eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
854 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 رمان شماره پنجم 💖 جلد دوم 📌 نام رمان 📝 مردی در آینه 📝 نویسنده:شهیدمدافع‌حرم‌سیدطاها ایمانی ☑️ تعداد جلد اول از 1 تا 80 در بالا قرار دارد 🔴 جلد دوم رمان از 81 تا 127 👇👇
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره پنجم 💖 جلد دوم 📌 نام رمان 📝 مردی در آینه 📝 نویسنده:شهیدمدافع‌حرم‌سیدطاها ایمانی ☑️
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 ✨👤✨ ✨ ✨ قسمت ✨خواب یا ...؟ مرتضي که از در اومد تو با صحنه عجيبي مواجه شد ...😍😅 تقریبا ديوار اتاق، پر شده بود از برگه هاي نوت استيک ...🗒 چيزهايي که نوشته بودم و به چسبونده بودم ... بهم که سلام کرد رشته افکارم پاره شد ... ـ کي برگشتي؟ ... اصلا متوجه نشدم ...😅 ـ زمان زيادي نيست ...😁 و نگاهش برگشت روي ديوار ... ـ اينها چيه؟ ...😁 به ديوار بالاي تخت اشاره کردم ... ـ سمت راست ديوار ... 😅👈تمام مطالبي هست که اين مدت توي قرآن در مورد رمضان و روزه گرفتن خوندم ... و اونهايي که تو بهم گفتي ... ☺️👈وسط برداشت هاي فعلي و نقاطي هست که به ذهن خودم رسيده ... 😍👈سمت چپ، سوال ها و نقاط ابهامي هست که توي ذهنم شکل گرفته ... چند لحظه مکث کردم ... و دوباره به ديواري که حالا همه اش با کاغذهاي يادداشت پوشيده شده بود نگاه کردم ... ـ فکر کنم نوت استيک کم ميارم ... بايد دوباره بخرم ...😅 با حالت خاصي به کاغذها نگاه مي کرد ... برق خاصي توي چشم هاش بود ...😍☺️ ـ واقعا جالبه ... تا حالا همچين چيزي نديده بودم ... ـ توي اداره وقتي روي پرونده اي کار مي کنيم خیلی از این شیوه استفاده مي کنيم ...😊☝️ البته نه به اين صورت ... شبيه اين مدل رو دفعه اول که داشتم روي اسلام تحقيق مي کردم به کار گرفتم ... کمک مي کنه فکرت به خاطر پيچيدگي ذهن، بين مطالب گم نشه و همه چيز رو واضح ببيني ... مغز و ذهن به اندازه کافي، سيستم خودش پر از رمز و راز هست ... حواست نباشه حتی فکر و برداشت خودت مي تونه گولت بزنه ...😎 با تعجب خاصي بهم نگاه مي کرد ... طوري که نمي تونستم بفهمم پشت نگاهش چه خبره ... ـ اينهاش حرف خودم نيست ... یکی از نتايج علمي تحقيقات يه گروه محقق بود در حيطه مغز و ادراک ...☺️ با دقت شروع به خوندن نوشته هاي روي ديوار کرد ... اول سمت راست ... تحقيقات و شنيده ها در مورد رمضان ... ـ مي تونم بهشون چيزي رو اضافه کنم؟ ...😅 سرم رو بالا آوردم و بهش نگاه کردم ... ـ الان که داشتم اينها رو مي خوندم متوجه شدم توي حرف ... و سوال و جواب ها يه سري مطلب از قلم افتاده ... يه بسته از نوت استيک ها رو در آوردم و دادم دستش ... من، دريافت هاي تا اون لحظه مغزم ... و سوال هايي که هنوز بي جواب مونده بود رو مي نوشتم ... اون به سوال هاي روي ديوار نگاه مي کرد و مطالبي که لازم بود اضافه بشه رو مي نوشت ... مرتضي حدود ساعت 11 خوابيد ... تمام ديروز رو همراه دنيل بود و شبش رو هم بدون لحظه اي استراحت، پا به پاي من تا صبح بيدار ... در طول روز هم يا پشت فرمان بود يا با کار ديگه اي مشغول ... غرق فکر و نوشتن بودم ... حواسم که جمع شد ديدم بدون اينکه چيزي بهم بگه با وجود اون چراغ هاي روشن خوابيده ...💡😴 چند لحظه بهش نگاه کردم و از جا بلند شدم ... حالا ديگه نور اندک، چراغ خواب، فضا رو روشن مي کرد ... برگشتم و دوباره نشستم سر جام ... چشم هاي سرخم رو دوختم به ديوار و اون همه نوشته روش ... نوشته هايي که درست بالاي سر تختم به ديوار چسبيده بود ... خواب يا کار؟ ...😟🙁 سرم رو پايين انداختم و مشغول شدم ... چهار روز اقامت در مشهد، زمان کمي بود ... و گذشته از اون، در يک چشم به هم زدن، زمان بودن ما در ايران داشت به نيمه نزديک مي شد ...😕😥 ✨✍ .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 🔰 🔰 📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد @zekrabab125 داستان و رمان، @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی @zekrabab نهج‌البلاغه روان)صلواتی) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره پنجم 💖 جلد دوم 📌 نام رمان 📝 مردی در آینه 📝 نویسنده:شهیدمدافع‌حرم‌سیدطاها ایمانی ☑️
