eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
851 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
635 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 چرا می گوییم "بزنم به تخته"، نمی گوییم "ماشاءالله"⁉️ یکی از دوستان نقل میکرد که یک روز با یکی از دوستان انگلیسی خود چت میکردم بهش گفتم: کار تو خیلی عالی بود. بهم گفت: بزنم به تخته (Touch wood) سپس گفت: شما مسلمونها حتما به جای این اصطلاح چیزی دارید من گفتم: ماهم همین را استفاده میکنیم رفیقم خیلی تعجب کرد وگفت: عجب...‼️ بهش گفتم چه چیز عحیبی بود؟! اون گفت: ما منظورمان از تخته همان تخته است که شر خون آشامان و پلیدی را از ما دور میکند...!! تازه فهمیدم که سالهاست که ما به صلیب پناه میبریم از چشم شور‼️ ما نادانسته بجای اینکه با گفتن: ماشاءالله ٬ به خداوند پناه ببریم به چوب وتخته صلیب پناه میبردیم.!😳 ای کاش اصل هرکلمه را قبل از اینکه به زبان بیاوریم بشناسیم. تا بحال اگر نادانسته میگفتیم اشکالی نداره چون نمیدونستیم. اما از این به بعد این کلمه را بکار نبریم. چون ما مسلمانیم. 🍃🌹 بسم الله، ماشاءالله، ولا حول ولا قوة الابالله/ از امام رضا علیه پرسیدند آیا واقعیت دارد؟ ایشان فرمودند:آری ،هرگاه تو را چشم زنند،کف دستت را مقابل صورتت 👈قرار دِه و سوره حمد و قل هو الله احد و معوذتین[سوره فلق و ناس] را قرائت کن.🌷🌷 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 ✍ کتاب📣 💠 رمان 🔶 14 تراک صوتی 🔊 📚 نویسنده: راوی : ..
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت_شب #پایی_که_جا_ماند #کتاب_صوتی فصل نهم کاری از ایران صدا @charkhfalak500 @charkhfalak110 @zekrabab125 @zekrabab
15.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت_شب #پایی_که_جا_ماند #کتاب_صوتی فصل دهم کاری از ایران صدا @charkhfalak500 @charkhfalak110 @zekrabab125 @zekrabab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشته‌ی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓 تعداد صفحات 66
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشته‌ی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 💚 💚 🌹❤قسمت پنجم قم – حرم حضرت معصومه با یکی از همکارام که این پرونده را شروع کرده بودیم با هم رفتیم حرم. حوالی ساعت 5ونیم صبح بود. خلوت و باحال. اینقدر باحال که آدم دلش میخواست فقط صورتشو بذاره رو ضریح و تا شب برنداره. نشستیم یه گوشه و بعد از زیارتنامه و چند رکعت نماز، با هم صحبت کردیم. بهش گفتم: «دیشب باهاش حرف زدم و بهش هشدار دادم.» داوود: «بخاطر همین کلا دیشب آفلاین بود و تا همین حالا حتی یک دقیقه هم آن نشده؟!» گفتم: «آره لابد. بررسی کردم. راه ارتباطی دیگه ای نداره. یا باید هول میشد و دیشب از همه چیز و همه جا دلیت اکانت میکرد و یا باید حداقل تا یکی دو روز آن نشه تا مثلا