eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
848 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ 🐝 ﻭ ﻣﺎﺭ 🐍 ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺤﺜﺸﺎﻥ ﺷﺪ! ﻣﺎﺭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎِ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ! ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ. ﻣﺎﺭ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ، ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯿﺸﻮﻡ؛ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ! ﻣﺎﺭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ! ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ. ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﯾﺎﻓﺖ. ﺳﭙﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ: ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ! ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ! ﺍﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ، ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻧﻨﻤﻮﺩ! ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ!!!!! 👈🏻ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ از ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﯿﺪ! ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد. در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا می داد پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری. هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن. پیرمرد خنده ای کرد و گفت : اعلی حضرت! این گونه هم که فکر می کنی فرمان در دست تو نیست. به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟ پادشاه: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است. پیرمرد: می دانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتراست؟ پادشاه: باور ندارم، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد. پیرمرد: اعلی حضرت! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار می داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد.بارسنگین هیزم، با صدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک می شود. آنچه به من فرمان می راند خنده کودکان است و آنچه تو فرمان می رانی گریه کودکان است! ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 شخص شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است. به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد. به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هر چه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و... از «دوپله» خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن. مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود. ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت: «هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد. وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت: «فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!» ‌‌ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 آشنایی با قطره ای از جنایات متوکّل کافرترین بنی العبّاس ؛ ۱) بزرگترین جنایت متوکّل که در آن گوی سبقت را از دیگر غاصبین خلافت برده بود سبّ و لعن أمیر المؤمنین و حضرت زهراء و حسنین علیهم السّلام بود به حدّی که برخی مورخین نوشته اند معاویة با تمام خباثتش به حضرت صدّیقة جسارت نمیکرد ولی متوکّل از شدّت عداوت و کینه اش بیشتر از معاویة ، به أهل بیت علیهم السّلام جسارت میکرد . ٢) وی غیظ و عناد عجیبی با آل ابیطالب داشت به عنوان نمونه أبوالْفَرَج اصفهانی در مقاتل الطالبیّین نقل میکند که متوکّل به والی مدینه دستور داد هر گونه داد و ستد و حتی نیکی به آل ابیطالب ممنوع است ، در اثر این دستور آنقدر وضعیت مالی و اقتصادی آل ابیطالب به مشکل دچار شد که علویات تنها یک لباس برای نماز داشتند و مجبور بودند برای نماز به نوبت از آن استفاده کنند . ۳) یکی دیگر از جنایات متوکّل این بود که به لشکریانش دستور داد بسیاری از سادات