ایتا - ‹ زِمـزِمـღ ›

••چه اندیشید آن دم؟
کس ندانست...
که مژگانش به خونِ دیده، تَر شد:)••

217 مشاهده09:37

تماشـایــت می ‌کــردم
با چشمانی که لهجه ی
بـوســه داشتــند ...!!!🙃💋

207 مشاهده10:59

:من آشنای کویرم،
 تو اهلِ بارانے,
چه کرده‌ام که مرا از خودت نمی‌دانی؟💌

220 مشاهده11:17

گر چہ نَـ.ـزدیک تر از
جـ.ـان ِ منی بر لَـ.ـب لیک
وعده‌اے دورتر از وعده‌ء دیدارِ تو نیست🤍🔗

223 مشاهده11:50

_اندکی شعر🔖🖇

218 مشاهده12:15

باز هم اینجا نشستی باز هم دل می بری
تـازگی فهمیـده ام از کـلّ دنیـا سَر تـری ..

224 مشاهده12:15

میشودخال لبت را دید و رد شد بی غزل؟
شـاعـران شهـر را شـاهد گرفتـم؛ دلبـری ..

226 مشاهده12:16

معجزه درمعجزه از چشم هایت می رسد
من کـه اذعان کرده ام تـو لااقل پیغمبری ..

228 مشاهده12:16

میخورد برهم بساط ماه رویان یک به یک
چـون دری را میزنی یا میرسی از هر دری ..

230 مشاهده12:16

جنگ با دین و دل من میکند چشمان تو
هر مـژه سربـاز و تـو فرمانروای لشکـری ..

231 مشاهده12:17

مطمئنم ؛ نازنین ابـرو کمان! گیسو بلنـد
آخرش یک روز می آیی دلـم را می خری🫀🌱

1 مشاهده12:17

_

1 مشاهده12:18

مطالب بعدی