حساسیتمون روش کمتر بشه.» داوود: «حرکت بعدی چیه؟» گفتم: «مشخصه دیگه! همیشه اولین حرکت پس از ترس، تعیین کننده خیلی مسائل هست. باید صبر کنیم ببینیم چیکار میکنه؟» داوود: «به هر باهوشی هم که باشه، بازم نمیتونه دورش دیوار بکشه!» گفتم: «دقیقا ! اگه واقعا به راهش اعتقاد داره، نباید از چیزی بترسه و باید ادامه بده! اگه هم غیر از اینه، وای به حالش! چون دیگه میفهمیم که با یه حرفه ای روبرو هستیم و احتمال داره آموزش دیده باشه.» داوود: «حالا چرا از بین این همه سوژه ناقص و کامل، دست گذاشتی رو این؟ این پرونده سوژه های دیگه ای هم داشته و داره.» گفتم: «چون بررسی کردم و دیدم این یکی از همشون حساب شده و پیچیده تره و فقط یه آخوند معمولی و احساساتی نیست. دم اینو که ببینیم، بقیش علی برکت الله!» داوود: «نمیدونم. شاید.» همون لحظه گوشیم زنگ خورد: [بفرمایید! سلام حاج آقا ! صبحتون بخیر! سلام جان! تشکر. بفرمایید. پسر حاج آقا از بیتشون داره با دو سه نفر دیگه میره سمت خونه آسید رضا. جالبه! کله سحر اونجا چی میخواد؟ والا چه عرض کنم! باشه. هنوز خونه آسید رضا پاکه؟ بچه های ما که عمل نکردند. حالا بازم هر چی صلاحه. باشه. گوشی آسید رضا روشنه؟ اجازه بدید ... نه! خاموشه. امری داشتین؟ آیفونش فعال میشه یا نه؟ امتحان نکردم. اما اپل و سامسونگ نباید مشکلی داشته باشه. ببین میتونی فعالش کنی؟ چشم حاج آقا. اگه موفق شدم با زنگ بعدی، ینی فعال شده. بسیار خوب. تلاشتو بکن. منم حرم دعاگوتم. بزرگی میکنی حاجی جان. یاعلی.] داوود: «فهمیدن که زیر نظرن و دیگه اینبار شوخی بردار نیست. یحتمل داره میره اونجا حضوری ببندند.» لبخندی زدم و گفتم: «آره بندگان خدا . دلم میسوزه. اینا باید بشن پناهگاه مردم ... اما شدن بلای جون ... باید بشن پرچم وحدت ... شدن عامل وحشت ... همینا را که میبینم، میفهمم که وقتی بچه بودم اشتباه فکر میکردم که اگه کسی آخوند بشه، حتما عاقبت به خیر میشه! همیشه دلم میخواد و میخواست که بچه هام آخوند و طلبه و هیئتی بشن. اما الان ترجیح میدم دعا کنم عاقبت به خیر و انقلابی و شهید بشن.» داوود: «آره والا به خدا . به قول امام خدا بیامرز: [مُلا شدن چه سهل و آدم شدن محال است!] نشستن وسط امنیت و گل و بلبل ... اونوقت واسه بقیه جاها نسخه وحشت میپیچن! » همون لحظه گوشیم زنگ خورد. خودش بود... [خوبی الحمدلله؟ شکرا . قدم رنجه کردید. یادم نیست آخرین بار کی قدم رو چشمای ما گذاشتید؟ ما که هر روز برای درس و بحث و امور جاریه همدیگه را میبینیم. دیگه نخواستم بیشتر مزاحم بشم. خواهش میکنم. گفتم عیال صبحونه و قلیون را آماده کنه. خیره. زحمت شد. عرض کنم بالاخره اومدن سراغت؟ بله. اما خیلی جا خوردم. چطور؟ چون برخلاف انتظارمون منو جایی نبردن. دیشب اومد هیئت کلب الائمه و بعدش خیلی یهویی خفتم کرد. خب؟ چی شد؟ هیچی. عیالات را رسوندیم خونه و نشستیم تو ماشینش و با هم حرف زدیم. چی میگفت؟ تهدیدت کرد؟ تهدید نه! اما فهمیدم کلا زیر و رومو درآوردن. حسابی تحت نظرشونم. منم همینطورم. تحت نظرم. اشکال نداره. خدا بساط ظلم را نمیذاره بمونه. 📣📣📣بعدی👇👇👇
