eitaa logo
ذکر روزانه
20.8هزار دنبال‌کننده
45.5هزار عکس
20.2هزار ویدیو
625 فایل
💫 أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ مدیرکانال @nasim_velayat313 مطالب مذهبی فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مستندات تکان دهنده‌ای که مدعیان را خلع سلاح می‌کند. 🔹 این کلیپ رو منتشر کنید تا همه بلد باشیم به نسل امروز درباره مخالفین نظام چه بگوییم! 💠@zekrroozane
《خوشکلی مثل عروس ، تو خیابون راه میری》 از موقعی که نمزادوعروسی کرده بود و با هم زندگی میکردند ، این زن و شوهر لیلی ومجنون بودن ، از بس، بهم علاقه وعشق میورزیدند داستان عشق و عاشقی آنها نُقل مجلس اقوام و آشنایان بود از اخلاق و معرفت و علاقه بهم داشتن و دوری هم نبودن موقعی شوهر به محل کارش میرفت ، همش بی تابی و پیام عاشقانه و دو سه بار تماس می گرفت و با شوق وذوق حالش می پرسیدو ابراز علاقه و دلتنگی میکرد خانمش رفته بود ، آرایشگاه ، حسابی به خودش رسیده بود ، شده بود، یه تکه ماه ، ماه شب چهارده از بس خودش خوشکل و تو دل برو کرده بود ، و با خوش طبعی ولب پر خنده اش ، شوهرش اسیرخودش کرده بود و اسیر عشق و محبت خودش میکرد وتو خیالات خودش بود : وای اگه یه مرتبه منو ببینه ، چه میشه ، چه عکس العملی نشون میده و... فکر می کرد : با شوق وذوق از محلِ کارش ، به خانه مون بیاد منو ببینه ، چه میشه ، و تا صبح مرا در آغوش میگیره و در محبت خود غرق میکنه و... تو خیالات شیرین خودش غرق بود ، طبق روال همیشه گی‌ ، شوهرش از راه رسید ، بدون شوق و ذوق وارد خونه شد ، سردو بی تفاوت ، دریغا که ندارد آشنایی بسیار سرد و بی احساس با خانمش رفتارکرد حتی نگاهشم نمی کرد خانمش غصه اش شد نزدیک بود گریه اش بگیره با صدایی لرزانی پرسید : چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ زیر چشمی شوهرش نگاهش می کرد و دوباره روشو برگردوند قطره ای اشک ، خانمش روی گونه اش غلطید ، با بُغض پرسید : از من ناراحتین؟ شوهرش فقط سکوت کرده بود با پشت دستش اشکش را پاک کرد و منتظر جوابش ماند ، حرصش گرفته بود چرا باید این قدر سرد باشه؟ مگر نمی گفت هر لحظه به یاد من و بی تاب منه ؟ پس این چه رفتاریه ؟! خانمش با گریه گفت : تو رو خدا یه چیزی بگید! رویش را به خانمش کرد و با عصبانی نگاهش کرد و گفت : اصلا از شما انتظار نداشتم با گریه پرسید : انتظار چی؟ ... انتظار چیو نداشتید؟ از گریه خانمش کمی دلش به رحم آمد اخم هایش را باز کرد و آرام گفت: تو خانمم ، خانم ، پاک و نجیبی هستی همین نجابت و ایمانت منو جذب خودش کرد... سکوت کرد خانم ، منتظر ادامه حرف شوهرش بود تودلش میگفت : خدایا مگر من چه گناهی کردم؟ نکنه گناه یا غلطی از من سر زده ؟! علت این همه عصبانیتش چه میتونه باشه ؟ آقا با چشم پُرِ اشک حرفش را ادامه داد : اصلا دوست ندارم ناموسم با چهره بزک کرده و آرایش کرده تو کوچه خیابون جلوی چشم نامحرم ظاهر بشه ، با این کاراش سیلی تو صورت مولایم امام زمان بزند دیگر طاقت نیاورد شروع کرد گریه کردن ، احساس میکرد سیلی تو صورت خودش خورده خانم از حرفش جا خورد و با تعجب گفت : چی؟! یادش اومد با خواهر شوهرش بدون حجاب حتی چادرش ، برای خرید تو خیابون و پاساژو بازار رفته بدون این که حرفی بزنه شوهرش گفت: خانومم ، میدونی ؛ با این کارت ، دل چند جوون ونوجوون وبزرگ به گناه آلوده شده ، چقدر خانم ودختر نوجوون وجوون از تو یاد گرفتن ، هیچ میدونی چقدر پسرای مُجرد اندام و جهره ات جلوشون مجسم کردن مُرتکب گناه شدن و... همون طور که من تونستم تشخیص بدم شما چهره ات آرایش داره و خوشگلتر شدی مردها و پسرای مُجرد ، دیگه هم تشخیص میدن همون طور که من به عنوان یک مرد از آرایش شما خوشم میاد بقیه مردها هم از چهره آرایش کرده خانم ها خوششون میاد لذّت میبرن و به گناه می افتند ؛ آرایش باید فقط تو خونه باشه برای شوهر برای مَحرم نه برای بیرون تو کوچه و خیابون این قَدر ، علت عصبانی بودنش برای خانمش عجیب بود که با حیرت نگاهش می کرد آهسته گفت : من بی حیا نیستم قصد خودنمایی برای نامَحرمم نداشتم اگه داشتم تا حالا چقدر دوست پسر داشتم منم تحت تاثیر بقیه قرار گرفتم ، میخواستم به خانما ثابت کنم من از همه ی شما خوشکلترم فکر می کردم اگه منو این جوری ببینی خوشت میاد خوشحال میشی اگه می دونستم این طوری عصبانی میشی هیچ وقت ... خانم صدایش ، لرزید و اشکش آرام سرازیر شد احمد آقا‌‌ ، دست خانمش را گرفت و با لحن آرامی گفت : عروسکم ... شما برای من زیباترین زن دنیائی به نظرم اون قدر زیبایی که نیاز به هیچ آرایشی نداری درک کن من مَردم ، غیرت دارم ، صاحب دارم ، صاحب الزمان و باید امام زمانی وسفیر هدایت ظهورش باشیم دوست دارم همه چیز تو از جسمت ، از زیبائیت ، از احساس پاکت ، همه چیت فقط و فقط مال خودم باشه ، هیچ کس چشم طمع به تو نداشته باشه دوست ندارم حتی تو نگاه کردن به تو با هیچ مَرد دیگه ای شریک بشم اگه برای من و خوشحالی من می خواستی آرایش کنی ، موقعی که اومدم خونه مون اون موقع آرایش می کردی که من ببینم و خوشم بیاد