eitaa logo
📿زمزمه های آسمانی📿
124 دنبال‌کننده
419 عکس
239 ویدیو
3 فایل
جمله های ناب معصومین و عارفان
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴 روز دوم 🚩 امام حسین علیه‌السلام در روز پنج‌شنبه دوم محرم الحرام سال شصت و یک هجری به كربلا وارد شد چون به کربلا رسید پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات فرمود: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: كربلا ↫◄ آنگاه اشک در چشمان حضرت حلقه زد و فرمود: سرزمین محنت و رنج! سپس فرمود: بایستید و پیش نروید بخدا که محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست اینجاست که حرمت ما را می‌شكنند مردانمان و كودكانمان را می‌كشند قبور ما در همین جا زیارتگاه خواهد شد جدم رسول خدا ﷺ همین خاک را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست در این روز حر بن یزید ریاحی ضمن نامه‌ای عبیدالله بن زیاد را از ورود امام به كربلا آگاه نمود در این روز امام علیه‌السلام به اهل كوفه نامه‌ای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه که مورد اعتماد حضرت بودند را از حضور خود در كربلا آگاه كرد حضرت نامه را به قیس بن مسهّر دادند تا عازم كوفه شود، اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند زمانی که خبر شهادت قیس به امام رسید حضرت گریست و اشک بر گونه مباركش جاری شد و فرمود: 【اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَ لِشِیعَتِنا عِنْدَکَ مَنْزِلاً كَریماً واجْمَعْ بَینَنا وَ بَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ اِنَّکَ عَلىٰ كُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ】 ✨خداوندا برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن که تو بر انجام هر كاری توانایی ✍ منابع: 📗اللهوف، صفحه ۳۵ 📓مقتل الحسین مقرّم، صفحه ۱۸۴ 📚بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه ۳۸۱.۵ https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز سوم 🚩 عمر بن سعد یک روز پس از ورود امام به سرزمین كربلا یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد امام حسین علیه‌السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع می‌شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند در این روز عمر بن سعد مردی بنام كثیر بن عبدالله كه مرد گستاخی بود را نزد امام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند كثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؟ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم هنگامی كه وی نزدیک خیمه‌ها رسید ابو ثمامه صیداوی همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد نزد امام حسین علیه‌السلام بود همین‏ كه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه می‌‏آید بدترین مردم روی زمین است پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‌السلام برو گفت: هرگز چنین نمی‌‏كنم ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی گفت: هرگز ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمی‌گذارم بر امام وارد شوی او قبول نكرد برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد، سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‌ای؟ حضرت در جواب فرمود: مردم كوفه مرا دعوت كرده‌اند و پیمان بسته‌اند بسوی كوفه می‌روم‏ و اگر خوش ندارید بازمی‌‏گردم عمر سعد فرموده امام را به ابن زیاد نوشت ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت: اکنون که چنگال ما به او «حسین علیه‌السلام» بند شده امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست! سپس به عمر بن سعد نوشت: به حسین پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید بیعت کنند تا در مورد آنها تصمیم گیری کنیم ✍ منابع: 📗ارشاد، شیخ مفید، جلد۲، صفحه۸۴ 📘مستدرک الوسائل، جلد۱۴، صفحه۶۱ 📕مجمع البحرین، جلد۵، صفحه۴۶۱ 📒تاریخ طبری، جلد۵، صفحه۴۱۰ 📓در کربلا چه گذشت، تألیف مرحوم شیخ عباس قمی https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز چهارم 🚩 ابن زیاد بعد از جواب نامه‌ای که برای امام علیه‌السلام فرستاد در روز چهارم محرم مردم را در جامع کوفه جمع نمود و به منبر رفت و گفت: ای مردم شما آل ابوسفیان را شناختید و آنها را آزمودید، این امیرالمؤمنین یزید است که خوش رفتار و با رعیت خوش رفتار است راه‌ها در زمان او امن شده و پدرش معاویه هم در زمان خودش چنین