eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
843 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 روزى مالك اشتر از بازار كوفه می‌گذشت، در حاليكه عمامه و پيراهنى از كرباس بر تن داشت. مردى بازارى بر در دكانش نشسته بود و عنوان اهانت، زباله‌اى (كلوخ) به طرف او پرتاب كرد. مالك اشتر بدون اينكه به كردار زشت بازارى توجهى بكند و از خود واكنش ‍ نشان دهد، راه خود را پيش گرفت و رفت. مالك مقدارى دور شده بود. يكى از رفقاى مرد بازارى كه مالك را می‌شناخت به او گفت: آيا اين مرد را كه به او توهين كردى شناختى!؟ مرد بازارى گفت: نه ! نشناختم! مگر اين شخص كه بود؟ دوست بازارى پاسخ داد: -او مالك اشتر از صحابه معروف اميرالمؤمنين بود. همين كه بازارى فهميد شخص اهانت شده فرمانده و وزير جنگ سپاه على علیه‌السلام است، از ترس و وحشت لرزه بر اندامش افتاد. با سرعت به دنبال مالك اشتر دويد تا از او عذرخواهى كند. مالك را ديد كه وارد مسجد شد و به نماز ايستاد. پس از آنكه نماز تمام شد خود را به پاى مالك انداخت و مرتب پاى آن بزرگوار را می‌بوسيد. مالك اشتر گفت: چرا چنين می‌كنى!؟ بازارى گفت: از كار زشتى كه نسبت به تو انجام دادم، معذرت می‌خواهم و پوزش می‌طلبم. اميدوارم مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار داده از تقصيرم بگذرى. مالك اشتر گفت: هرگز ترس و وحشت به خود راه مده! به خدا سوگند من وارد مسجد نشدم مگر اينكه درباره رفتار زشت تو از خداوند طلب رحمت و آمرزش نموده و از خداوند بخواهم كه تو را به راه راست هدايت نمايد. 📚بحارالانوار، جلد ۲ ‌¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 🍃🌷ملاقات با امام زمان🌷🍃 🍂🍃تشرفات محضر امام عصر علیه السلام پس تعجب ندارد که در ازای آن هرگونه ثواب و منزلتی به زائران و گریه کنندگان سید الشهداء(علیه‌السلام) بدهد... هر کسی جوابی داد. یکی گفت یک گوسفند کشته؛ شما صد برابر به او بدهید و... حرف ها که تمام شد. سلطان گفت: اگر من بخواهم مثل او لطفش را جبران کنم، باید تمام سلطنت و دارایی خودم را بدهم؛ که تازه آن وقت، مقابله به مثل کرده‌اید و بدون هیچ لطف اضافه‌ای؛ فقط محبت‌شان را جبران نموده‌اید چرا که آنها هر چه را داشتند به شما تقدیم کردند و شما هم باید آنچه دارید به آنها تقدیم کنید. ای سید بحر العلوم سیدالشهداء(علیه‌السلام) هر چه داشت از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر، همه را در راه خدا داد؛ خدا که نمی‌تواند تمام سلطنت و دارایی‌اش را به حسین(علیه‌السلام) دهد. پس تعجب ندارد که در ازای آن هرگونه ثواب و منزلتی به زائران و گریه کنندگان سید الشهداء(علیه‌السلام) بدهد... سوار این را گفت و سید بحرالعلوم در فکر فرو رفت ولی تا سربلند کرد دید هیچ کس کنارش نیست! سید با خود گفت این مرد که بود؟ چگونه از فکر من خبر داد و یکباره آمد و رفت؟ اشک می‌ریخت که امام زمان(علیه‌السلام) را دیده و نشناخته... عبقری الحسان، شیخ علی اکبر نهاوندی، ج1، ص11 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 ارزش خوندنشو واقعاً داره قیمت تو چقدر است؟ گویند از مردی که صاحب گسترده‌ترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای در جهان است پرسیدند: «راز موفقیت شما چه بوده؟» او در پاسخ گفت: زادگاه من انگلستان است. در خانواده‌ی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر می‌دیدم، هیچ راهی به جز گدایی کردن نمی‌شناختم. روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم و مثل همیشه قیافه‌ای مظلوم و رقت‌بار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: به جای گدایی کردن بیا با هم معامله‌ای کنیم. پرسیدم: چه معامله‌ای ...!؟ گفت: ساده است یک بند انگشت تو را به ده پوند می‌خرم گفتم: عجب حرفی می‌زنید آقا، یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم ...!؟ - بیست پوند چطور است؟ - شوخی می کنید؟! - بر عکس، کاملاً جدی می‌گویم - جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم او هم‌چنان قیمت را بالا می‌برد تا به هزار پوند رسید. گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معاملهٔ احمقانه راضی نخواهم شد. گفت: اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند می‌ارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه می‌گویی؟ لابد همهٔ وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت!؟ گفتم: بله، درست فهیمیده‌اید گفت: عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی می‌کنی ...! از خودت خجالت نمی‌کشی .!؟ گفتهٔ او همچون پتکی بود که بر ذهن خواب‌آلود من فرود آمد. ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمده‌ام اما این بار مرد ثروتنمدی بودم که ثروت خود را از معجزهٔ تولد به دست آورده بود. از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازه‌ای را آغاز کنم قصه‌ها برای بیدار کردن ما نوشته شده‌اند، اما تمام عمر، ما برای خوابیدن از آنها استفاده کردیم ... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 نقل شده است که ملکه شیرین، دختر سپهبد شروین که به ملکه سیده معروف بود، پس از مرگ شوهرش عملاً حکومت ری را به دست گرفته بود. بناهای زیبا و جمعیت بسیار فضایی پر شور در شهر به وجود آورده بود. اما بزرگترین غم ملکه سیده، فرزند جوانش بود. چرا که وی دچار بیماری مالیخولیا شده بود. مالیخولیا در آن زمان به بیماری اطلاق می شد که فرد دچار خیالات بیهوده شده و به همه چیز حس بدبینی یا بی اعتنایی پیدا می کرد. (من فکر نمی کنم که این نوع مشکلات روحی برای ما انسانهای امروزی زیاد عجیب باشد، نه؟) و این مرد جوان که “مجدالدوله” نام داشت، لب به غذا نمی زد و دچار توهم عجیبی شده بود: فکر می کرد که گاو شده است! پس در اطراف می گشت و داد می زد که “من گاو هستم! من را بکشید و با گوشت من غذایی لذیذ طبخ کنید!” از آن جا که همه ی طبیبان از درمان وی عاجز مانده بودند، دست به دامان حکیم ابوعلی سینا شدند. ابن سینا نیز بلافاصله درمان وی را شروع کرد: لباس قصابان بر تن خود کرد و باصدای بلند گفت “به آن جوان مژده دهید که قصاب  دارد می آید تا تو را بکشد!” پس  به جوان خبر دادند. ابن سینا با کارد و چاقو به اطاق وی رفت و گفت: ” این گاوی که می گویند، کجاست؟!” جوان شروع کرد به ماغ کشیدن. ابن سینا دستور داد که دست و پای گاو را ببندند و به میان خانه ببرندش تا آماده ی ذبح گردد. پس جوان را دست و پا بسته به میان خانه بردند و به پهلو روی زمین خواباندند. ابن سینا کنارش آمد، کارد و چاقو را به سبک قصابان به هم مالید و دست خود را روی پهلوی جوان گذاشت. وی را خوب معاینه کرد و گفت ” این چه گاو لاغری است! این که به درد قصابی نمی خورد! فعلاً علف به خوردش دهید تا چاق و فربه شود تا بعد خودم خدمتش برسم!” در نتیجه جوان شروع به خوردن آنچه ابن سینا دستور می داد کرد به امید آنکه فربه شود تا وی را قصابی کنند. اما در نتیجه غذاها و داروهایی که ابن سینا به وی داد یک ماه بعد به طور کامل شفا یافته بود! ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 آورده انـد کـه کـفن‌ دزدی در بستـر مـرگ افتاده بودپسر خویش را فراخواند. پسر نزد پدر رفت گفت پدر امرت چیست؟ پدرگفت پسرم من تمام عمربه کفن ‌دزدی مشغـول بودم و همـواره نفـرین خلقی به دنبالـم بـود. اکـنون کـه در بستر مـرگم و فرشته را نزدیک حس میکنم ، بار این‌نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی می ‌کند از تو می‌خواهـم بعـد از مـرگم چنان کنی که مـردم مـرا دعـا کـنند و از خـدای یکتا مراخواهند پسرگفت پدر چنان کنم که می ‌خواهی و از ایـن پس مـرد و زن را به دعایت مشغول سازم پدر همان دم جـان به جـان آفرین تسلیـم کـرد. از فـردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چـوبی در شکم آن مـردگان فرو مینمود از آن پس مردم می‌گفتند صـد رحمت به کفن‌دزد اول کـه فقط می ‌دزدید و چنین بر مردگان ما روا نمی ‌داشت. این روزها هرکس را میبینی میگوید خوش به حال دیروز . بدتر از روز قبل ... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 ﺷﻴﺦ ﺟﺎﺑﺮ، " ﺍﻣﻴﺮ سابق ﻛﻮﻳﺖ" ﺩﺭ کتاب ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ؛ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺟﻨﮓ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺠﻠﻴﻞ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖﺻﺪّﺍﻡ، ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﺭفتم ؛ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺷﺨﺼﺎً ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﺑﻨﺰ ﺗﺸﺮﻳﻔﺎﺕ ﻧﺸﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ... ﺻﺪّﺍﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﺑﺮﮒ ﮐﻮﺑﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ! ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ؛ انشاالله ﺳﻔﺮﯼ ﺑﻪ ﻛﻮﻳﺖ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ، ﻣﻨﺘﻈﺮﺗﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﻢ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻦ ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ؛ ﻛﻮﻳﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺳﺖ، ﺣﺘﻤﺎً ﻣﯽﺁﻳﻴﻢ! ﻭ ﻣﻦ ﺳﺎﻝ 1990، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ عراق ﺑﻮﺩﻡ، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺷﺪﻡ..! ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻛﻮﻳﺖ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﺍﻥ، ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﻳﮕﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ نمیﭘﻮﺷﯿﺪ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ؛ ﺩﺭ ﻛﻮﻳﺖ، من ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺩ نمیبینم، ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﯽﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ دلیل ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽﻫﺎ ﻣﺮﺩ ﺟﻨﮓ بودند! ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ و حتی برای حضور در سالن صرف غذا ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻴﺸﺪ!! به جاست ﯾﺎﺩﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ... ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﺩﻋﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ! 