و ذراری حضرت صدّیقة طاهرة سلام الله علیها را تحت تعقیب قرار دهند ، و آنها را محکوم به حبس أبد یا قتل نمود . اسامی تعدادی از آنها و شرح جنایت متوکّل بر آنها را میتوانید در مقاتل الطالبیّین صفحه ۴۸۰ الی ۴۹۰ بخوانید . ۴) أبوبکر خوارزمی در رسائل خویش صفحه ۱۶۰ الی ۱۷۲ فجایع عجیبی از جنایات متوکّل را مینویسد ، تا آنجا که در زمان متوکّل کار به جایی رسید که هر کس به آل أبیطالب دشنام میداد صله میگرفت . ۵) یکی دیگر از دستورات او این بود که هر کجا محبّین أمیر المؤمنین را یافتید دستگیر کرده و به بدترین نحو بکشید . در راستای این قتل عام ، متوكّل حتی به معلّم شخصی فرزندانش نیز رحم نکرد و هنگامی که متوجّه شد ابن سکّیت محبّت أمیر المؤمنین را در دل دارد دستور داد زبانش را از قفا بیرون کشیدند و وی را کشت . ۶) شرط نزدیکی و قرب به متوکّل نصب و عداوت با أمیر المؤمنین علیه السّلام بود تا حدّی که حتّی نسبت به مأمون و خلفای قبل از خویش دشمنی میکرد چرا که معتقد بود آنها عداوت کافی با أمیر المؤمنین علیه السّلام نداشتند . ۷) متوکّل از کسانی بود که مجدّدا فدک را از علویان غصب کرده و آن را با تمام عوایدش که در آن زمان ۲۴/۰۰۰ دینار طلا بود به یکی از نواصب تقدیم کرد . ۸) سیوطی در تاریخ الخلفاء ذکر میکند که یکی از کارهای متوکّل این بود که سی هزار نفر محدّث را به سامراء آورد و اموال زیادی را خرج آنها کرد تا احادیث جعلی مطابق میلش را نقل کرده و نشر دهند . ۹) از دیگر جنایات متوکّل این بود كه کسی که حدیثی در فضیلت أمیر المؤمنین نقل میکرد هزار ضربه تازیانه میخورد . ۱۰) از معروفترین جنایات متوکّل تخریب و جسارت به قبر حضرت سیّدالشهداء علیه السلام است ، که مرحوم علّامه مجلسی در بحار ٤٥ / ۴۰۱ ذکر کرده اند ، فقط ۱۷ مرتبه هتک حرمت با شخم زدن اتفاق افتاد . در دفعاتی نیز أمر به تخریب بنای حرم و حتّی خانه های اطراف آن نمود و چندین مرتبه نیز آب به قبر مطهّر بست . ۱۱) از دیگر جنایات وی ممانعت از زیارت قبر سیّدالشهداء بود ، به حدّی که در چند فرسخی قبر مطهّر پاسگاهی زده بود و به لشگریانش دستور داده بود به أحدی اجازه زیارت ندهند . ۱۲) هر کس را در راه زیارت سیّدالشهداء دستگیر میکردند ، یا به قتل میرساندند یا برای هر بار زیارت یکی از دستهای او را قطع میکردند . ۱۳) وی بسیار فحاش و بد زبان بود ، حتّی در الکامل فی التاریخ آمده که به پسر خویش فحش های رکیک و ناموسی میداد ، و بعد به آوازه خوانها دستور ميداد تا همان فحّاشی ها را با غنا بخوانند و برقصند . ۱۴) خلاصه کلام اینکه وی هیچ گونه پرهیزی از معاصی و ذنوب نداشت ، کتب تاریخ پر است از ارتکاب معاصی توسّط وی ، از شرب خمر گرفته تا شذوذات جنسی ، و از قتل و غارت گرفته تا غصب اموال هر کسی که خلاف میل او کاری انجام میداد ، حتی اگر از فقهاء نزدیک به او بود. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 🍃🌸 عجایب آیت الکرسی🍃🌸 🌾«پسر حضرت نوح» :پدرم نقل کرد: دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیة الکرسی را می خواندم و بر در دکان و مغازه ام می دمیدم و با خیال راحت به منزلم می رفتم. 🌺✨یک شب یادم رفت آیةالکرسی را به مغازه بخوانم، و به خانه رفتم و وقت خواب یادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دمیدم. 🌺✨فردا صبح که به مغازه آمدم و در باز کردم، دیدم دزدی در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع کرده، بعد متوجّه مردی شدم که در آنجا نشسته. 🌺✨گفتم: تو که هستی و در اینجا چه کار داری؟ گفت: داد نزن من چیزی از تو نبرده ام، نگاه کن تمام متاع تو موجود است، من اینها را بستم و همینکه خواستم بردارم وببرم در مغازه را پیدا نمی کردم، تا اثاثها را زمین می گذاشتم در را نشان می کردم باز تا می خواستم ببرم دیوار می شد. 🌺✨خلاصه شب را تا صبح به این بلا بسر بردم تا اینکه تو در را باز کردی، حالا اگر می توانی مرا عفو کن، زیرا من توبه کردم و چیزی هم از تو نبرده ام. من هم دست از او برداشتم و خدا را شکر کردم. 📗 شفاودرمان با قرآن/ص 50 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
✍ #پانزدهمین کتاب📣 #صوتی 💠 ترجمه 54 دعای صحیفه‌سجادیه 🔶 54 تراک صوتی 🔊 📚 نویسنده: استاد شیخ حسین انصاریان .
