خون خود را بر زمین میریزم تا ....
#شهید_چمران
@zendagibazendagishohada
به خدا که وصل شوی
آرامشی وجودت را فرا می گیرد
که نه به راحتی میرنجی،
و نه به آسانی میرنجانی….
#آرامش
سهم دلهایی ست
که نگاهشان به سمت خداست….
@zendagibazendagishohada
#امام_على_عليه_السلام
فكر كن، تا دور انديش شوى و چون همه جوانب كار برايت روشن شد، آن گاه تصميم قطعى بگير
@zendagibazendagishohada
به #خدا و پیامبرش #ایمان بیاورید و در راه خدا با جان و مال خویش #جهاد كنید و این برای شما بهتر است اگر دانا باشید.
آيه #شهادت(سوره صف آیه 11)
@zendagibazendagishohada
#شهیدی که یک تنه جلوی ۴۰ داعشی ایستاد
اگر شهید عبدالکریم پرهیزگار نبود، جاده بوکمال به دست داعش میافتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز سقوط میکرد.
🔹او به تنهایی با ۴۰ تن روبهرو میشود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آنها، فشنگهایش تمام میشود. به سوی او حمله میکنند تا اسیرش کنند، اما این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح میکند و در نهایت به شهادت میرسد.
شهید پرهیزگار متولد ۱۳۶۵ و نخستین شهید مدافع حرم شهرستان خفر در استان فارس است. او ۲۰ آذر ۹۶ در سوریه به شهادت رسید و هیچگاه دومین پسرش را ندید.
شادی روح این شیر مرد و همهی شهدا صلوات 🌹
@zendagibazendagishohada
*گوشه ای از وصیت نامه #شهید_احمد_پلارک
خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری به این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما . خـــــدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شـــــهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما .خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و الله اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی میدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم . خدایا به رحمت و مهربانیت ببخش آن گناهانی راکه مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی العفو...
*بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید:
( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم )
که میدانم بر سر قبرم می آید.
@zendagibazendagishohada
#معرفی_کتاب
*کتاب نفوذ
به قلم محمد رستمی تاجیک، با مقدمه حجت الاسلام والمسلمین، مهدی طائب (زید عزه)، بررسی پروژه برنامه ریزی شده #نفوذ_دشمن از دیدگاه مقام معظم رهبری است که دربردارنده سخنرانیها و دیدگاههای ایشان درباره دشمنان و تبلیغات ضد اسلامی آنان است.....
*این کتاب را اگه تونستید گیر بیاورید و مطالعه کنید....👌
@zendagibazendagishohada
✍️ روشِ جالبِ #شهید_صیاد_شیرازی برای تربیتِ فرزندش
نسبت به #تربیتِ بچه ها خیلی حساس بود. سعی می کرد به وسیلۀ مطالعه و مشورت با کارشناسان ، بهترین روشِ تربیتی رو انتخاب کنه . یه روز دیدم بعد از واکس زدنِ کفشای خودش ، شروع کرد به واکس زدنِ کفشهای پسر بزرگمون. وقتی علتِ این کارش رو پرسیدم ، گفت: پسرمون جوونه ، اگه مستقیم بهش بگم کفشت رو واکس بزن ، ممکنه جواب نده ؛ خودم کفشش رو واکس میزنم تا به طورِ عملی واکس زدن رو بهش یاد بدم...
*مشرقنیوز/به روایت همسر شهید
@zendagibazendagishohada
#نماز_جماعت در #عروسی
شب عروسیمان در آن گیرودار پذیرایی از مهمانها، به من گفت «بیا نماز جماعت...»
گفتم «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی میگن!»
گفت«چی میخوان بگن؟»
گفتم «میخندن به ما!»
گفت «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»
اذان که گفته شد، بلند شد نماز بخواند. دید همه نشستهاند و کسی از جا بلند نمیشود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت. همه هاج و واج به هم نگاه میکردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟ عجیب بود. سابقه نداشت. کمکم همه آماده نماز شدند.
گفتند «به شرط اینکه خود داماد امام جماعت بشه.» با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ نمازی که هیچ وقت از حافظهمان پاک نمیشود.
*راوی:همسر شهید سید مسعود طاهری
@zendagibazendagishohada
همواره سعیمان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و
شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که #شهدا راهشان راه #انبیاست
و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.