🔶شادی روح همه الّلهُمَّ صلّ علْی محَمَّدٍ وآلَ محَمَّدٍ وعَجِّل فرَجَهُم ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 بنام خدا 💎کشاورز فقیری برغاله‌ای را از شهر خرید. همانطور که با بزغاله به سمت روستای خود باز می‌گشت، تعدادی از اوباش شهر فکر کردند که اگر بتوانند بزغاله آن فرد از بگیرند می‌توانند برای خود جشن بگیرند و از خوردن گوشت تازه آن بزغاله لذت ببرند. اما چگونه می‌توانند این کار را عملی کنند؟ مرد روستایی قوی و درشت هیکل بود و این اوباش ضعیف نمی‌توانستند و نمی‌خواستند که به صورت فیزیکی درگیر شوند. برای همین فکر کردند و تصمیم گرفتند که از یک حقه استفاده کنند. وقتی مرد روستایی داشت شهر را ترک می‌کرد یکی از آن اوباش جلوی او آمد و گفت: «سلام، صبح بخیر» و مرد روستایی هم در پاسخ به وی سلام کرد. بعد آن ولگرد به بالا نگاه کرد و گفت: «چرا این سگ را بر روی شانه‌هایت حمل می‌کنی؟» مرد روستایی خندید و گفت: «دیوانه شده‌ای؟ این سگ نیست! این یک بز است.» ولگرد گفت: «نه اشتباه می‌کنی، این یک سگ است و اگر با این حیوان بر روی دوش وارد روستا شوی مردم فکر می‌کنند که دیوانه شده‌ای.» مرد روستایی به حرف‌های آن ولگرد خندید و به راه خود ادامه داد. در راه برای اطمینان خود، پاهای بز را لمس کرد و خیالش راحت شد که حیوان روی دوشش بزغاله است. در پیچ بعدی اوباش دوم وارد عمل شد و دوباره سخنان دوست اوباش خود را تکرار کرد. مرد روستایی خندید و گفت: «آقا این بزغاله است و نه یک سگ.» ولگرد گفت: «چه کسی به تو گفته است که این بزغاله است؟ به نظر می‌رسد کسی سر تو کلاه گذاشته باشد. این یک بز است؟» و به راهش ادامه داد. روستایی بز را از دوشش پایین آورد تا ببیند موضوع چیست؟ اما آن قطعاً یک بزد بود. فهمید هر دو نفر اشتباه می‌کردند اما ترسی در وجودش افتاد که شاید دچار توهم شده است. آن مرد همانطور که داشت به سمت روستای خود برمی‌گشت نفر سوم را دید که گفت: «سلام، این سگ را از کجا خریده‌ای؟» مرد روستایی دیگر شهامت نداشت تا بگوید که این یک بز است. برای همین گفت: «آن را از شهر خریده‌ام.» مرد روستایی پس از جدا شدن از نفر سوم، ترسی وجودش را گرفته بود. با خود فکر کرد که شاید بهتر باشد این حیوان را با خود به روستا نبرد چرا که شاید مورد سرزنش قرار بگیرد. اما از طرفی برای خرید آن حیوان پول داده بود. در همین زمان که دودل بود، اوباش چهارم از راه رسید و به مرد روستایی گفت: «عجیب است! من تا به حال کسی را ندیده‌ام که سگ را بر روی دوش خود حمل کند. نکند فکر می‌کنی که این یک بز است؟» مرد روستایی دیگر واقعاً نمی‌دانست که این حیوان بز است و یا یک سگ. برای همین ترجیح داد خود را از شر آن حیوان خلاص کند. اطراف را نگاه کرد و دید کسی نیست. بز را که فکر می‌کرد دیگر سگ است آنجا رها کرد و به روستا برگشت. ترجیح داد از پول خود بگذرد تا اینکه اهالی روستا او را دیوانه خطاب کنند. با این حقه اوباش‌ها توانستند بز را به راحتی و بدون هیچ گونه درگیری تصاحب کنند. مراقب باشیم رسانه ها با این روش، داشته هایمان و از همه مهمتر اعتقاداتمان را از ما نگیرند! و موضوع این داستان همان معنای جنگ نرم است. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
✍ #چهاردهمین کتاب #صوتی 💠 10 جلسه مناظره 📢 مناظره پیرامون مسائل ولایت ☑️ در #شبهای__پیشاور 📚نویسنده: #سلطان‌الواعظین‌شیرازی .
05-Shabhaye_Pishavar-www.salehon.ir_.mp3
6.91M
🔴 شب پنجم 📢 مناظره پیرامون مسائل ولایت ☑️ در #شبهای__پیشاور 📚نویسنده: #سلطان‌الواعظین‌شیرازی .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوشته ی: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 📓 تعداد صفحات 171
