📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
به سمت ماشین میرفت که دستی قدرتمند بازوشو گرفت. انقدر قدرت اون دست زیاد بود که تقالش بی نتیجه مونده
از امتحان ...
بعدم شروع کرد به فریاد زدن: از امتحان، امتحان، امتحان ...
سهیل دستهای فاطمه رو ول کرد و بعد هم از همون پشت در آغوشش گرفت و سرش رو گذاشت روی سر فاطمه و
گفت: خیالم راحت شد. پس تو هنوز فاطمه منی... خدایا شکرت ...
اون روز باالی کوه فاطمه و سهیل تا دم غروب نشستند و گریه کردند و حرف زدند ... و به غروب آفتاب نگاه کردند
...
انگار حرف زدن خیلی چیزها رو حل کرده بود، گرچه هنوز هم برای فاطمه کنار اومدن با مرگ پسرش سخت بود
اما سهیل که یک روزی معلمی مثل فاطمه داشت خوب میدونست چی باید بگه، از خدا بگه، از صبر، از مصیبتهایی
خیلی بدتر از مرگ علی، از امتحان و ... حرفهایی که یک روزهایی فاطمه گویندش بود و سهیل شنونده، اما این بار
برعکس بود ... بازی روزگاره ... شاید اون روزها خودشون هم نمیدونستند یک روز سهیل همون حرفها رو به خود
فاطمه میزنه .... فاطمه آروم شده بود ... به خاطر جیغ زدنهاش ... به خاطر اطمینان از اینکه سهیل همیشه کنارش
هست یا از همه اینها مهمتر به خاطر اینکه اون باال و با توجه به حرفهای سهیل، دوباره یادش اومده بود با وجود
خدایی به اون بزرگی همه چیز حل شدنی و کوچیک به نظر می اومد ... از سهیل زمان خواست و بهش اطمینان داد
تمام تالشش رو میکنه...
+++
سر میز غذا نشسته بودند، سها و کامران سعی میکردند با حرف زدن فضا رو عوض کنند، تن ناز خانم و آقا کمال هم
توی بحثهاشون شرکت میکردند، تنها کسی که حرفی نمیزد فاطمه بود که بی سر و صدا مشغول غذا دادن به ریحانه
بود...
سها با ناراحتی گفت: سهیل میدونستی سهند و مژگان دارن از هم جدا میشن؟
سهیل با تعجب به سها نگاه کرد و گفت: چی؟ چرا؟
-چند شب پیش سهند از آلمان زنگ زد، حالش خراب بود، میگفت دیگه طاقت نیاورده و می خوان از هم جدا بشن،
ماه دیگه هم بر میگرده ایران...
تن ناز خانم با ناراحتی آهی کشید و گفت: این دختر آخر پسر منو بدبخت کرد ... از اولشم میدونستم
سهیل خندید و گفت: شما که طرفدار پرو پا قرص مژگان بودی که!
تن ناز خانم سری تکون داد و گفت: چه میدونستم این چه مارمولکیه ...
📝نویسنده:مشکات
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز
🌞 کپی با صلوات 🌞
❣ با مدیریت #ذکراباد
ص4
https://eitaa.com/zekrabab125/34785
اول رمان : سجاده صبر 👆
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
♣️♣️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇 https://eitaa
.
♦️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده #کلیک_کنید👆
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
☑️ لینکها برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️♦️بیش از 600 #کتابهایpdf و #نرمافزارهای = شامل #رمانها #اعتقادی #اخل
..
♦️بیش از 600 #کتابهایpdf و #نرمافزارهای = شامل #رمانها #اعتقادی #اخلاقی #کاربردی و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال #دانلود کنید. 👆👆👆
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
🔴🔴🔴 ♣️♣️ رمانهای متنی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇 💚رمان ( #پ
.
♦️ رمانهای متنی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده #کلیک_کنید👆
هدایت شده از انگیزشی و ثروتزا 💰💸💰
49.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ ﷽ ❣
این ویدئو بر اساس قانون جذب و پاکسازی کوانتومی ساخته شده است. تکنیکهای بینظیری که شما را به اوج میبرد.
⭕️روزی چندبار این ویدئو را تماشا کنید و ارتعاشات مالی خود را افزایش دهید.
