😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 711
فرو ريختن ديوار مدرسه علميّه نهاوند:
*************
سالى كه آية الله نهاوندى از نجف اشرف به ايران بازگشت، پس از چندى جهت به جاى آوردن صله رحم و ديدار با مؤمنين شهر و ارشاد آنان، به نهاوند تشريف آوردند با ورود ايشان به شهر، طبق معمول، جلسات موعظه ايشان سر و صدايى به پا كرد و مؤمنين دسته دسته خود را به جلسات ايشان مى رساندند روزى پس از جلسه، تصميم بر اين شد كه كسانى كه تمايل دارند به اتفاق ايشان به زيارت مرقد شريف مرحوم ميرزا آقا(قدس سره) بروند ايشان پيشاپيش جمعيّت حركت مى كنند وقتى كه در «راسته ميرزا آقا» به مدرسه علميه مى رسند، ايشان توقف مى كنند و مى گويند: اين مدرسه به گردن ما حق دارد و سپس راه را كج كرده و از كوچه «آقا نور» به مسير ادامه مى دهد برخى اظهار مى كنند: آقا! از اين مسير راه طولانى مى شود ايشان جوابى مى دهد، ولى چيزى نمى گذرد كه ديوار مدرسه كه ارتفاع بلندى داشت، با صداى مهيبى فرو مى ريزد و مردم از اين حادثه وحشتناك جان سالم به در مى برند اين جاست كه در شهر غوغايى برپا مى شود و ارادت نسبت به ايشان افزوده مى گردد
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 712
بردبارى از آیت الله سيد محمدسعيد حَبُّوبى
*************
عارف مجاهد سيد محمدسعيد حبوبى يكى از فقيهان بردبار و صبور بود تا آنجايى كه مورد تقدير و تشويق استاد بزرگ عرفان مرحوم ملاحسينقلى همدانى قرار گرفت. روزى آخوند ملا حسينقلى همدانى در وسط درس چندبار پشت سرهم اين جمله را تكرار كرد: آفرين سيد محمدسعيد، آفرين سيد محمدسعيد! همه حاضران مجلس از شنيدن اين سخن تعجب كرده و با بهت و حيرت به يكديگر نگاه كردند كه اين چه سخنى است كه استاد در وسط درس بدون زمينه بر زبان جارى كرد؟! بعداً كه از سيد محمدسعيد حبوبى سؤال كردند كه تو در آن روز كجا بودى و چه مى كردى؟! او پاسخ داد: آن ساعت من در قايق نشسته بودم و از كوفه به كربلا مى آمدم. در قايق در كنار من مرد عربى خوابيده و سرش را بر شانه من گذاشته بود. او خرخر مى كرد و آب دهانش به روى من مى ريخت، ولى من دلم نيامد كه او را بيدار كنم و آن وضعيت نفرت آور را تا مقصد تحمل كردم و آن مرد عرب را از خواب بيدار ننمودم.» سخن آخوند علاوه بر اينكه حكايت از ديد باطنى اين ولىّ خدا دارد، حلم و بردبارى آية الله حبوبى را نيز مورد تشويق و تقدير قرار داده است.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 713
حواله پرداخت نشده
*************
شيخ على الشروقى يكى از شاگردان ميرازى شيرازى مى گويد : يكى از تجار معروف نجف ورشكست شده و به سامرّا آمده بود و علت آمدنش به سامرّا اين بود كه ميرزاى شيرازى از او دستگيرى كند جريان را به استاد عرض كردم ايشان حواله اى به شخصى در بصره نوشت و فرمود به او بگو زودتر به طرف بصره برود بعد از چند روز به من فرمود : چرا تاجر ورشكست شده به بصره نرفته است؟ عرض كردم : چرا رفته است. فرمود : نه، بگو زودتر حركت كند. من بعداً تحقيق كردم معلوم شد آن تاجر به كاظمين رفته بوده است و به بصره نرفته است به او گفتم ميرزاى شيرازى فرموده زودتر حركت كن باز چندى بعد استاد به من فرمود: فلانى رفت گفتم : بلى فرمود : خيلى دير كرد مى ترسم چيزى بدست نياورد. بعد از اندكى ميرزاى شيرازى مريض شد و از دنيا رفت و همانطور كه گفته بود آن تاجر نتوانست حواله ميرزاى شيرازى را وصول كند. آن وقت بود كه فهميدم استاد ما ميرازى شيرازى در آن هنگام كه مى گفت به آن تاجر بگوئيد عجله كند. در حقيقت از مرگ خويش خير مى داده است.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 714
