.
عطر خوش
✍نجمهصالحی
در زندگی روزمره، لحظاتی وجود دارند که به طور ناگهانی و غیرمنتظره، معنای عمیقی به روزمان میبخشند. این لحظات، گاهی در میان شلوغیها و دغدغههای روزانه، به ما یادآوری میکنند که برکت و لطف الهی همیشه در کنار ماست. به لطف خدا امروز یکی از این لحظات ناب را تجربه کردم.
ساعت از چهار عصر گذشته بود، از صبح درگیر پسلرزههای#همایش_کتاب_سال_بانوان بودم.( البته دو نفر از دوستان عزیزم هم به کمک آمده بودند.) آخرِ کار بود و باید چند کتاب امانتی را به کتابخانه تحویل میدادم. کتابها را روی میز گذاشتم و گفتم: "بازگشتی!" کتابدار سری تکان داد که یعنی "بگذار و برو!". همین کار را انجام دادم و با عجله به سمت درِ خروجی رفتم؛ اما با جعبهای که در دستهای دختر جوانی بود، راهم بسته شد.
بوی عطر عجیبی فضا را پر کرد. نگاهم به نگاهش خیره شد. با لبخند و هیجان در صندوقچه را باز کرد و با نگاه به پارچه ساتن قرمزی که رایحهی خوشش بیشتر شده بود، اشاره کرد و گفت: "پرچم حرم سیدالشهدا علیهالسلام است. آوردم تا بچههای اینجا تبرک کنند!" و من اولین نفر بودم! بهترین رزق امروزم که تا حدودی خستگی این اواخر را از تنم زدود! الحمدلله کما هو اهله.
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
@zemzemh60