بود آنها شما را از مال بی‌نیاز می‌کنند و یزید به حقوق شما افزوده است و مرا دستور داده تا شما را به جنگ دشمنش حسین بفرستم از او بشنوید و اطاعت کنید سپس از منبر پائین آمد و به مردم هدایای وافر بخشید و دین آنها را خرید و به جنگ حسین علیه‌السلام فرستاد ⤵️ سیزده هزار نفر در قالب چهار گروه↯ ❶ شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر ❷ یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر ❸ حصین بن نمیر با چهار هزاردنفر ❹ مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر به سپاه عمر ابن سعد پیوستند ✍ منابع: 📓در کربلا چه گذشت اثر مرحوم شیخ عباس قمی https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز پنجم 🚩 در این روز عبیدالله بن زیاد شخصی بنام شبث بن ربعی را به همراه یک هزار نفر به طرف كربلا فرستاد شبث بن ربعی در آن روز خود را به بيماری زده بود و قصد داشت كه ‏ابن زياد او را از رفتن به كربلا معاف كند ولی عبيدالله بن زياد برای او پيغام فرستاد كه مبادا از كسانی باشی كه خداوند در قرآن فرموده است چون به مؤمنین رسند گويند از ‏ايمان آورندگانيم و هنگامی که به نزد ياران خود كه همان شیطانند می‌روند اظهار دارند ما با ‏شمائیم و به او خاطر نشان ساخت كه اگر بر فرمان ما ‏گردن می‌نهی و در اطاعت مایی در نزد ما بايد حاضر شوی عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام زجر بن قیس بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیه‌السلام داشته و بخواهد به سپاه امام ملحق شود به قتل برساند همراهان این مرد 500 نفر بودند در این روز با توجه به تمام محدودیت‌هایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیه‌السلام صورت گرفت مردی به نام عامر بن ابی سلامه خود را به امام علیه‌السلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید ✍ منابع: 📗مقتل الحسین (مقرم) صفحه۱۹۹ 📓در کربلا چه گذشت اثر مرحوم شیخ عباس قمی https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز ششم 🚩 در این روز عبیدالله بن زیاد نامه‌ای برای عمر بن سعد فرستاد كه من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‌ام توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من می‌فرستند در این روز حبیب بن مظاهر اسدی به امام حسین علیه‌السلام عرض كرد: یابن رسول الله در این نزدیكی طائفه‌ای از بنی‌اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم امام علیه‌السلام اجازه دادند و حبیب شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‌ام شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‌کنم او یارانی دارد كه هر یک بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است چون شما قوم و عشیره من هستید شما را به این راه خیر دعوت می‌‏نمایم در این هنگام مردی از بنی‌اسد كه او را عبدالله بن بشیر می‌نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت می‌‏كنم سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر می‌رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‌السلام حركت كردند در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام ازْرَق را با 400 سوار به سویشان فرستاد آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند در حالیكه فاصله چندانی با امام حسین علیه‌السلام نداشتند هنگامی كه یاران بنی ‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد حبیب بن مظاهر به خدمت امام آمد و جریان را بازگو كرد امام علیه‌السلام فرمودند: 《لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ》 ✍منابع: 📚بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه۳۸۶ 📓در کربلا چه گذشت تألیف شیخ عباس قمی https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز هفتم 🚩 در روز هفتم محرم عبیدالله بن زیاد ضمن نامه‌ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین علیه‌السلام و یاران و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد عمر بن سعد نیز بدون فاصله عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‌السلام و یارانش به آب شدند در این روز مردی به نام عبدالله بن حصین ازدی که از قبیله بجیله بود فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید بخدا سوگند که قطره‌ای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! 