eitaa logo
″ذِڪْࢪِحَـضْـࢪَتِ‌اَࢪْبــٰابْ″
792 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
70 فایل
-「 بِٮــم‌ࢪَب‌حُٮــین‹؏› 」 دَربانی‌بِهشت‌به‌رِضوان‌حَلال‌باد آیینه‌داری‌رُخِ‌جانانَم‌آرزوست⁦؛ ونوکـــری‌مااز¹⁴⁰².¹¹.¹⁶شروع‌شد(: تقدیم‌به‌ساحت‌‌مقدس‌حضرت‌صاحب‌′عج′ و‌محضرمبارک‌خانم‌حضرت‌زهراء′س′ درخدمتم؛ https://harfeto.timefriend.net/17485168710524
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عِشق‌ِ اَلَست`
با دست‌هایِ مهربان... بر در و دیوار سیاهیِ عزا زدید ‌.. با پلك‌های آزرده از حُزن.. در غمِ جدِّ غریب‌‌تان گریستید .. روضه‌ی «یابن شبیب» را .. امانت گذاشتید تا روزگارِ ما .. روزها از پیِ شب گذشتند و .. مُحرّم‌ عزیز از راه رسید ‌‌‌.. اذنِ سیاهی گرفتیم و .. حوالیِ نگاهِ شما ... سیاه‌پوشِ غمِ‌ یار شدیم... با نگاهِ لطف‌تان .. شبِ اوّلِ مُحرّم‌العشق را نفس کشیدیم ... به پایِ عشق سوختیم و .. برای عشق به سر و سینه زدیم .. غمِ یار ... نفس‌مان را تنگ کرده بود که قدم‌های‌مان را به حُسینیه‌یِ حرم رساندید .. چایِ روضه دست‌مان دادید تا ... یك گوشه‌یِ دنج .. یك دلِ سیر ... برایِ یار اشك بریزیم ... حالا اما ؛ ... همه‌یِ دلشوره‌یِ من و ما زیارتِ اربعین‌ است .. ما هرچه داشتیم و داریم .. از صدقه‌سری‌ِ شماست سلطان! لطفاً این شب‌ها ... هوایِ کربلایِ ما را داشته باشید. و تَصَدَّق عَلینا یا انیس‌النفوس... پ.ن؛ دستِ ما را بگیر ... تا بلکه ... پایِ ما هم به کربلا برسد..
هدایت شده از عِشق‌ِ اَلَست`
دنبالِ بهانه و نشانه بود.. تا روضه‌خوانِ کربلا باشد ... ماه که می‌دیدید از اقمارالمنیره ... خورشید می‌دیدید یاد جسمِ میزبانِ آفتاب ... آتش می‌دیدید شعله‌‌های بینِ خیمه‌ها .. آب می‌دیدید لب‌های خشكِ آب‌خورده .. باد می‌دیدید زلف رها در باد .. خاك می‌دیدید محبوب غرق شده در خاك .. خواستم عرض کنم ... آقایِ روضه‌های تب‌دارِ کربلا ! برایِ من .. که نیستم یاد امام زمانم... نیستم یاد مهدی.‌. که آب می‌بینم اما یادم نمی‌آید قدِّ همین آب خواسته بودم‌ش... می‌آمد که خاك می‌بینم اما یادم نمی‌آید سر بر خاكِ کدام بیابان می‌گذارد شب‌ها که آتش می‌بینم اما یادم نمی‌آید از آتشی که به جان قلب‌ش افتاده در غیبت .. باد می‌بینم اما یادم نمی‌آید عطر غریبی‌ش را آخرین بار کجا برده باد.. برای من ... که همین هم ..نه که نیستم یاد محبوب.. که نیستم یاد مهدی.. دعا می‌کنی ..؟!.. مهدی جان! صاحب‌عزایِ غربت کربلا! تو و صاحب امشب وجه اشتراك، زیاد دارید.. من خواستم اما از ردِّ عمیقی بگویم که در گذر این همه سال مانده روی گونه‌َت.. ردِّ عمیقِ روضه‌هایی که ما شنیده‌ایم و ... تو و صاحبِ امشب... دیده‌ید.. ردِّ عمیقِ روضه‌ی شام .. تو را قسم به روضه‌یِ شام .. پایان بده این شامِ تاریك غیبت را .. برگرد !