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ فقط کمی از سر لیوان خالی شده بود،که لیوان را گذاشت زمین و خیره شد به فهیمه. -خب!حالا با تمام این حرف ها،تو چی می خوای بگی؟ -ببین!حرف من اینه که بحث تفاوت ها ی زیستی و روانی زن و مرد جدی تر و پیچیده تر از این حرف هاست که ما یه کلمه بگیم همه ی این تفاوت ها به خاطر تلقینات اجتماعیه و خودمون رو راحت کنیم.حتی دانشمند هایی اومدن و تحقیقاتشون رو متمرکز کردن روی نوار های دختر و پسر.چون اون ها که دیگهتحت تأثیر تلقینات اجتماعی و اطرافیان نیستن. -خب!نتیجه ی تحقیقاتشون چی شد؟ -نتیجه این شد که نوزاد های دختر و پسر در یکسری حالات و رفتار هاشون با همدیگه تفاوت دارن.مثلاً پسر ها خیلی پر جنب و جوش تر و فعال ترند و نوزاد های دختر آرام تر و لطیف تر و متبسم تر. -حالا چه نتیجه ای می خوای بگیری؟ -می خوام نتیج بگیرم که اگه واقعاً این تفاوت های زن و مرد مسأله ای جدی باشن،ما دیگه حق نداریم توقع و انتظار یکسانی از هر دو جنس داشته باشیم؛یا اینکه بگیم هر دو توانایی های یکسانی دارن. من هم وارد بحث شدم و گفتم:ببینین بچه ها!اگه یادتون باشه همین چند لحظه پیش که فهیمه داشت راجه به نا برابری های شغلی زن و مرد در غرب حرف می زد،گفت نیمی از زن هایی که به سطوح بالا ی مدیریت رسیدن،باز هم در زمینه های زنانه مثل آموزش و پرورش و بهداشت و امور خانه و خانواده بوده.یعنی درهمون غرب هم که آزادی انتخاب هر شغلی برای زن ها هست و زن ها در همه ی زمینه ها می تونن قدرت نمایی کنن،باز هم قائل بشیم. ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ نظرم را که گفتم کمی مکث مردم و نگاه کوتاهی به فاطمه کردم تا ببینم او نظر من را قبول دارد یا نه؟به هر حال خودش به حرف آمد و نظرش را گفت:ببینین بچه ها!به نظر من حرف های راحله و فهیمه و مریم درسته!می خوام بگم اختلاف نظری که در مورد کار زن ها در بین جامعه ی مسلمان ها وجود داره،به تبعات این کار ها برمی گرده.والا از نظر اسلام کار کردن زن که حرام نیست،حتی اگه کار شریف و الهی و مفیدی هم باشه،زن رو به انجام اون تشویق می کنه.به هر جهت در اون حدیثی که پیامبر می گویند:«اگر کسی شب را صبح کند،بدون اینکه در جهت اصلاح امور جامعه مسلمین قدمی برداشته باشد،مسلمان نیست.»خطابشان به همین مسلمینه،نه فقط به مردها.پس شامل زن ها هم میشه.پس مناسب با شئونات زن مسلمان و حفظ حریم الهی عفاف و تقوی را به وجود آورد تا زن های مسلمان،مشکل کمتری در انجام کارها و امورشون داشته باشن. من پرسیدم:راجع به مشاغل زنانه و مردانه وآیا باید چنین تقسیم بندی قائل شد یا نه،اسلام چی میگه؟ -اسلام به جز یکی-دو شغل مشخص مثل رهبری جامعه،راجع به بقیه ی مشاغل مصداقی بحث نمی کنه.منتها یکی از شروط مهم دیگه کار زن ها عدم مغایرت ویژگی های اون شغل با ویژگی های فطری و خصوصیات طبیعی زن هاست.دیگه این رو شک نداریم که زن ها و مردها تفاوت های اساسی دارن که منجر به این می شه که در حوضه ی خانواده نقش هاشون با همدیگه فرق بکنه.در حوضه ی اجتماع هم همینطوره.زن باید کار هایی رو نجام بده که با اون لطافت ها و حساسیت هایش،با امن ظرایفش و با خصوصیات زنانگی و مادرانه اش تعارض نداشته باشه.اصلاً حضور زن در عرصه های مختلف اجتماعی باید به قصد رشد و تکامل باشه،نه به قصد برابری با مرد و بر اساس حساسیت های برتری جویانه.