💠🔹امام علیه‌السلام فرمودند: خدایا او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده حمید بن مسلم خبرنگار کربلا می‌‏گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب می‌‏آشامید تا شكمش بالا می‌آمد و آن را بالا می‌آورد و باز فریاد می‌زد: العطش! باز آب می‌خورد ولی سیراب نمی‌شد! چنین بود تا به هلاكت رسید ✍ منابع: 📗الانساب الاشراف، جلد۳،صفحه۱۸۰ 📙ارشاد شیخ مفید، جلد۲،صفحه۸۶ https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز هشتم 🚩 در روز هشتم محرم امام حسین علیه‌السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند بنابراین امام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‌ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله زمین را كَند آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشک‌ها را پر كردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیدالله بن زیاد رسید پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه به من خبر رسیده كه حسین چاه می‌‏كَند و آب بدست می‌‏آورد! به محض اینكه این نامه به تو رسید بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین و یارانش سخت بگیر عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود در این روز یزید بن حصین همدانی از امام علیه‌السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‌پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‌ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‌نوشند از آنان مضایقه می‌‏كنی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من می‌دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است من در لحظات حساسی قرار گرفته‌ام و نمی‌دانم باید چه كنم! آیا حكومت ری را رها كنم حكومتی كه در اشتیاقش می‌سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالیكه می‌‏دانم كیفر این كار آتش است! ای مرد همدانی حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‌بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‌السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند امام علیه‌السلام مردی از یاران خود را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند شب هنگام امام حسین علیه‌السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند امام حسین علیه‌السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس و فرزندش علی اكبر را نزد خود نگاه داشت عمر بن سعد نیز فرزندش حفص و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‌السلام كه فرمود: آیا می‌خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد یک بار گفت: می‌ترسم خانه‌ام را خراب كنند امام علیه‌السلام فرمود: من خانه‌ات را می‌‏سازم ابن سعد گفت: می‌ترسم اموال و املاكم را بگیرند امام فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد از اموالی كه در حجاز دارم عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‌‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‌گردد از جای برخاست در حالی كه می‌فرمود: تو را چه می‌شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد به خدا سوگند من می‌دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است پس از این ماجرا عمر بن سعد نامه‌ای به عبیدالله نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‌السلام را رها كنند چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمی‌گردم یا به مملكت دیگری می‌روم عبیدالله در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند شمر بن ذی الجوشن سخت برآشفت و نگذاشت عبیدالله با پیشنهاد عمر بن سعد مؤافقت كند ✍منابع: ↲کشف الغمه، جلد۲، صفحه۴۷ ↲بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه۳۸۸ ↲ارشادالقلوب، جلد۲، صفحه۸۲
🏴🏴🏴 روز نهم 🚩 در روز نهم محرم تاسوعای حسینی شمر بن ذی الجوشن با نامه‌ای که از عبیدالله داشت از «نُخیله» که لشكرگاه و پادگان كوفه بود با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنج‌شنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت كرد ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو، خدا خانه‌ات را خراب كند چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‌ای به خدا قسم تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی شمر که با قصد جنگ وارد كربلا شده بود از عبیدالله بن زیاد امان نامه‌ای برای خواهر زادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‌السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت شمر نزدیک خیمه‌های امام حسین آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان فرزندان امام علی علیه‌السلام که مادرشان ام‏ البنین علیها‏السلام بود را طلبید آنها به درخواست امام حسین بیرون آمدند شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفته‌ام آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟! در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه‌السلام امام علیه‌السلام را باخبر كرد امام حسین علیه‌السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد اگر می‌توانی آنها را متقاعد كن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم خدای متعال می‌داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم حضرت عباس علیه‌السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست عمر بن سعد در مؤافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید که چه باید كرد؟ عمرو بن حجاج گفت: سبحان الله اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی می‌‏كردند سزاوار بود که با آنها مؤافقت كنی عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‌‏دهیم اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله می‌‏سپاریم وگرنه دست از شما بر نخواهیم داشت ✍ منابع: 📗ارشاد شیخ مفید، جلد۲،صفحه۸۹،۹۱ 📕انساب الاشراف، جلد۳،صفحه۱۸۴ 📔الملهوف، صفحه۳۸
🏴🏴🏴 روز دهم 🚩 ❶ شهادت امام حسین علیه‌السلام در این روز در سال شصت و یک هجری که روز شنبه یا جمعه بود آقا و مولایمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در سن ۵۸ سالگی بعد از نماز ظهر مظلومانه و با حالت تشنگی و گرسنگی در زمین کربلا به شهادت رسیدند[1] این روز، روز باریدن خون از آسمان است و روزیست که شهادت اهل بیت و اصحاب امام حسین علیه‌السلام در آن به وقوع پیوسته است چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا برای نصرت آن حضرت آمدند و چون اجازه نیافتند تا ظهور حضرت مهدی گریه‌کنان نزد قبر آن حضرت ماندگارند[2] ❷ شهادت اهل بیت و اصحاب سیدالشهداء علیهم السلام شهادت حضرت علی‌اکبر شهادت حضرت علی‌اصغر شهادت حضرت عباس بن علی شهادت قاسم بن حسن شهادت عبدالله بن الحسن شهادت حبیب بن مظاهر مسلم بن عوسجه حربن یزید ریاحی جون مولی ابی ذرالغفاری و شهادت همسر وهب ❸ آمدن ذوالجناح با یال و کاکل خونین به سوی خیمه فاطمیات برای آوردن خبر شهادت آن حضرت ماتم و ناله و گریه بر سیدالشهداء علیه‌السلام و اولاد و بستگان و اصحاب آن حضرت غارت اموال از خیام امام حسین علیه‌السلام فرار فاطمیات و علویات در بیابان‌ها بعد از شهادت آقا و سرورشان اباعبدالله علیه‌السلام غارت کردن لباس و زره و ... از بدن‌های مطهر شهدای کربلا جدا شدن سرهای مطهر امام حسین علیه‌السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت به آتش کشیدن خیمه‌های آل الله شهادت دختران کوچک در کنار خیمه‌ها ❹ گریه و ماتم بر سیدالشهداء علیه‌السلام و عزای زمین و زمان، عرش و آسمان، جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت در این روز ملکی ندا کرد: این امت ظالمی که عترت پیامبر خود را کشتید خداوند شما را مؤفق به درک عید فطر و قربان نفرماید ❺ رأس مطهر امام حسین علیه‌السلام در کوفه عصر عاشورا رأس مطهر و نورانی امام حسین علیه‌السلام را توسط خولی بن یزید اصبحی ملعون و حمید بن مسلم ازدی به کوفه فرستادند ❻ خونین شدن ریشه هر گیاهی که از زمین می‌کشیدند از مصیبت عظمای آن روز[3] ❼ قتل ابن زیاد ابن زیاد در روز عاشورای سال ۶۷ هجری به فرمان مختار به جزای ظاهری اعمالش رسید و کشته شد حصین بن نمیرو جمعی از قتله امام حسین نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند[4] ❽ قیام حضرت مهدی عج الله تعالی فرج الشریف، به روایتی حضرت مهدی در این روز قیام خواهند کرد[5] ✍✍ منابع: [1]کافی، جلد۱، صفحه۴۶۳ ارشاد، جلد۲، صفحه۱۳۳ [2]بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۲۲۶ بحارالانوار، جلد۵۲، صفحه۳۲۶ [3]کامل الزیارات، صفحه۱۵۹ تفسیر ابن کثیر، جلد۴، صفحه۱۵۴ [4]بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۳۸۳،۳۸۵ قلائد النحور، جلد ذی‌الحجه، صفحه۴۲۴ [5]امالی طوسی، صفحه۲۴۳ مدینة المعاجز، جلد۴، صفحه۳۲۸