نمازبر جنازه علامه بحرالعلوم از آیت الله سيد محمد مهدى شهرستانى
*************
«زمانى كه مريضى علامه بحرالعلوم شدت يافت، به من فرمود: دوست دارم شيخ حسين نجف، كه از شاگردان علامه و زاهدان نجف است، بر جنازه من نماز بخواند اما كسى جز آميرزا محمد مهدى شهرستانى بر من نماز نمى خواند! من از اين خبر متعجب شدم چون آميرزا مهدى در كربلا بود و علامه بحرالعلوم در نجف، پس چطور بحرالعلوم چنين سخنى فرمود؟ بعد از مدت زمان كمى علامه بحرالعلوم به ديار باقى شتافت و ما بدن علامه را غسل داديم و كفن نموديم و آماده نماز كرديم. وقتى جنازه را در صحن مقدس علوى نهاديم، مجتهدان بزرگى چون شيخ جعفر كاشف الغطاء و شيخ حسين نجف در آنجا حضور داشتند اما ناگهان آميرزا مهدى شهرستانى با لباس سفر از در شرقى صحن مطهر وارد شد. همه او را بر خود مقدم داشتند و از وى خواستند بر جنازه بحرالعلوم نماز گزارد. ايشان همان طور كه علامه خبر داده بود، نماز گزارد و حاضران هم به او اقتدا كردند. وقتى جريان را از ميرزا مهدى پرسيدم، فرمود: وقتى نماز ظهر را در كربلا به جا آوردم، هنگام برگشت به خانه نامه اى از نجف به من رسيد كه در آن از وخامت حال علامه بحرالعلوم خبر داده بود، من سريع به خانه برگشتم و به سوى نجف به راه افتادم و به محض ورود جنازه وى را مشاهده كردم.»
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 715
سالم ماندن بدن مطهردر قبر
*************
گرچه در طول تاريخ همواره آرامگاهش مورد احترام شيعيان بوده ولى با حادثه اى كه در حدود يكصد و هشتاد و پنج سال پيش اتفاق افتاد، عظمت و اعتبار صدوق در نزد زائران حرمش بيشتر معلوم شد و ارادت آنان نسبت به وى دوچندان گشت, كه شرح آن واقعه مطابق نقل روضات الجنات و ديگر كتب تاريخى بدين گونه است. «در سال 1338 هجرى قمرى، باران زيادى باريد كه بر اثر آن اطراف مزار شريف شيخ صدوق فروكش كرد و شكافى در كنار آن پديد آمد. مؤمنان در پى اصلاح برآمدند. هنگام خاكبردارى به سردابى كه جسد شيخ در آن مدفون بود، رسيدند. وقتى كه به سرداب وارد شدند، جسد را سالم يافتند. آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهاى وى باقى بود، اين خبر در سطح تهران پيچيد تا آنكه سلطان وقت «فتحعلى شاه قاجار» نيز از آن مطلع گشت. دستور داد تا سرداب را نپوشانند كه خواهان ديدن جسد است. شاه و همراهان در محل حاضر شدند و جمعى از علما و سران قوم به سرداب وارد شدند و همگى جسد را سالم مشاهده كردند. سپس دستور دادند تا سرداب را بپوشانند و بناى ساخته شده بر قبر را تجديد كردند. صاحب كتاب «روضات الجنات» اين حكايت را از برخى كسانى كه جسد را ديده و شاهد اين ماجرا بوده اند، شنيده و نقل كرده است.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