باید به عنوان موجودی زنده،بیدار و مسئول که خداوند در حد تواناییش به او تکلیف می کنه و بر اساس«لا یُکلَّفُ الله نفساً اِلّا وُسعها»جایگه خودش رو بشناسه و شروع به حرکت و فعالیت بکنه. . نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ بعد از حرف های فاطمه بود که سمیه گفت:تمام این حرف هارو گفتین،باز هم به نظر من بهترین شغل زن خانه داریه. راحله نمی دانست از این سماجت سمیه عصبانی شود یا بخندد. -دوباره که تو رفتی کنج خونه نشستی و گفتی این جا بهترین جای دنیاست. اما سمیه از نظرش بر نمی گشت:نظر من همونیه که گفتم.نظر من اینه که تمام این حرف هایی که گفتین وظیفه ی فرعی زن هاست.وظیفه ی اصلی زن حفظ و حمایت از خانه و خانواده است. ثریا خندید:بابا ای والله تو دیگه چقدر یه دنده ای.تو یه دنده بودن رو دست ماهم بلند می شدی. ولی فاطمه هم از او حمایت کرد. -نه بچه ها!اشتباه نکنین!حرف سمیه خیلی هم بیراه نیست. راحله اخم هایش را درهم کشید. -یعنی چی؟یعنی تمام این حرف هایی که زدی،کشک!همه اش باد هوا بود. -نخیر.حرف من اینه که خانه دار بودن یا شاغل بودن زن،هیچ کدوم به تنهایی برای زن فضیلت نیست.مهم اینه که زن در هر جایگاهی که هست،وظیفه اش رو به خوبی انجام بده.والا نه زنی که کنج خونه می شینه و دست به سیاه و سفید نمی زنه،آدم خوبیه و نه اون که میره بیرون از خونه کار کنه و از زیر کار خونه فرار کنه،آدم خوبی می شه!به قول استاد ما برای زن مسأله این نیست که در خیابان و محیط اجتماعی و رفت و آمد در کنار مرد یا با مرد باشه یا نباشه.مسأله ی اصلی برای زن،اون چیزیه که ساختمان وجودی و آفرینش وی طلب می کنه و اون حفظ شخصیت زن و مراعات حقوق طبیعی اونه. ثریا خندید:بابا ای والله تو دیگه چقدر یه دنده ای.تو یه دنده بودن رو دست ماهم بلند می شدی. ولی فاطمه هم از او حمایت کرد. -نه بچه ها!اشتباه نکنین!حرف سمیه خیلی هم بیراه نیست. راحله اخم هایش را درهم کشید. -یعنی چی؟یعنی تمام این حرف هایی که زدی،کشک!همه اش باد هوا بود. -نخیر.حرف من اینه که خانه دار بودن یا شاغل بودن زن،هیچ کدوم به تنهایی برای زن فضیلت نیست.مهم اینه که زن در هر جایگاهی که هست،وظیفه اش رو به خوبی انجام بده.والا نه زنی که کنج خونه می شینه و دست به سیاه و سفید نمی زنه،آدم خوبیه و نه اون که میره بیرون از خونه کار کنه و از زیر کار خونه فرار کنه،آدم خوبی می شه!به قول استاد ما برای زن مسأله این نیست که در خیابان و محیط اجتماعی و رفت و آمد در کنار مرد یا با مرد باشه یا نباشه.مسأله ی اصلی برای زن،اون چیزیه که ساختمان وجودی و آفرینش وی طلب می کنه و اون حفظ شخصیت زن و مراعات حقوق طبیعی اونه. . نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ عاطفه هم ادامه داد:ـ مي گن كه حضرت فاطمه در شب ازدواج هم از حضرت علي مي خوان كه با هم به نماز بايستن و در اين شب خدا رو عبادت كنن. ديگه اين كه وقتي رسول خدا از او مي پرسن كه دخترم اكنون فرشته وحي در كنار منه و از جانب خدا پيام آورده كه هر چه بخواهي تحقق پذيرد! چه درخواستي از خدا داري؟ حضرت فاطمه مي فرماين: «لذتي كه از خدمت به خدا مي برم مرا از هر خواهشي بازداشته، مرا حاجتي جز اين نيست كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاي خداوند باشم.»فاطمه قرآن كوچكي را كه در دست سميه بود، گرفت، بوسيد و گفت: ـ در مورد اُنس آن حضرت با قرآن هم كه ديگه احتياجي به گفتن نيست. مي گن كه حضرت زهرا چنان اُنس با قرآن داشتن و مرتب در حال قرائت قرآن بودن كه موقع ورود به صحراي محشر و يا بهشت هم قرآن زمزمه مي كنن.  قبلا هم گفتم كه در همان خطبه فدك فرازهايي در معرفي و توصيف قرآنه كه در كلام عُلما هم بي نظيره!