هدایت شده از عِشق‌ِ اَلَست`
می‌دانی چند شب است که می‌خواهم حروف ۴ اسمی نام تو را بنویسم و قربان‌صدقه‌ش بروم ؟! می‌دانی چند شب است که می‌خواهم ذکر اسمت را بگذارم؛ چندجمله‌ از قلبم را پایین‌ش سنجاق کنم و پی‌نوشت هم بنویسم -قربون‌اسمت‌ابی‌عبدالله- ؟! می‌دانی چند شب است که هرچه ریکورد کرده‌ام را به وعده‌ی شبِ بعد سپرده‌م که طفره بروم از نوشتن؟! می‌دانی چند شب است که دلتنگ نوشتن‌ برای‌ِ توأم دلتنگ اسمت ... دلتنگ صدازدنِ اسمت ... دلتنگِ دلتنگِ تو بودن با همه‌ی جزئیات؟! می‌دانی ... چندشب است که نمی‌توانم؟!.. می‌دانی ... چندشب است که دوستت دارم؟!... می‌دانی ... چندشب است که از تقویم و تاریخ نگاه می‌دزدم مبادا یادم بیاندازند دارد محرم‌العشق تمام می‌شود ...؟! حسین‌جان! دنیا با طناب زمان افتاده به جانم و مرا با خودش می‌کشد تا از مُحرّم‌ت دورم کند .. تن قلبم را سفت نگه‌داشته‌م رویِ سیاهی‌هایت ولی انگار زورِ روزگار غریب بیشتر از قلب من است ... من نمی‌توانم صدایت کنم ... صدایم گرفته ... کلمه یادم نیست ... خراب و آشفته‌م... حالی‌م نیست دارد چه می‌شود... دستم را محکم‌تر بگیر ... بغلم کن ... دورم نکن ... من نمی‌خواهم ادا و ادعا باشم ... من می‌خواهم قلبم به پایِ تو آب شود... می‌خواهم این روضه به آن روضه‌ی تو باشم ...میخواهم خداکند همه‌ی عشق‌ها بهم برسند... می‌خواهم فراق اگر نکشد وصل می‌کشد مارا ... می‌خواهم سگان را نوبتی هست از ارادت؛ حکم شاه این است... خلاصه من می‌خواهم برایِ تو باشم و برای تو تمام شوم. لطفا دستم را از دست دنیا بکش و مرا بغل بگیر که احتیاجِ من بغل است اباعبدالله!!! ...
هدایت شده از عِشق‌ِ اَلَست`
مُحرّم؛.‌. حرام بود ! آن شب که گذرش به تو افتاد ... عاشق شد ... نتوانست دل از تو بردارد .. پرشان شد و گرفتارِ غم یار .. عهده‌ گرفت تا قافله‌یِ عُشّاق را ... برساند به آغوشِ حضرتِ معشوق ! از آن شب عُشّاق... «مُحرّم‌ العشق» صدایش زدند .. مُحرّم ... روز و شب‌ش را ساعت و آن و لحظه‌ش را ... مُعطّر کرد به مستیِ مُدام ذکرِ نام تو ... مستانِ سلامش کردند و... «مُحرّم‌ المُدام» صدایش زدند .. مُحرّم‌... دستِ عاشق را گرفت ... پایِ مجنون را کشید .. عاشقِ مجنون را رسانید به حرمِ لیلی .. عاشق و مجنون ... «مُحرّم‌ الحَرَم» صدایش زدند ‌... مُحرّم‌ ... داشت تمام می‌شد که تو آن را برداشتی برای خودت ... حالا دیگر روزگار است که می‌گذرد؛ اما مُحرّم‌ می‌ماند و تو ... مُحرّم‌ می‌ماند و عشق ! خواستم بگویم ... من هم از آن شبی که عشق را با تو نفس کشیدم ... نتوانستم دل از تو بردارم ... من هم از آن شبی که مستی را میانِ مُدام ذکرِ نامِ تو یافتم تاب نیاوردم بدونِ نامِ تو بودن را .. من هم از آن شبی که جنون جانم را به حرم کشید ... دور از تو و حرَم‌ت دارم جان می‌دهم ... یااباعبدالله؛ مُحرّم‌ نه ... من امّا دارم تمام می‌شوم. به دردی نمی‌خورم ولی بیا و .. من را برایِ خودت بردار .. من را برایِ خودت نگه‌دار ... تا مُحرّم بماند و من و غم شریفِ تو ... ِ دلتنگِ تو ! پ.ن۱؛ از ما استخوان‌هایی خواهد ماند که حسین را دوست دارد و ... روحی که آواره‌ی اوست ! ١٤٤٦
هدایت شده از عِشق‌ِ اَلَست`
یک شب مانده به اربعین‌ت .. طولانی‌تر نیست .. فقط چون ما تنهاتریم .. دیرتر می‌گذرد .. به مثلِ امشبی فقط یک نفر می‌تواند به داد دل آدم برسد یک نفر که مرهم دردها و مَحرم حرف‌هایت باشد .. یک نفر که آغوشِ محبتش .. قد دلتنگی‌هایِ آدم باشد .. یک نفر مثلِ مادر ! برایِ ما .. همیشه پناهِ آخر .. چادرِ شماست حضرتِ مادر .. چادرت را بتکان رزقِ حرم را برسان .. ۱شب‌تااربعین١٤٤٥
هدایت شده از عِشق‌ِ اَلَست`
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نفس‌های‌ت که فکر می‌کنم... خدا خدا می‌کنم که کاش... همین روایت ۴۵ روز صحیح باشد!