صحیفه سجادیه (17).mp3
3.41M
📚 کتاب #صوتی🔊 #صحیفه_سجادیه ✍ امام زین العابدین علیه السلام 🔍 مترجم: حسین انصاریان #ترجمه_فارسی قسمت (17) .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
صحیفه سجادیه (18).mp3
693.1K
📚 کتاب #صوتی🔊 #صحیفه_سجادیه ✍ امام زین العابدین علیه السلام 🔍 مترجم: حسین انصاریان #ترجمه_فارسی قسمت (18) .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
📣 #رمان شماره #پانزدهم 🌷 #مفهومی_شهدایی 💠 برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر #حاج_احمد_متوسلیان ❤️ بنام #مـــــــرد 📝 نوشته ی: 📓 تعداد صفحات 75
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #پانزدهم 🌷 #مفهومی_شهدایی 💠 برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر #ح
📚 " ✍برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان 🍂قسمت 62 ✏️رضا کنار دستواره و رضا چراغی زیر پنجره ی کوچکی نشسته بود و به اطراف نگاه می کرد. صندلی های هواپیما را قبلا چیده بودند و جمعیت تنگاتنگ هم نشسته بودند تا همه در هواپیما جا شوند. هیچ کس آرام و قرار نداشت. هواپیما در فرودگاه به زمین نشست. سفیر ایران در لبنان به همراه چند نظامی سوری وارد هواپیما شدند. چشمان مردان سوری از دیدن بسیجی ها گرد شد. موسوی رو به جمع سلام کرد و از مظلومیت مردم سوریه و لبنان و حملات صهیونیست ها به مناطق بی دفاع مسکونی در بیروت و سوریه سخن گفت. احمد رو به جمع گفت: "قبل از آمدن به اینجا، آنچه گفتنی بود با شما گفتم. خیلی کوتاه عرض کنم. امام ما فرموده اند باید اسرائیل از صحنه جهان زدوده شود و شما مردان بزرگ باید این حرف اماممون رو جامه ی عمل بپوشانید." یکی از نظامیان سوری شروع به صحبت کرد. موسوی گفتار او را برای جمع ترجمه می کرد. -برادران ایرانی! ما انتظار آمدن شما را نداشتیم. من از سوی رئیس جمهورمان آقای حافظ اسد و مردم سوریه و لبنان به شما خیرمقدم عرض می کنم. شما در حالی به کمک ما آمده اید که کشور خودتان درگیر جنگ است، اما کشورهای مسلمان و حتی عرب زبان، کوچکترین قدمی برای ما برنداشته اند. مردم ما در انتظار شما در خیابان ها صف کشیده اند. خوش آمدید. وقتی اولین نیروهای ایرانی از هواپیما پیاده شدند، برق فلاش دوربین های عکاسی یک لحظه هم قطع نشد. خبرنگاران سمج، پی در پی عکس و فیلم می گرفتند. نیروهای ایرانی به خیابان های دمشق رسیدند و با موج انسان هایی مواجه شدند که به استقبال آنها آمده بودند. باران نقل و سکه های پول بر سر آنها باریدن گرفت. گوسفندها و گاوها زیر پایشان قربانی می شد. احمد پیشاپیش نیروهایش استوار و محکم قدم برمی داشت و پشت سر او بسیجیان در پنج صف حرکت می کردند. مردم شادمان و اشک ریزان فریاد می زدند و پایکوبی می کردند. احمد مشتش را گره کرد و فریادش در میان مردم پیچید: -یا لبنان! یا لبنان! هذا جیوش القرآن! همزمان با فریاد رزمندگان ایرانی، مردم همنوای آنان شدند. لحظه ای بعد شعاری دیگر در میان بسیجیان و مردم سوریه شکل گرفت: -بالروح، بالدم نفدیک یا امام! مردم به هیجان آمده بودند. رضا پابه پای احمد حرکت می کرد. همت به احمد نزدیک شد و گفت: "حاجی، می دونی امروز چه روزیه؟" -نه! -امروز یوم الاسرار است! روزی که اسرای کربلا به شام رسیدند! احمد با حیرت به همت که می گریست نگاه کرد. بعد گفت: "به بارگاه حضرت زینب(س) می رویم!" ادامه دارد.. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #پانزدهم 🌷 #مفهومی_شهدایی 💠 برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر #ح