📣📣📣 نمیخواستم باعث مشغولیت ذهن شما بشم. شاید اشتباه از من بوده. نه. اصلا. خودتو اذیت نکن. شما فاطمیه جایی وعده نکردی؟ نه آقا جان. قرار شد با شما هماهنگ کنم. بسیار خوب. از کویت تقاضای شما را کردند. بنظرم برید و یه کم از اینجا فاصله داشته باشین بهتره. هر چی شما امر کنید. کدوم حسینیه است؟ حسینیه عراقی ها. هجده شب به عدد عمر حضرت برنامه دارن. احسنت. چشم. راستی چطور ارتباط بگیرم؟ چطور؟ چون حتی حساب های مجازی و این چیزامم دارن و کنترل میکنند. یه خط کویتی بگیر. خودشون هماهنگند. بهت میدن. من نگران این چیزا نیستم. میتونم بپرسم نگران چی هستید؟ نگران اذیت شدن حضرات کویتی و بحرینی هستم که قراره بیان قم و تهران. خوف این دارم که بندگان خدا را اذیت کنند...] صداشون لحظه لحظه دور تر شد واز اون مکان دور و دور تر شدند. خیلی هم خوب! کویت! حسینیه عراق! حضرات کویتی! حضرات بحرینی! پس بگو...مهمان داریم...چه مهمانی! 💚ادامه دارد 📌 نویسنده : محمد رضا حدادپور جهرمی ⛔️ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است ⛔️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشته‌ی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 💚 💚 🌹❤قسمت ششم قم - دو روز بعد یکی دو روزی گذشت و بخاطر مسائلی که پیش اومده بود و چیزایی هم که قرار بود پیش بیاد، کل سیستم اونا را مدنظر 24 ساعتی داشتیم. هوشیارتر عمل میکردند و حدالمقدور از همراه و فضای مجازی و این چیزا در ارتباط با هم استفاده نمیکردند. با داوود جلسه گذاشتیم. قرار شد یافته هامون را مرور کنیم. داوود گفت: «من دیشب و پریشب هیئت بودم. بعدشم فهمیدم که پخش زنده داشتند و از شبکه های ماهواره ای پخش شده. دو شب با همدیگه بالای هزار نفر جمعیت زن و مرد جمع شده بود اما ترکیب جمعیتشون نشون میداد که همشون قمی نیستند.» گفتم: «ینی چی؟» گفت: «چون بعد از اینکه مراسم ساعت 2 بامداد تمام شد، کسی از حسینیه نرفت. ینی رفتنا اما اکثرا همون جا موندند. شاید بالای هفتاد درصد کل جمعیت.» با تعجب گفتم: «پس بقیشون چیکار کردند؟ ینی چی نرفتند؟» گفت: «ساده است. ینی همون جا توی حسینیه خوابیدند. خیلی هم طبیعی خوابیدند. منظورم اینه که خیلی راحت و معمولی، بعد از پذیرایی که کردند، همه کف همون حسینیه گرفتند تخت خوابیدند!» گفتم: «دو تا سوال: اولیش اینکه پذیراییشون چی بود؟» گفت: «چلو درباری! با انواع نوشابه های عربی قهوه و تعداد زیادی قلیون!» ماشالله! چه خبره؟ گفتم: «سوال دوم اینکه شما چیکار کردی؟ وقتی دیدی همه گرفتن همونجا راحت خوابیدن!» لبخندی زد و گفت: «منم گرفتم تخت همونجا پیششون خوابیدم!» گفتم: «آفرین! ای ول داری داداش. خب؟ مشاهدات؟» گفت: «یک ساعت قبل از اذان صبح همه را بیدار کردن و نماز شب خوندن. پسر حاج آقا اومد و ملت هم بعد از دسبوسی، نماز جماعت خوندن. نماز جماعتی که رکعت اولش بعد از حمد سوره واقعه خوندن و رکعت دومش هم سوره یس!! خیلی طولانی شد نمازشون. بعد از نماز هم گفتند «رزق روضه» داریم. دیدم همین آسید رضا اومد و زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام خوند و دو ساعت سینه زنی کردند. فکر کنم خدودای ساعت 8 صبح بود که زیارت وداعبا حضرت معصومه خوندن. یه صبحونه پر و پیمون حسابی هم تقسیم کردند. آهان ... راستی یادم رفت بگم که وقت نماز صبح، جمعیتشون حدودا دو برابر شد و همین جمعیت تا بعد از صبحونه ادامه داشت.» با تعجب گفتم: «خب؟ دیگه؟» گفت: «همینا دیگه. بعدش رفتند. من رفتم با یه گروهی که فکر کنم زنجانی بودند. تا دم ماشینشون رفتم و بعدش جیم شدم. فقط میخواستم مطمئن بشم که دسته جمعی اومدن.» گفتم: «ازت آمار نگرفتند؟ کسی نگفت تو اینجا با کی اومدی و چیکار میکنی؟» گفت: «با کمال تعجب نه! حتی کسی سلامم هم نکرد و کسی خیلی اهل معاشرت با بقیه نبود. مگر اینکه همشهریش باشه و یا دوست باشن.» گفتم: «تو چی؟ با کسی تماسی نداشتی؟ حرفی ... آماری ...» گفت: «نه ... صلاح نبود. من فقط مثل قرص ایکس خورده ها دویست رکعت نماز خوندم و شلاقی سینه زدم و همین چیزا دیگه!» گفتم: «بسیار خوب! منم تو نخ همین آسید رضا بودم.» گفت: «خب! چی شد راستی؟» گفتم: «سفرشو انداختن جلو! همش احساس میکنم میخوان از چیزی دورش کنن و یا چون براشون مهره باارزشی هست، بفرستنش بره تا سوخت نشه و براش اتفاقی نیفته.» گفت: «راستی از اینایی که من شب پیششون بودم آماری نداری؟» گفتم: «گفتم دربیارن اما چندتاشون که میشناسم و مال طرفای شیراز ما هستند، جزو بهترین مداحای جوون پسند هستن و خیلی هیئتاشون توپ و شلوغه!» 🌝🌝🌝بعدی👇👇👇
🌝🌝🌝 گفت: «مگه اونجا بودی که میگی شناختیشون؟!» گفتم: «موقع نماز صبح اونجا بودم اما چون هوا خیلی سرد بود، یه گوشه کنار بخاری نشسته بودم. داوود راستی آسید رضا هفته دیگه پرواز داره. اگه همین جا یه سر نخ ازش درنیاریم، خیلی بعیده که دیگه بتونیم به این راحتی ....» گفت: «میخوای بری یا برم یا بریم کویت؟» گفتم: «دیشب به همینم فکر کردم اما آسید رضا که شاه ماهی نیست که لازم باشه صیادشم پشت سرش بره. به یکی از بچه های کویت میسپاریم حتی باد گلوش هم گزارش بده. درد من یه چیز دیگه است!» گفت: «میفهمم. تو دنبال اونی هستی که فقط سه بار از هر اکانتی استفاده میکنه و بعدش دود میشه میره هوا! آره؟» گفتم: «آره. آسید رضا عصر دیروز باهاش ارتباط گرفت. ینی نگرفت. یکی دیگه با یه خط خارجی بهش پیام داد و گفت این سفارش فاطمیتون هست و گفتن برسونم به شما. بخشی از مقتلی که قراره به بقیه سبک و روضش را یاد بده بهش رسوندند.» گفت: «خب به سلامتی. اینکه خیلی خوبه. اکانت و ماهیت شجره ای که باهاش درارتباطند درآوردی؟» با بی حوصلگی و ذهن مشغولی گفتم: «آره!» گفت: «چرا اینجوری هستی؟» گفتم: «سر در نمیارم. یه کم مبهمه برام.» گفت: «اصلا بذار دونه دونه بپرسم: اسم اکانتی که به سید رضا پیام داد چیه؟» گفتم: «پسر نوح!» گفت: «اسم اکانتی که به اون پیام داده چی؟» گفتم: «پسر نوح!» گفت: «بقیه خطوط ارتباطیش چک کردی؟» گفتم: «بعله که چک کردم!» گفت: «داری متعجبم میکنی! اسامی اونا چی بود؟» گفتم: «پسر نوح!» گفت: «ینی چی؟ اصلا ولش کن. رهگیری نکردی ببینی از کجاست؟» گفتم: «نمیشه. مسدوده!» با تعجب گفت: «جان؟ مسدوده؟» گفتم: «بله! پسر نوح ! مسدوده! ینی به هیچ وجه نمیشه پیش رفت و شناساییش کرد.» گفت: «ینی ممکنه؟» گفتم: «نمیدونم. بالاخره انسداد کار آدمای عادی که نیست. کار دولت هاست. به یه جایی وصلن. حداقل از این اکانت ها و رهگیریشون میشه اینو فهمید.» بعله دیگه ... به هر کس بگیم، میگن دارین از خودتون درمیارین! لطفا به یکی که تخصص شبکه داشته باشه مراجعه کنین تا روشنتون کنه. فقط میتونم بگم: بازی پیچیده تر شد! 💚ادامه دارد 📌 نویسنده : محمد رضا حدادپور جهرمی ⛔️ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است ⛔️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشته‌ی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 💚 💚 🌹❤قسمت هفتم قم – بیت حاج آقا و پسران «چرا باید سر بشکنه و خون جاری بشه؟ چرا؟ اینی که میبینید بزرگانی ... محققین ... ورعین ... اعاظم فقهای شیعه خیلی از ادله بیشتر استفاده کرده اند ... چرا عده ای آقایان اضطراب دارند که در راه عزای ائمه هدی خون ریخته شود؟ یه خورده بیشتر تامل کنند... بیشتر مطالعه کنند ... روایت یکی و دو تا و ده تا و صد تا نیست ... این روایات متواتر است ... یه خورده هم من و شما باید دستمون را بالاتر بگیریم ... چه قاصر باشیم و چه مقصر ... با این شبهات جهنمی نشوند ... خدا زود میگذره از خودش ... از انبیاش ... از ائمه ... اما از این زود نمیگذره ...» بعد از جلسه، حاج آقا را که فورا از اعیان مخفی میکنند! یکی از طلبه ها میره سراغ آقازاده و یه کم باهاش اختلاط میکنه. یکی از بچه های ما جزو همون مردمی بوده که اطرافش جمع شده بودند و این موارد را ضبط کرده بود: یکی از مخاطبین به آقازاده گفت: «خیلی از فرمایشات حاج آقا استفاده کردیم. خدا حفظشون کنه.» آقازاده: «خیر ببینید! خیر ببینید!» -اگه خدا بخواد طلبه هستم و کم کم دارم کفایه را تموم میکنم. -موفقید ان شاءالله. ماجورید. -تشکر. دو تا سوال داشتم خدمتتون! -بفرمایید. -سوال اولم اینه که حاج آقا فرمودند روایات متواتر برای قمه زدن داریم. با اینکه اگر روایات متواتر در یک زمینه ای وجود داشته باشه، معمولا مورد اتفاق هست و کسی هم دربارش شک و شبهه ای وارد نمیکنه. -درسته! بله! -پس چرا این همه سر قمه زنی دعواست؟ ما هم دوست داریم قمه بزنیم اما مراجعمون اجازه ندادند. با اینکه حاج آقا فرمودند روایاتش متواتره! -مرجعتون کیه؟ مکارم و خامنه ای هستند؟ -نه خیر! مرجع خودم آیت الله صافی هستند. -ایشون چه فرمودند؟ -فرمودند اگر باعث وهن مذهب بشه و دستمایه عده ای برای سواستفاده از اسلام و شیعه بشه جایز نیست. -خب ما هر کاری بکنیم امکان دستمایه شدن وجود داره! این که نشد دلیل! -جسارتا اینجوری نیست. کارهای معمولی و عباداتمون و عزاداری سنتی ما که تا حالا دستمایه نبودند. چرا میفرمایید هر کاری بکنیم ازمون سواستفاده میشه؟! -خب حالا سوال دومت! -جسارتا فعلا به سوال اولم جواب نمیدید؟ -جواب دادم اما نپذیرفتی! -والا من به جواب نرسیدم. میگم چطور روایات قمه زنی متواتره اما این همه مخالف داره. حتی گفتند که قمه زنى علاوه بر اینکه از نظر عرفى، از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمیشه و سابقه اى در عصر ائمه علیهم السلام و زمان¬هاى بعد از آن نداره و تأییدى هم به شکل خاص یا عام از معصوم علیه السلام در مورد آن نرسیده، در زمان حاضر موجب وهن و بدنام شدن مذهب مى شود. بنابراین در هیچ حالتى جایز نیست. (فتوای آیت الله العظمی خامنه ای) -این که حرف همین مراجع حکومتی هست. -متوجه نمیشم. مراجع حکومتی دیگه چه صیغه ای هست؟ -شما اطلاعاتی هستید؟ -نه به حضرت عباس! -جواب شما را دادم. بفرمایید. بفرمایید اجازه بدید بقیه هم سوالشون را بپرسن. -آقا من بد میگم؟ میگم این همه مخالف داره و در طول تاریخ کسی اینجوری مثل حاج آقا ادعا نکرده. پس نمیشه به راحتی گفت متواتر هست! -بفرمایید آقا. بفرمایید. بیشتر مطالعه کنید. -حداقل بذارین سوال دومم بپرسم! ⛔️ (یکی دو نفر گنده و هیکلی به این طلبه نزدیک شدن و میخواستن از اطراف آقازاده جمعش کنن. اما اون طلبه سوال دومش هم با تقلا و به زور پرسید: ) -ببخشید یه لحظه! حاج آقا فقط یه لحظه! چشم. میرم. فقط میخوام بدونم اینکه حاج آقا گفتند خدا نمیگذره از مخالفین قمه و جهنمی هستند، فقط لطفا بگین بدونم شیخ اعظم انصاری که چهار سال کتابهاش را در حوزه میخونیم و میخونید هم اهل جهنمه و خدا ازش نمیگذره؟! شیخ انصاری که دیگه به قول شما حکومتی نیست. -مواظب حرف زدنتون باشید. استغفار کنید. این چه حرفیه؟ -وا ! همین چند دقیقه پیش ابوی محترمتون گفتند. همین شیخ انصاری صاحب رسائل و مکاسب هم قبول نمیکنه و به علت ضرر رساندن به بدن حرام میدونه! -بفرمایید آقا. نستجیر بالله! -حاج آقا یه لحظه! ازتون خواهش میکنم... ابوی محترمتون هر روز در درس خارجشون از کتاب عروه الوثقی سید کاظم یزدی استفاده میکنند و ازشون روایت نقل میکنند و کلی هم تعریفشون میکنند. همین آسید کاظم یزدی معتقده که اتیان به این عمل قمه زنی، بدعت هست و آدمو جهنمی میکنه! حالا ما کدوم جهنمو قبول کنیم؟ کی جهنمیه؟ آسید کاظم یزدی صاحب عروه الوثقی یا کسی که میگه خدا از خودش و پیامبرانش و امامانش میگذره اما از منکر قمه زنی نمیگذره؟! که یهو یه نفر از پشت سر با صدای بلندتر از بقیه گفت: مگه نمیشنوی حاج آقا میگن بسه دیگه؟ دنبال چی هستی؟ 💖💖💖بعدی👇👇👇