فاطمه مثل كسي كه براي خودش متأسف است، نفس عميقي كشيد و ادامه داد:ـ اين ها عبادت ها و اظهار بندگي هاي زني بود كه در علم و دانش هم سرآمد تمام زنان عالم بود   عبادت كه ديگه زن و مرد نداره. برعكس، به خاطر فراغت خانگي زنان و مسئله لطافت روحي و شدت عواطف، شكوه عبادت در خانم ها بيشتره! شايد به همين خاطر باشه كه در همه شخصيت هاي قرآني، فقط عبادت حضرت مريم توصيف شده و در احاديث قدسي هم صفت عبادت در ميان ائمه بيش تر از همه راجع به حضرت زهرا گفته شده. اين خطاب خدا به فرشتگان راجع به حالت عبادت حضرت زهرا كه الان گفتيم درباره هيچ يك از ائمه نيامده است. نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ آن وقت منِ حقير، من بي ظرفيت، تا يه ذرّه درجه علمي ام، مراتب تحصيلي ام بالا مي ره يا پايم رو به دانشگاه مي ذارم، ديگه خدا رو بنده نيستم! فكر مي كنم كه دعا كردن مال مردم عوام و ناتوانه! حالا الگوي من بايد كي باشه؟  اون زني كه چنان خودش رو درگير مسائل روزمره و موفقيت ها و پيشرفت هايش كرده كه ديگه وقت براي عبادت و راز و نياز با پروردگارش نداره؟ يا زني كه هر چه قدر مراتب معرفت و دانشش بيشتر بالا مي ره، بر درجات بندگيش هم اضافه مي شه، مؤدب تر مي شه و در مقام رضا قرار مي گيره؟  در مورد همين صفت ادب «خانم» مي شه يه روز كامل حرف زد و خسته نشد؛ تازه باز هم حرف براي گفتن باقي مي مونه. ادبشون با مردم و اطرافيان، فرزندان و شوهر، پدر، ادبشون نسبت به درگاه حق تعالي! چي مي گيم ما؟!  به خدا ما بدبختيم كه چنين الگويي رو در پيش رو داريم، ولي باز هم به دنبال الگو مي گرديم!وقتي حرف فاطمه تمام شد، من سرم پايين بود؛ با انگشترم بازي مي كردم. راحت تر بودم. وقتي هم كه خواستم حرف بزنم، ترجيح دادم در همين حالت باقي بمانم. همان طور كه انگشترم را در انگشت مي چرخاندم، گفتم:  ـ البته اين كه ما بفهميم حضرت زهرا به عنوان يه زن به چنين كمالات روحي رسيدن و به چنين صفات متعالي دست پيدا كردن، برامون جالب و عبرت انگيزه. به خصوص اين كه توجه كنيم ايشون اين صفات رو در هجده سالگي كسب كرده بودن. يعني يكي دو سال كوچك تر از ما بودن مايي كه هنوز هم در افكار بچه گانه خود به سر مي بريم و سرِ مسائل جزئي ممكنه با خانواده مون قهر كنيم يا از دنيا و همه چيز بدمون بياد و همه چيز رو سياه ببينيم. در چنين حالتي ديدن چنين نقطه اوجي براي شخص من كه تكان دهنده بود. اما چيزي كه براي من سؤال شده ، اينه كه رسيدن به چنين جايي به مسائل خانوادگي حضرت فاطمه ضربه نمي زد؟ ايشان رو از خانواده شون بازنمي داشت؟! چون كه به هر حال اين ها جنبه هاي عملي تر زندگيه و اگه قرار باشه ما از ايشون الگو بگيريم، بايد در همه جنبه ها باشه! بايد بتونيم عمل كنيم! . نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ همان طور كه سرم پايين بود، صداي فاطمه را شنيدم كه جواب داد:ـ درسته! مريم مسئله مهمي رو مطرح كرد؛ هم الگو بايد جامع باشه و هم تبعيت بايد كامل باشه. استاد ما هم مي گفتن: «اين كافي نيست كه بدونيم فاطمه زهرا در چه اوجي و با چه عظمتي در اين عالم بوده و در عالم معنا و ملكوت خواهد بود.»  ايشون تأكيد مي كردن: «البته دانستنش براي ما معرفته و اگه معرفت روشني گير كسي بياد آن هم جز در سايه عمل به دست نمي آد و خيلي قيمت داره.» منتها هميشه تأكيدشون روي اين بود كه: «بايد هر حرف و كلمه و هر اشاره اي در زندگي اين بزرگوار (فاطمه) براي ما سرمشق باشه.   