📚 " ✍برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان 🍂قسمت 63 ✏️تا رسیدن به بارگاه حضرت زینب(س)، نیروهای احمد از میان خیل بی شمار مردم گذشتند. چشم رضا که به گنبد حضرت زینب(س) افتاد و اشک ریخت. همهمه ای به پاخاست. به بارگاه رسیدند. پوتین ها از پا کنده شد. هجوم به ضریح مبارک، فشار صورت بر ضریح، مرقد سبزپوش در آغوش بسیجیان. -السلام علیک یا قره عین الرسول. یا زینب کبری(س)! -السلام علیک یا رقیه(س)! چون پروانه گرد شمع چرخیدند. دل ها سبک شد. نماز زیارت به پا شد. -حرکت می کنیم. مردم همچنان در بیرون بارگاه در انتظار بودند. می گذشتند. شور و ولوله ای به پا بود. جوانی صف سربازهای محافظ را شکافت و به احمد رسید. دست به لباس او کشید و به صورت خود مالید. پیرزنی بر آرم سپاه لباس همت بوسه زد. مردی دیگر پیشانی رضا را بوسید و اشک ریخت. چتد اتوبوس نیروهای احمد را به پادگانی "زبدانی" در غرب سوریه برد. رضا از احمد شنید که پادگان زبدانی در نزدیکی مرز لبنان است. شب شده بود و آسمان و زمین غرق تاریکی بود. ترس از هجوم خفاشان صهیونیست، نوری بر زمین نگذاشته بود. رضا می دانست که مردم سوریه و لبنان همچون شهرهای بمباران شده ی ایران در خاموشی مطلق به سر می برند. حتما آنها در پناهگاه ها و زیرزمین خانه شان به سر می برند و دعا می کنند تا از گزند بمباران هوایی دور بمانند. به پادگان که رسیدند، شامی مختصر خوردند و خوابیدند. ادامه دارد.. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #پانزدهم 🌷 #مفهومی_شهدایی 💠 برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر #ح
📚 " ✍برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان 🍂قسمت 64 ✏️صبح روز بعد، ده ها ماشین به پادگان زبدانی آمد. "رفعت اسد" برادر رئیس جمهور سوریه که مرد شماره ی دو سوریه به حساب می آمد، برای عرض خیرمقدم به رزمندگان ایرانی آمده بود. در میدان صبحگاه، رفعت اسد پشت تریبون رفت. بسیجیان در انتظار شنیدن حرف های او بودند: -نه تنها من، بلکه مردم مظلوم سوریه و لبنان و فلسطین از آمدن شما به وجد آمده اند. غرق حیرتیم. چون می دانیم که کشور شما هنوز در حال جنگ است. اسرائیل از شما خیلی هراس دارد. چون از زمان ورود شما آنها جرئت نکرده اند که هواپیماهایشان را برای بمباران به سوریه سرازیر کنند. اما کشورهای مسلمان و به خصوص عرب زبان هنوز به یاری ما نیامده اند. کویتی ها در تب و تاب جام جهانی فوتبال هستند. عراقی ها دم از نبرد با اسرائیل می زنند، اما هواپیماهایشان به شهرهای شما حمله می کنند. سعودی ها و اردنی ها و مصری ها فقط به دعا برای پیروزی ما بسنده کرده اند. دعا به چه کارمان می آید؟ ناموس ملت عرب و مسلمان در خطر است. لبنان در حال تبدیل شدن به یک فلسطین دیگر است. برادران ایرانی! حالا ما و شما به زودی، دوش به دوش هم علیه صهیونیست ها می جنگیم و قدرت اسلام را به رخ آنها می کشیم." با تکبیر بسیجیان، پادگان به لرزه درآمد. رفعت اسد از پشت تریبون کنار رفت و به همراه احمد و همت و رضا چراغی به اتاق فرماندهی رفت. رضا به سعید قاسمی گفت: "آقا سعید، به نظرت ما کی وارد عمل می شیم؟" سعید چانه اش را خاراند و گفت: "مطمئن باش حاج احمد بیکار نمی نشینه. مطمئنم که الان با رفعت اسد درباره ی همین موضوع حرف می زنه." رضا غرق در فکر به همراه سعید قاسمی به سوی خوابگاه روانه شد. ادامه دارد.. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
1_969801.pdf
3.83M
⬆️عنوان کتاب : بیست گفتار اثر استاد مطهری بصورت پی دی اف کتاب #pdf #استاد_مطهری #بیست_گفتار #کتاب_مذهبی 📗#معرفی_کتاب📗 کتاب بیست گفتار ، مجموعهای است مشتمل بر بیست سخنرانی متفکر شهید استاد مطهری که بین سالهای 1338 تا 1341 برای عموم ایراد شده است .این کتاب نیز همچون دیگر آثار استاد مطهری از بیانی روان و محتوایی غنی همراه با نکات بدیع برخوردار است ، ضمن اینکه مسائل مورد بحث ، مسائلی است که همواره برای جامعه اسلامی مطرح میباشد و اذهان جستجوگر به دنبال پاسخهای مناسب برای آن مسائل هستند ، موضوعاتی نظیر: عدالت و تبعیض رابطه دین با علم نظر دین درباره دنیا فواید و آثار ایمان شداید و گرفتاری ها خودشناسی و خداشناسی سیره ائمه (ع) و...... .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
ديوان حافظ.pdf
1.56M
⬆️عنوان کتاب : #ديوان_حافظ بصورت pdf #حافط #کتاب_ادبی .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
1_4924882708758266001.pdf
1.87M
رمان: #برادرانه 📝 نوشته :حمیرا خالدی تعداد صفحات : ۱۸۷ خلاصه: رمان روایت زندگی دو تا برادر هستش که خانواده‌شون رو توی بچگی از دست دادند. برادر بزرگ تر اما هیچ وقت نمیذاره که برادر کوچیک تر کمبودی احساس کنه. تموم زندگیش رو به پای اون می ذاره تا برادرش توی آرامش باشه. از عشق زندگیش دست میکشه و هر بار توی مشکلات به فریاد برادرش می رسه اما… اما برادر کوچیک تر سر یه لجبازی، تموم خوبی های برادرش رو فراموش می کنه و از برادرش دور می شه و زندگی خودش رو نابود می کنه اما باز هم برادر بزرگ تر فرشته‌ی نجاتش می شه… *پایان خوش* ژانر: #اجتماعی #واقعی برادرانه #جدید .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
. 🔴قسمتهای قبلی کتاب pdf و نرم‌افزارها 👆👆👆 ☑️ و ☑️ و ... ☑️ سایر نرم‌افزارهای مهم و ارزشمند و کتابهای pdf را در این کانال کنید. 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزشی_قرآن_قدر 🌸✨سوره مبارکه سوره قدر✨🌸 🌸✨آموزش بــــرای کودکان✨🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میگ_میگ بفرست برا دوستات😍 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠آموزش نقاشی زرافه #آموزش_نقاشی ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