فرزانه سیاهکالیمرادی همسر شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالیمرادی درباره آخرین شب حضور همسرش قبل از اعزام به سوریه اینچنین روایت کرده است:
آن شب به همسرم گفتم گرچه نمیدانم زمان عملیات چه شبی است؛ اما بنشین تا برایت حنا ببندم، روی مبل کنار بوفه نشست و موها، محاسن و پاهایش را حنا بستم. در مورد اینکه برایش ساک ببندم یا چمدان، با من شوخی میکرد و میگفت: همه سبک سفر میکنند و آن وقت تو یک چمدان بزرگ برایم لباس و وسیله گذاشتهای!
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم. لحظه آخر به حمید گفتم: حمید تو را به همان حضرت زینب (س) هر کجا توانستی تماس بگیر. گفت: جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم. فقط یک چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگویم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستند، اگه صدای من را بشنوند از خجالت آب میشوم!
به حمید گفتم: پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت را میفهمم. از پیشنهادم خوشش آمده بود. پلهها را که پایین میرفت، برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چند باری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!
لبخندی زدم و گفتم:
💔💝 یادم هست! یادم هست
❤️🥀❤️
#عاشقانه_شهدا