#شهید_حسین_خرازی
@zendagibazendagishohada
من پنجاه سال است که دارم اسلام می خوانم بگذار خلاصه اش را برايت بگويم:
واجباتت را انجام بده، به جای مستحبات تا می توانی به کار مردم برس، کار مردم را راه بينداز.....
اگر قيامت کسی از تو سوال کرد بگو که:
فاضل گفته بود.
#از_وصاياي_مرحوم_آيت_الله_العظمی_فاضل_لنکرانی_قدس_الله_روحه
@zendagibazendagishohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*روز #پدر متفاوت فرزند #شهید_فاطمی_اطهر از شهدای مدافع حرم #خوزستان
*مشرق نیوز
@zendagibazendagishohada
#زینت_خانه_باید_قرآن_باشد
همه جا مصطفی سعی میکرد خودش کمتر از دیگران داشته باشد، چه لبنان، چه کردستان، چه اهواز. لبنان که بودیم جز وسایل شخصی خودم چیزی نداشتیم. در لبنان رسم نیست کفششان را دربیاورند و بنشینند روی زمین.
وقتی خارجیها میآمدند یا فامیل، رویم نمیشد بگویم کفش دربیاورید. به مصطفی میگفتم «من نمیگویم خانه مجلل باشد، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمانها چیزی ندارند، بدبختاند». مصطفی به شدت مخالف بود، میگفت «چرا ما این همه عقده داریم؟ چرا میخواهیم با انجام چیزی که دیگران میخواهند یا میپسندند نشان بدهیم خوبیم؟ این آداب و رسوم ما است، نگاه کنید این زمین چه قدر تمیز است، مرتب و قشنگ! اینطوری زحمت شما هم کم میشود، گرد و خاک کفش نمیآید روی فرش». از خانهٔ ما در لبنان که خیلی مجلل بود همیشه اکراه داشت. ما مجسمههای خیلی زیبا داشتیم از جنس عاج که بابا از افریقا آورده بود. مصطفی خیلی ناراحت بود و خودمان دو تا همهٔ آنها را شکستیم. میگفت «اینها برای چی؟ زینت خانه باید قرآن باشد. به رسم اسلام. به همین سادگی». در ایران هم چیزی نداشتیم هرچه بود مال دولت بود. زیرزمین دفتر نخستوزیری را هم که مال مستخدمها بود به اصرار من گرفت. قبل از این که من بیایم ایران، در دفترش میخوابید. مصطفی حتی حقوقش را میداد به بچهها. میگفت «دوست دارم از دنیا بروم و هیچ نداشته باشم جز چند متر قبر و اگر این را هم یک جور نداشته باشم، بهتر است».
*راوی: غاده جابر (همسر شهید چمران)
@zendagibazendagishohada
*بچه آنقدر مراقبت نمی خواهد که #نفس می خواهد
@zendagibazendagishohada
کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان به ایشان روزی می دهند.
آیه #شهادت(سوره آل عمران آیه 169)
@zendagibazendagishohada
*بخشی از وصیت نامه #شهید_مدافع_حرم_حسین_جمالی
@zendagibazendagishohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رای من یک نفر چه اثری دارد؟
@zendagibazendagishohada
*خاطرهای از زندگی سردار #شهید_حاج_احمد_کاظمی
اون روز پسرش رو آورده بود محلِ کار. از صبح که اومد ، خودش رفت جلسه و محمد مهدی رو گذاشت پیشِ ما ... پذیراییِ جلسه که تموم شد ، مقداری موز اضافه اومد. یکی از موزها رو دادم به محمدمهدی... نمی دانم حاج احمد برای چهکاری من رو احضار کرد. وقتی رفتم داخل اتاق ، محمدمهدی هم پشت سرم اومد. حاج احمد تا پسرش رو دید برافروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش. با صدای بلند گفت: کی به شما گفته به پسرم موز بدین؟ گفتم: حاجی این بچه از صبح تا حالا هیچی نخورده ، یه موز از سهم خودم بهش دادم...
نذاشت صحبتم تموم بشه. دست کرد توی جیبش ، بهم پول داد و گفت: همین الان میری یک کیلو موز میخری و میذاری جای یه دونه موزیکه پسرم خورده...
*کتاب احمد/صفحه 137
اگر همهی مسئولین کشور اینگونه بودند، ایران گلستان میشد
@zendagibazendagishohada