2⃣
💥زندگی حال شما نتیجه افکار گذشته شماست
👇تحول زندگیت در 👇
#تلاش_کن #طلاش_کن🏵
📱 @Be_win 📱
میلیونرشو درمسیرسبز
🚫کپی بـنر حرامست🚫
نگی نگفتی... مدیر ذکراباد
هدایت شده از انگیزشی و ثروتزا 💰💸💰
❣ ﷽ ❣
✳️ اگر تو توی یه خانواده ثروتمند بزرگ باشی ، حاضری بی خیال پول خانوادت بشی و خودت از صفر زندگیتو بسازی ⁉️
🌀 این یه سوال اساسی برای اون دسته از افرادیه که فکر میکنن برای ثروتمند بودن باید خانواده ثروتمند داشت ❗️
💟 من افراد زیادی رو میشناسم که ثروت میلیاردی خانوادشونو به باد دادن ...
💟 از طرفی افرادی رو هم میشناسم که تو پایین شهر بزرگ شدن اما الان ماشین میلیاردی دارن ❗️
✳️ میخوام اینو بهت بگم که 👇
⚜ ثروتمند بودن پول نمیخواد ❗️
⚜ ثروتمند بودن ذهن میخواد ❗️
⚜ یه ذهن ثروت ساز 💵👏
💰 اگه من 1 میلیون دلار به کسی هدیه بدم که ذهنش تربیت نشده باشه برای نگه داشتن و رشد دادن اون پول ، سر چند هفته شایدم چند روز همه پول رو به باد میده ❗️
💰 ولی اگر 100 دلار بدم به کسی که ذهنش برای نگه داشتن و رشد پول تربیت شده ، چند وقت بعد میبینی که پولو چند برابر کرده ...
✳️ پس بجای اینکه انتظار بکشی تو قرعهکشی پول برنده بشی یا بابات به حسابت پول بریزه ، روی ذهنت سرمایهگذاری کن و علم کسب و کار رو یاد بگیر.
✳️ این #26500نفر شهروند سراسری و #4300هزارنفر شهروند #مشهدی. اول روی ذهنشون سرمایهگذاری کردن که به #حقوق_میلیونی رسیدن.
💯مشهدی بزرگوار
✅ تو هم دوست داری پولدار بشی و منت کسی رو نکشی با ذهن باز و فکر مثبت
💰با #کمترین سرمایه #یکبار برای تمام #عمرت سرمایه گذاری کن. با #1635000هـزارتومان در پروژه ثبت بزن و #ســهامدار_مــادامالعـمر شو. و #حقوق_میلیونی بگیر.
به همین راحتی.
👈👇برای شروع بیا اینجا👇👉
💥زندگی حال شما نتیجه افکار گذشته شماست
👇تحول زندگیت در 👇
#تلاش_کن #طلاش_کن🏵
📱 @Be_win 📱
میلیونرشو درمسیرسبز
🚫کپی بـنر حرامست🚫
نگی نگفتی... مدیر ذکراباد
هدایت شده از انگیزشی و ثروتزا 💰💸💰
❣﷽❣
📱#دنیای_مجازی رو با #هدف دنبال کنید⁉️
⭕️ #مشهدیا_توجه_مهمه ⭕️
🔵 هر کدوم از ما ممکنه در چندین نوع کانال عضو باشیم که بعضا فایده چندانی برای آیندهمون ندارند ولی به نظرم هر آدمی به یه کانال در حوزه
#کارآفرینی، #اشتغالزایی، #درآمد و #داریی و #پول و #ثروت هم نیاز داره💯
✍🏿 این کانال میتونه در این مقوله به همهمون کمک کنه🌹
✅با #کمترین_سرمایهثبتنام کنید.
✅ #تضمینمیدیم ازشر #بیکاری و #بیپولی خلاص شوید. و ما به شما قول میدیم
#1500000هــــزارتومان
➕ 9% مالیات #135000هــــــــزارتومان
یکبار برای تمام عمر #ثبتنام کنید و #حقوق روزانه و ماهانه بگیرید،
✅و با اولین درآمدت سرمایهات برمیگرده توی جیبت.
✅ کنار #حقوق_میلیونی ، از #پلانهای_پرسودش هم درآمد داری
✅پشتکار داشته باشید راه 30 ساله را در 3 سال طی میکنید.
