در برابر غیر خد. از بی اعتنایی اش به دنیا از فرق نداشتن زندگی اش با مردم. از معنویتش، از اخلاقش، از مهربانی اش. یک دل که نه، ص دل عاشق امام شده بود. هنوز امام را ندیده. هنوز صدایش را نشنیده...
#داستان_ادواردو
جمعه به جمعه
قسمت هفتم 🌿💞
تا اینجای داستان فهمیدیم که ادواردو ،تک فرزند خانوادهای، فوقالعاده ثروتمندی بود، که پدرش مسیحی و مادرش یهودی بودند ،به طور اتفاقی در دوران دانشجوییاش در مقطع دکترا، با قرآن آشنا شد و بعد از کلی تحقیق مسلمان شد. او بعد از بازگشت به کشورش و مطرح کردن قضیه مسلمان شدنش با کلی مخالفت روبرو شد ،ولی همچنان ثابت قدم در اعتقادش ماند. درست این دوران مصادف با زمان برکناری رژیم پهلوی در ایران بود .چند روزی از پیروزی انقلاب می گذشت و دانشجویان ایران سفارت آمریکا را گرفته بودند. تلویزیون ایتالیا ،در این باره مناظرهای برگزار کرده بود او در این مناظره دید که چگونه یک جوان بیست و چند ساله( قدیری) ،بدون هیچ ترسی، پتههای آمریکا را روی آب میریزد.از او خیلی خوشش آمد و به هر صورتی که بود به ملاقات او رفت.
پدر و مادر ادواردو دیگر داشتند دیوانه می شدند. آنچه اتفاق افتاده بود را باور نمی کردند. اصلا برایشان قابل هضم نبود. تنها پسرشان مسلمان شده بود و حالا هم شیعه و دوستدار آیت الله خمینی!
دوستدار کسی که آن طرف آبی ها او را دشمن شمارهیکشانمیدانستند.
فخرالدین حجازی نمایندهی مجلس ایران، سال ۱۳۵۹ رفته بود ایتالیا. که گذرش به شهر تورین افتاده بود. وقتی ادواردو فهمید ،خوشحال و ذوق زده رفت پیشش. با حجازی روبوسی کرد و گفت که مسلمان شده است و شیعه.
حجازی هم مثل قدیری، مات و متحیر ماند. ادواردو به حجازی گفت: «شما با امام خمینی ارتباط داريد؟» حجازی لبخند زد و گفت: «بله» لبهای ادواردو لرزید. گفت: «آرزویم ا این است که او را ببینم. اگر به ایران بیایم، می توانید مرا پیش امام ببرید؟» حجازی لبخند دوباره ای زد و قول داد. اشک توی چشمان ادواردو جمع شد.
حجازی داشت از ایتالیا بر می گشت ایران. میگفت: عجیب ترین چیزی که در این سفر دیده ام، ادواردو بوده ، به نظر من او یک پدیده است. او هدیه ی عیسی مسیح به رسول الله ( صلیالله وعلیهو آله)است.»
دانشجویان انجمن اسلامی ایران،در ایتالیا، خیلی فعال بودند.و آنها سر ماجرایی با اعضای سازمان مجاهدین در آنجا درگیر شده بودند. بعد از این درگیری ،پلیس تا فهمید که یک سر دعوا ،دانشجویان مسلمان ایران هستند، آنها را دستگیر کرده و همه شان را توی زندان انداخت.
خبر این ماجرا، به گوش ادواردو رسید. رفت و بی آنکه آنها متوجه شوند، بهترین وکیل را برایشان گرفت. هر کار توانست برای آنها کرد. آن قدر پیگیر مسئله شد که بالاخره همه شان را آزاد کردند.
خود بچه های انجمن اسلامی هم تا آن آخر ،ندانستند چه کسی و چه جور دنبال کارشان بوده است.
به جز قدیری، با یک ایرانی دیگر که توی ایتالیا بود. با حسین عبداللهی.
خیلی از شبها ادواردو می رفت پیش آنها. سه تایی می نشستند دور هم و دربارهی اسلام و قرآن و تشیع حرف می زدند. درباره ی انقلاب ایران، امام خمینی، مسائل جهان اسلام، مظلومیت مسلمانان و کلی مسائل دیگر....
روز به روز جلسات ادواردو با مسلمانان و ایرانی ها بیشتر می شد، و روز به روز بیشتر زیر ذره بین پدر و مادرش قرار می گرفت........
`
💫✨🌸🌸🌸🌸🌸✨💫
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
https://eitaa.com/zekr_313