به محبت دورادور و احساس محبت اكتفا نكنيم. اين احساس رو در زندگي پياده كنيم. دنباله محبت، بايد اطاعت و متابعت باشه.» اما درباره سؤالي كه مريم پرسيد، بد نيست بدونيم كه حضرت زهرا شخصي بودن كه هرگز كاري ايشون رو از كارهاي ديگه بازنمي داشت؛ يعني اين طور نبود   كه عبادت هايش او را از اداره منزل و شوهرداري و تربيت فرزند بازداره. در همسرداري هم بهترين بود! از تميزي و ساده پوشي و آرايش و عطر زدن براي شوهر گرفته، تا كارهاي منزل و آرد كردن و نان پختن تا قناعت به زندگي ساده و گفتگو و خوشرويي با همسر و ايثار و فدا كردن مال و جان براي شوهر و بالاخره تحمل تمامي سختي ها و مشقت ها و فقرها در كنار حضرت علي و شريك بودن با او در تمامي شادي ها و رنج ها، همه را به بهترين وجه انجام مي داد  استادم مطلب جالبي رو نقل مي كردن: «اميرالمؤمنين زماني درباره فاطمه زهرا فرمود: يك بار اين زن در طول زناشويي مرا به خشم نياورد. يك بار از دستور من سرپيچي نكرد. فاطمه زهرا با آن عظمت و جلالش در محيط خانه يك همسر است، يك زن است همان طور كه اسلام مي گويد...» ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ و مثال مي زدن: « اين بانوي بزرگوار در دوران تقريبآ 9 سال زندگي زناشويي خودشون يك روز با آسايش خيال معمولي زنانه نگذراند. در طول اين مدت شوهر محبوب و جوان او يعني علي بن ابيطالب، دايمآ در صحنه هاي خطر و در ميدان هاي جنگ و صفوف مقدم و مواجهه با خطرات بزرگ بود   حتي يك بار فاطمه زهرا به شوهر محبوب خود نگفت كه چرا به خانه و زندگي نمي رسي. هميشه به او كمك كرد، به او روحيه داد و در كنار او قرار گرفت...»مشخص بود كه سميه از شنيدن اين نكته خيلي لذت برده است. در حالي كه لبخند خاصي به لب داشت گفت:  ـ بچه ها خيلي نكته جالبي بودها! قبول دارين؟! ما تا حالا هيچ وقت اين طوري به زندگي حضرت فاطمه نگاه نكرده بوديم. يعني همه مون اين چيزها رو مي دونستيم كه زندگي ايشان چه قدر سخت بود، ولي تا حالا چنين دقتي نكرده بوديم. من كه خيلي خوشم اومد از اين نكته استادِ فاطمه  راحله در حالي كه سعي مي كرد اشتياق خود را پنهان كند، پرسيد:ـ راستي حالا كي هست اين استادِ تو: فاطمه؟! در اين چند وقت خيلي حرف ها ازش نقل كردي، ولي هيچ وقت اسمش رو نگفتي!فاطمه چيزي نگفت.فهيمه هم ادامه داد:  ـ آره بابا! بگو ببينيم كيه اين استادت كه اين قدر عاشقش هستي! و حرف هاش رو حفظ كردي!عاطفه شانه هايش را بالا انداخت و گفت:ـ خُب شايد ما نمي شناسيمش كه اسمش را نمي گه.فاطمه فقط نگاه كرد.  سميه پرسيد:ـ آره فاطمه، ما نمي شناسيمش؟! حالا تو بگو شايد هم شناختيمش ديگه!راحله پوزخند تمسخرآميزي زد:ـ فاطمه تو كه بخيل نبودي، خب بگو بذار ما هم ازش استفاده كنيم. نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
Ganje Danesh.pdf
16.71M
گنج دانش جغرافیای تاریخی شهرهای ایران اثر : محمدتقی خان حکیم .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
4_5915492709144986134.apk
1.86M
#دست_منو_بگیر_حالم_جهنمه👆 ✍نویسندگان: گروهی نویسندگان اختصاصی انجمن نویسا رمانکده تعداد صفحات : 492 💬 خلاصه: داستان در مورد یه دختره که در حال تحصیل تو دانشکده رزمیه با آزار اذیت هایی که میشه مجبور به مراجعه به یک جنگیر میشه. اون پسر هم یک پلیس معلق از خدمته و به نوعی چشم سوم داره. ژانر: #ترسناک #معمایی #طنز #پلیسی .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
Jange Jahaniye Aval.pdf
15.9M
📗جنگ جهانی اول ای.جی.پی. تیلر ترجمۀ بهرام فرداد امینی #تاریخی .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