🏴🏴🏴 روز دوم 🚩 امام حسین علیه‌السلام در روز پنج‌شنبه دوم محرم الحرام سال شصت و یک هجری به كربلا وارد شد چون به کربلا رسید پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات فرمود: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: كربلا ↫◄ آنگاه اشک در چشمان حضرت حلقه زد و فرمود: سرزمین محنت و رنج! سپس فرمود: بایستید و پیش نروید بخدا که محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست اینجاست که حرمت ما را می‌شكنند مردانمان و كودكانمان را می‌كشند قبور ما در همین جا زیارتگاه خواهد شد جدم رسول خدا ﷺ همین خاک را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست در این روز حر بن یزید ریاحی ضمن نامه‌ای عبیدالله بن زیاد را از ورود امام به كربلا آگاه نمود در این روز امام علیه‌السلام به اهل كوفه نامه‌ای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه که مورد اعتماد حضرت بودند را از حضور خود در كربلا آگاه كرد حضرت نامه را به قیس بن مسهّر دادند تا عازم كوفه شود، اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند زمانی که خبر شهادت قیس به امام رسید حضرت گریست و اشک بر گونه مباركش جاری شد و فرمود: 【اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَ لِشِیعَتِنا عِنْدَکَ مَنْزِلاً كَریماً واجْمَعْ بَینَنا وَ بَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ اِنَّکَ عَلىٰ كُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ】 ✨خداوندا برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن که تو بر انجام هر كاری توانایی ✍ منابع: 📗اللهوف، صفحه ۳۵ 📓مقتل الحسین مقرّم، صفحه ۱۸۴ 📚بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه ۳۸۱.۵ ذکر 📿 روز 💐 یاذالجلال والاکرام 💐 https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز سوم 🚩 عمر بن سعد یک روز پس از ورود امام به سرزمین كربلا یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد امام حسین علیه‌السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع می‌شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند در این روز عمر بن سعد مردی بنام كثیر بن عبدالله كه مرد گستاخی بود را نزد امام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند كثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؟ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم هنگامی كه وی نزدیک خیمه‌ها رسید ابو ثمامه صیداوی همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد نزد امام حسین علیه‌السلام بود همین‏ كه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه می‌‏آید بدترین مردم روی زمین است پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‌السلام برو گفت: هرگز چنین نمی‌‏كنم ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی گفت: هرگز ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمی‌گذارم بر امام وارد شوی او قبول نكرد برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد، سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‌ای؟ حضرت در جواب فرمود: مردم كوفه مرا دعوت كرده‌اند و پیمان بسته‌اند بسوی كوفه می‌روم‏ و اگر خوش ندارید بازمی‌‏گردم عمر سعد فرموده امام را به ابن زیاد نوشت ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت: اکنون که چنگال ما به او «حسین علیه‌السلام» بند شده امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست! سپس به عمر بن سعد نوشت: به حسین پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید بیعت کنند تا در مورد آنها تصمیم گیری کنیم ✍ منابع: 📗ارشاد، شیخ مفید، جلد۲، صفحه۸۴ 📘مستدرک الوسائل، جلد۱۴، صفحه۶۱ 📕مجمع البحرین، جلد۵، صفحه۴۶۱ 📒تاریخ طبری، جلد۵، صفحه۴۱۰ 📓در کربلا چه گذشت، تألیف مرحوم شیخ عباس قمی ذکر 📿 روز 💐 یاارحم الرحمین💐 https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز چهارم 🚩 ابن زیاد بعد از جواب نامه‌ای که برای امام علیه‌السلام فرستاد در روز چهارم محرم مردم را در جامع کوفه جمع نمود و به منبر رفت و گفت: ای مردم شما آل ابوسفیان را شناختید و آنها را آزمودید، این امیرالمؤمنین یزید است که خوش رفتار و با رعیت خوش رفتار است راه‌ها در زمان او امن شده و پدرش معاویه هم در زمان خودش چنین بود آنها شما را از مال بی‌نیاز می‌کنند و یزید به حقوق شما افزوده است و مرا دستور داده تا شما را به جنگ دشمنش حسین بفرستم از او بشنوید و اطاعت کنید سپس از منبر پائین آمد و به مردم هدایای وافر بخشید و دین آنها را خرید و به جنگ حسین