✅به آنچه در #عمرتان_آرزویش را داشتید. میرساند❗️شک نکنید. ‼️
💰چون #26500هزار نفر در این #پروژه دارن پول در میارن💰مگه تو چی کم داری ❓
💢 #اطـــلاعات_کامــل را در #کانال ببینید و بخوانید👇
💥زندگی حال شما نتیجه افکار گذشته شماست
👇تحول زندگیت در 👇
#تلاش_کن #طلاش_کن🏵
📱 @Be_win 📱
میلیونرشو درمسیرسبز
🚫کپی بـنر حرامست🚫
نگی نگفتی... مدیر ذکراباد
هدایت شده از 📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📌رمان شماره 29
🖌 رمان : سجاده صبر
🔶تعداد صفحه 37
✍ نویسنده: مشکات
@Be_win ☘ مسیرسبز
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
از امتحان ... بعدم شروع کرد به فریاد زدن: از امتحان، امتحان، امتحان ... سهیل دستهای فاطمه رو ول کر
#رمان
#سجاده_صبر
#قسمت_سی_دوم
سهیل یادش اومد که سر ازدواج سهند و مژگان مادرش سر از پا نمیشناخت، عروسی گیرش اومده بود که به قول
خودش کسی نمی تونست روش حرف بیاره، یک دختر زیبا و خوش پوش و پولدار و به قول خودشون های کالس ...
اما سر خواستگاری رفتن برای خودش قشقلی به پا انداخته بود که نگو .... چون فاطمه هیچ سنخیتی با معیارهای
مادرش نداشت...
لبخندی روی لبش نشست و با خودش گفت: چقدر خوشحالم که سر ازدواج با فاطمه اینقدر پافشاری کردم ... هیچ
دختری نمی تونست مثل فاطمه بهم آرامش بده ... اگه با معیارهای مامانم ازدواج میکردم االن من جای سهند بودم ...
بعد هم رو کرد به سها وگفت: یعنی چی طاقت نیاورد؟
-چه میدونم، مثل اینکه قضیه ناموسیه
کامران با حالت شاکی ای گفت: از اون زنی که اون داشت، هیچ بعید نبود قضیه ناموسی بشه، گرچه از همون اولم
ناموسی بود، نمیدونم این سهند خان چرا تازه غیرتش گل کرده ...
سهیل در حالی که برای فاطمه تیکه ای گوشت میذاشت گفت: نه که خود سهند خیلی آدم صاف و درستی بود...
پدرش با اعتراض گفت: پسر من هیچ مشکلی نداشت، هر چی بود اون دختره از راه به درش کرد ...
سهیل پوزخندی زد و زیر لب گفت : اون که بله ...
بعد هم رو به فاطمه گفت: این دختر ما بزرگ شده دیگه، تو که نباید بهش غذا بدی، مگه نه بابا؟
ریحانه که از غذا خوردن از دست مادرش حسابی کیف میکرد با اعتراض گفت: بزرگام از دست مامانشون غذا
میخورن
فاطمه لبخندی زد و قاشق بعدی رو به سمت ریحانه گرفت، سها که میخندید گفت: گفتم آلمان یاد خانی افتادم،
راستی فاطمه میدونی آقای خانی رفت خارج؟
با شنیدن اسم خانی انگار گردش خون فاطمه و سهیل با هم ایستاد، فاطمه زیرکی نگاهی به سهیل کرد و متوجه سرخ
شدنش شد، در حالی که سعی میکرد خودش رو بی خیال نشون بده گفت: چه خوب ...
-کارگاهش رو فروخت و رفت، ما که نفهمیدیم چرا، اما خوب خدارو شکر رفت، تو که خوش شانس بودی و رفتی،
یه مدت بعدش سگ شده بود و پاچه میگرفت، نمیدونم چرا، مخصوصا از من ... شیطونه میگفت بزنم لهش کنم، اما
چون حقوقش خوب بود بی خیال شدم و تحملش کردم ... خالصه دو سه ماه پیش خبر دادند یارو رفته خارج، یک
آدم جدیدم اومد جاش ...
#ادامه دارد...
📝نویسنده:مشکات
@zoje_beheshti
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز
🌞 کپی با صلوات 🌞
❣ با مدیریت #ذکراباد
ص1