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 👤✨ ✨ ✨ قسمت ✨صدایم را می شنوی؟ ـ ديشب اصلا نخوابيدي؟ ...😟 ـ نه ... حدودا دو ساعت پيش، تمام مطالبي رو که در مورد رمضان بايد مي نوشتم تموم شد ...☺️🌙 از جا بلند شد و کليد رو زد ... نور بدجور خورد توي چشمم و بي اختيار بستم شون ... ـ توي اين تاريکي که چشم هات رو نابود کردي ...😊👀 دیده های سرخم رو به زحمت باز کردم ... چشم هاي خو گرفته به تاريکي، حالا در برابر نور مي سوخت و به اشک افتاده بود ... تا لاي اونها رو باز مي کردم، دوباره خيس از اشک مي شد و پايين مي ريخت ...😢 همون لحظات کوتاهي که مجبور شدم به خاطر نور اونها رو نيمه باز نگهدارم ... خستگي اين 48 ساعت، هوش رو از سرم برد ... ديگه خروج مرتضي رو از دستشويي نفهميدم ...😴 ساعت نزديک 10 صبح🕙☀️ بود ... اولين تکاني که به خودم دادم، دستم با ضرب به جايي خورد ... نيمه خواب و بيدار بلند شدم و نشستم ...😴 مغزم هنوز خواب و هنگ بود ... به جاي اينکه درست بخوابم، همون طور پايين تخت ... گوله شده تا صبح خوابم برده بود ... با اون چشم هاي گيج و خمار، توي اتاق چشم چرخوندم ... مرتضي نبود ... يه يادداشت زده بود به آينه ... ✍ـ براي زيارت رفتيم ... بعد از اون هم ... نوشته رو گذاشتم روي ميز و رفتم دوش بگيرم ... شايد اين گيجي و خواب از سرم بره ... بعد از حدود 48 ساعت بيداري ... فقط 6 ساعت خواب ... بيرون که اومدم هنوز خستگي توي تنم بود اما ديگه کامل هشيار شده بودم ... برگشتم پاي نوشته ها ... 📝سخن خدا : ✨_روزه براي من است و من پاداش آن را مي دهم ... ✨ـ دعاي شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب مي شود ... ـ✨ روزه رمضان، سپر از آتش جهنم است ... ✨ـ روزه از سربازان عقل هست و روزه خواري و نگرفتن روزه از سپاه جهل ... ✨ـ هر کس عمدا يک روز رو روزه نگيرد ... بايد در کفاره اين کار ... يا بنده اي را آزاد كند ... يا دو ماه پي در پي روزه بگيرد ... و يا شصت فقير و مسكين را اطعام كند ... ✨ـ امام صادق: هر كس يك روز از ماه رمضان روزه خوارى كند از ايمان خارج شده است ...😳😧 ـ ..... نگاهم رو از يادداشت ها گرفتم ... مي خواستم برم سمت سوال ها و برداشت هام که ... چشمم افتاد به يه بخش ديگه ... مرتضي يه بخش هايي از سوال ها رو جدا کرده بود ... و چسبونده بود به شيشه پنجره ... جواب هايي رو از احاديث که به ذهنش مي رسيد ... يا پاسخ هاي خودش رو توي برگه هاي جداگانه نوشته بود و کنار سوال مربوط به اون زده بود ... رفتم سمت شون ... و با دقت بهشون خيره شدم ... ✨ـ پيامبر: هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند ... خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او را نپذيرد مگر اين كه غيبت شونده او را ببخشد ... ✨ـ امام صادق: آنگاه که روزه مى گيرى بايد چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه دار باشند (يعني از گناه پرهيز کني) ... ✨ـ گناه فقط انجام ندادن عمل عبادي نيست ... گناه چند قسم داره: گناه در حق خودت ... گناه در در برابر فرمان خدا ... حق الناس يا گناه در حق ساير انسان ها ... مثلا ... ✨ـ پيامبر: رمضان ماهي است که ابتدايش رحمت است و ميانه اش مغفرت و پايانش آزادي از آتش جهنم .... درهاي آسمان در اولين شب ماه رمضان گشوده مي شود و تا آخرين شب آن بسته نخواهد شد .... براي لحظاتي چشمم روي سخن آخري موند ... 'خدا که به به مردم گفته درب هاي رحمت و راه رسيدن به خدا بسته نيست ... و هر وقت توبه کننده به سمتش برگره اون رو مي پذيره ... پس منظور از 🌟درهاي آسمان 🌟چيه؟' ... و ده ها سوال ديگه ...😧😟🤔😨 بی اختیار، وحشت وجودم😰 رو پر کرد ... ترسيدم اگه بيشتر از اين بخونم يا پيش برم ... همين باور و چيزهاي اندکي هم که از اون شب در وجودم شکل گرفته رو از دست بدم ... و وحشت از اينکه هنوز پيدا نشده ... دوباره گم بشم ... توجهم رو از برگه ها گرفتم ... ناخودآگاه در مسير نگاهم، چشمم به گنبد طلايي🕌 رنگ حرم افتاد ... و نگاهم روش موند ... ـ صداي من رو مي شنوي؟ ...😭✨ ✨✍ .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 🔰 🔰 📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد @zekrabab125 داستان و رمان، @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی @zekrabab نهج‌البلاغه روان)صلواتی) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