علیه‌السلام فرستاد ⤵️ سیزده هزار نفر در قالب چهار گروه↯ ❶ شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر ❷ یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر ❸ حصین بن نمیر با چهار هزاردنفر ❹ مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر به سپاه عمر ابن سعد پیوستند ✍ منابع: 📓در کربلا چه گذشت اثر مرحوم شیخ عباس قمی ذکر 📿 روز 💐 یاحی یاقیوم💐 https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز پنجم 🚩 در این روز عبیدالله بن زیاد شخصی بنام شبث بن ربعی را به همراه یک هزار نفر به طرف كربلا فرستاد شبث بن ربعی در آن روز خود را به بيماری زده بود و قصد داشت كه ‏ابن زياد او را از رفتن به كربلا معاف كند ولی عبيدالله بن زياد برای او پيغام فرستاد كه مبادا از كسانی باشی كه خداوند در قرآن فرموده است چون به مؤمنین رسند گويند از ‏ايمان آورندگانيم و هنگامی که به نزد ياران خود كه همان شیطانند می‌روند اظهار دارند ما با ‏شمائیم و به او خاطر نشان ساخت كه اگر بر فرمان ما ‏گردن می‌نهی و در اطاعت مایی در نزد ما بايد حاضر شوی عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام زجر بن قیس بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیه‌السلام داشته و بخواهد به سپاه امام ملحق شود به قتل برساند همراهان این مرد 500 نفر بودند در این روز با توجه به تمام محدودیت‌هایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیه‌السلام صورت گرفت مردی به نام عامر بن ابی سلامه خود را به امام علیه‌السلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید ✍ منابع: 📗مقتل الحسین (مقرم) صفحه۱۹۹ 📓در کربلا چه گذشت اثر مرحوم شیخ عباس قمی ذکر 📿 روز ❄️ لا إِلَهَ إِلَّا الَّلهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبِینُ❄️ https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز ششم 🚩 در این روز عبیدالله بن زیاد نامه‌ای برای عمر بن سعد فرستاد كه من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‌ام توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من می‌فرستند در این روز حبیب بن مظاهر اسدی به امام حسین علیه‌السلام عرض كرد: یابن رسول الله در این نزدیكی طائفه‌ای از بنی‌اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم امام علیه‌السلام اجازه دادند و حبیب شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‌ام شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‌کنم او یارانی دارد كه هر یک بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است چون شما قوم و عشیره من هستید شما را به این راه خیر دعوت می‌‏نمایم در این هنگام مردی از بنی‌اسد كه او را عبدالله بن بشیر می‌نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت می‌‏كنم سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر می‌رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‌السلام حركت كردند در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام ازْرَق را با 400 سوار به سویشان فرستاد آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند در حالیكه فاصله چندانی با امام حسین علیه‌السلام نداشتند هنگامی كه یاران بنی ‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد حبیب بن مظاهر به خدمت امام آمد و جریان را بازگو كرد امام علیه‌السلام فرمودند: 《لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ》 ✍منابع: 📚بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه۳۸۶ 📓در کربلا چه گذشت تألیف شیخ عباس قمی ذکر 📿 روز 💐الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم💐 https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز هفتم 🚩 در روز هفتم محرم عبیدالله بن زیاد ضمن نامه‌ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین علیه‌السلام و یاران و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد عمر بن سعد نیز بدون فاصله عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‌السلام و یارانش به آب شدند در این روز مردی به نام عبدالله بن حصین ازدی که از قبیله بجیله بود فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید بخدا سوگند که قطره‌ای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! 💠🔹امام علیه‌السلام فرمودند: خدایا او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده حمید بن مسلم خبرنگار کربلا می‌‏گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب می‌‏آشامید تا شكمش بالا می‌آمد و آن را بالا می‌آورد و باز فریاد می‌زد: العطش! باز آب می‌خورد ولی سیراب نمی‌شد! چنین بود تا به هلاكت رسید ✍ منابع: 📗الانساب الاشراف، جلد۳،صفحه۱۸۰ 📙ارشاد شیخ مفید، جلد۲،صفحه۸۶ ذکر 📿 روز ٌ 💐یارب العالمین💐 https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز هشتم 🚩 در روز هشتم محرم امام حسین علیه‌السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند بنابراین امام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‌ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله زمین را كَند آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشک‌ها را پر كردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیدالله بن زیاد رسید پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه به من خبر رسیده كه حسین چاه می‌‏كَند و آب بدست می‌‏آورد! به محض اینكه این نامه به تو رسید بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین و یارانش سخت بگیر عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود در این روز یزید بن حصین همدانی از امام علیه‌السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‌پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‌ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‌نوشند از آنان مضایقه می‌‏كنی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من می‌دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است من در لحظات حساسی قرار گرفته‌ام و نمی‌دانم باید چه كنم! آیا حكومت ری را رها كنم حكومتی كه در اشتیاقش می‌سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالیكه می‌‏دانم كیفر این كار آتش است! ای مرد همدانی حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‌بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‌السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند امام علیه‌السلام مردی از یاران خود را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند شب هنگام امام حسین علیه‌السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند امام حسین علیه‌السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس و فرزندش علی اكبر را نزد خود نگاه داشت عمر بن سعد نیز فرزندش حفص و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‌السلام كه فرمود: آیا می‌خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد یک بار گفت: می‌ترسم خانه‌ام را خراب كنند امام علیه‌السلام فرمود: من خانه‌ات را می‌‏سازم ابن سعد گفت: می‌ترسم اموال و املاكم را بگیرند امام فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد از اموالی كه در حجاز دارم عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‌‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‌گردد از جای برخاست در حالی كه می‌فرمود: تو را چه می‌شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد به خدا سوگند من می‌دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است پس از این ماجرا عمر بن سعد نامه‌ای به عبیدالله نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‌السلام را رها كنند چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمی‌گردم یا به مملكت دیگری می‌روم عبیدالله در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند شمر بن ذی الجوشن سخت برآشفت و نگذاشت عبیدالله با پیشنهاد عمر بن سعد مؤافقت كند ✍منابع: ↲کشف الغمه، جلد۲، صفحه۴۷ ↲بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه۳۸۸ ↲ارشادالقلوب، جلد۲، صفحه۸۲ https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز نهم 🚩 در روز نهم محرم تاسوعای حسینی شمر بن ذی الجوشن با نامه‌ای که از عبیدالله داشت از «نُخیله» که لشكرگاه و پادگان كوفه بود با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنج‌شنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت كرد ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو، خدا خانه‌ات را خراب كند چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‌ای به خدا قسم تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی شمر که با قصد جنگ وارد كربلا شده بود از عبیدالله بن زیاد امان نامه‌ای برای خواهر زادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‌السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت شمر نزدیک خیمه‌های امام حسین آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان فرزندان امام علی علیه‌السلام که مادرشان ام‏ البنین علیها‏السلام بود را طلبید آنها به درخواست امام حسین بیرون آمدند شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفته‌ام آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟! در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه‌السلام امام علیه‌السلام را باخبر كرد امام حسین علیه‌السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد اگر می‌توانی آنها را متقاعد كن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم خدای متعال می‌داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم حضرت عباس علیه‌السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست عمر بن سعد در مؤافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید که چه باید كرد؟ عمرو بن حجاج گفت: سبحان الله اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی می‌‏كردند سزاوار بود که با آنها مؤافقت كنی عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‌‏دهیم اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله می‌‏سپاریم وگرنه دست از شما بر نخواهیم داشت ✍ منابع: 📗ارشاد شیخ مفید، جلد۲،صفحه۸۹،۹۱ 📕انساب الاشراف، جلد۳،صفحه۱۸۴ 📔الملهوف، صفحه۳۸ https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani
🏴🏴🏴 روز دهم 🚩 ❶ شهادت امام حسین علیه‌السلام در این روز در سال شصت و یک هجری که روز شنبه یا جمعه بود آقا و مولایمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در سن ۵۸ سالگی بعد از نماز ظهر مظلومانه و با حالت تشنگی و گرسنگی در زمین کربلا به شهادت رسیدند[1] این روز، روز باریدن خون از آسمان است و روزیست که شهادت اهل بیت و اصحاب امام حسین علیه‌السلام در آن به وقوع پیوسته است چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا برای نصرت آن حضرت آمدند و چون اجازه نیافتند تا ظهور حضرت مهدی گریه‌کنان نزد قبر آن حضرت ماندگارند[2] ❷ شهادت اهل بیت و اصحاب سیدالشهداء علیهم السلام شهادت حضرت علی‌اکبر شهادت حضرت علی‌اصغر شهادت حضرت عباس بن علی شهادت قاسم بن حسن شهادت عبدالله بن الحسن شهادت حبیب بن مظاهر مسلم بن عوسجه حربن یزید ریاحی جون مولی ابی ذرالغفاری و شهادت همسر وهب ❸ آمدن ذوالجناح با یال و کاکل خونین به سوی خیمه فاطمیات برای آوردن خبر شهادت آن حضرت ماتم و ناله و گریه بر سیدالشهداء علیه‌السلام و اولاد و بستگان و اصحاب آن حضرت غارت اموال از خیام امام حسین علیه‌السلام فرار فاطمیات و علویات در بیابان‌ها بعد از شهادت آقا و سرورشان اباعبدالله علیه‌السلام غارت کردن لباس و زره و ... از بدن‌های مطهر شهدای کربلا جدا شدن سرهای مطهر امام حسین علیه‌السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت به آتش کشیدن خیمه‌های آل الله شهادت دختران کوچک در کنار خیمه‌ها ❹ گریه و ماتم بر سیدالشهداء علیه‌السلام و عزای زمین و زمان، عرش و آسمان، جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت در این روز ملکی ندا کرد: این امت ظالمی که عترت پیامبر خود را کشتید خداوند شما را مؤفق به درک عید فطر و قربان نفرماید ❺ رأس مطهر امام حسین علیه‌السلام در کوفه عصر عاشورا رأس مطهر و نورانی امام حسین علیه‌السلام را توسط خولی بن یزید اصبحی ملعون و حمید بن مسلم ازدی به کوفه فرستادند ❻ خونین شدن ریشه هر گیاهی که از زمین می‌کشیدند از مصیبت عظمای آن روز[3] ❼ قتل ابن زیاد ابن زیاد در روز عاشورای سال ۶۷ هجری به فرمان مختار به جزای ظاهری اعمالش رسید و کشته شد حصین بن نمیرو جمعی از قتله امام حسین نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند[4] ❽ قیام حضرت مهدی عج الله تعالی فرج الشریف، به روایتی حضرت مهدی در این روز قیام خواهند کرد[5] ✍✍ منابع: [1]کافی، جلد۱، صفحه۴۶۳ ارشاد، جلد۲، صفحه۱۳۳ [2]بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۲۲۶ بحارالانوار، جلد۵۲، صفحه۳۲۶ [3]کامل الزیارات، صفحه۱۵۹ تفسیر ابن کثیر، جلد۴، صفحه۱۵۴ [4]بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۳۸۳،۳۸۵ قلائد النحور، جلد ذی‌الحجه، صفحه۴۲۴ [5]امالی طوسی، صفحه۲۴۳ مدینة المعاجز، جلد۴، صفحه۳۲۸ https://eitaa.com/zemzemehaye_asemani