11.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه صحن حضرت زهرا(س) در نجف چیست؟
آیتالله سیستانی خواب حضرت زهرا رو میبینند و در مورد حاج قاسم صحبت میکنند.
@eeshg1📍
@zendegi18📍
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
✍یک مهندس روسی تعدادی از کارگران مسلمان را استخدام کرد.
کارگرهای مسلمان موقع اذان کار را ترک کرده و نمازشان را میخواندند.
یک روز مهندس متوجه شد که اینها موقع کار نماز میخوانند. مهندس به کارگرها اخطار داد که هر کس موقع کار نماز بخواند آخر ماه از حقوق شان کم میکنم،
🔹بعضی ها از ترس اینکه حقوق شان کم نشود نمازشان را بعد از کار میخواندند و بعضی ها هم در همان وقت معینه میخواندند.
آخر ماه شد مهندس روسی به آنهایی که نماز شان را ترک نکرده و در وقت معینه میخواندند بیشتر از حق شان پول داد،
بقیه کارگرها اعتراض کردند که چرا به اینها پول بیشتری دادی؟
🔸مهندس گفت :
اهمیت دادن این افراد به نماز شان و چشم پوشی از کسر حقوق شان نشان میدهد که ایمانشان بیشتر از شماست،
اینطور آدمها هیچ وقت در کار خیانت نمیکنند همان طور که به نماز شان خیانت نکردند؛
🔹کسانی به خدا خیانت نکنند به خلق خدا هم خیانت نمیکنند.
کارگرانی که اعتراض کرده بودند شرمنده شدند و حتی که کار را رها کردند.
♨️میدونستید دانشمند شهید محسن فخری زاده، کربلا نرفته بود؟!
ایشون خیلی دوست داشتن کربلا برن، ولی بخاطر محدودیتهای امنیتی که داشت نمیتونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود.
یک بار به حاج قاسم گفته بود امکانش هست، اینقدر تو عراق نفوذ داری، من تا حالا حرم امام حسین (علیه السلام) نرفتم یه بار برم و بیام..
حاج قاسم بهش گفته بود : محال نیست ، اما من موافق نیستم. چون اگر من شهيد بشم جایگزین دارم، ولی تو معادل نداری، هیچ کسی نیست که جاتو پر کنه !!!!!
✍روای: حاج حسین کاجی از شهید گرانقدر فخری زاده
شهدا را با صلوات یاد کنید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#داستان_آموزنده
🔆پاداش شايان حاج على شاه بازرگان
جمعى از اجله دوستان از مرحوم حاج على شاه حكايت كردند كه : در ايامى كه مال التجاره به مكه معظمه مى بردم ، در بين راه جوانى را كه از گرسنگى و برهنگى مى لرزيد ديدم . بر حالت او ترحم نموده چند قرص نان و يك پيراهن كرباس به وى دادم . بسيار خوشحال شده دعا كرد.
بعد از سه سال مال التجاره اى به بيروت بردم . وارد گمرك شده ديدم معطلى دارد. اجناس را گذاشته بيرون آمدم تا براى چند ساعتى غذا خورده استراحتى نمايم . سپس به گمرك براى خلاصى اموال كوشش كنم . وارد بازار شدم . مى گشتم تا جاى مناسبى پيدا كنم . ناگاه شنيدم يك نفر مرا به نام صدا مى زند. پيش رفتم جوانى در نهايت جلال و زيبايى و وقار ديدم . سلام كرديم . دست مرا گرفت و به مغازه اى كه به همان جوان تعلق داشت وارد شديم و نشستيم . منشى و نوكرهاى متعدد مشغول كار و رفت و آمد بودند. چاى و شيرينى آوردند؛ خورديم . سپس جوان گفت : براى چه كار به اين ديار آمديد؟
گفتم : مال التجاره آوردم و در گمرك مى باشد.
فورا يكى از شاگردها را صدا كرد و گفت : برويد به رئيس گمرك بگوييد: اين اجناس به ما بستگى دارد؛ هرچه زودتر رسيدگى كنيد و اجناس را مرخص نماييد.
چند ساعتى گذشت . اموال را آوردند. پرسيد: مى خواهيد همين جا بفروشيد؟
گفتم : بله .
چند نفر دلال را طلبيد و قلم قلم اجناس را به آن ها داد. به قيمت مرغوب امر فروش نمود. شب شد. با هم ديگر به منزل رفتيم . خانه منظم و دستگاه عالى و غذاى ملوكانه وى از هر تازه واردى جلب نظر مى كرد. شب را با نهايت خوشى و كامرانى به سر بردم صبح به مغازه رفتيم . دلال ها آمدند و اجناس را فروخته ، پول ها را نقد كرد و منفعت زيادى بردم . بسيار خوشوقت شدم . روز را به گردش در شهر و ديدن مناظر عالى و غيره با هم ديگر گذرانده شب به منزل آمديم . تمام اين مدت در فكر بودم كه اين جوان كيست و از كجا با من آشنا شده ؟ ولى بزرگى او مانع بود از سؤ ال حال مى شد.
شب راخوابيدم . بامداد اجازه مرخصى خواستم .
گفت : نمى شود؛ امشب را هم نزد ما باشيد.
گفتم : عاليجناب ، حاضرم . لطف و مرحمت شما بر اين غريب بى نهايت است . لكن چون غريب كور است ، درست بندگى به خدمت شما ندارم .
گفت : حق دارى مرا نمى شناسى . آيا يادت هست كه در راه مكه نان و لباسى به فقير برهنه اى دادى ؟
گفتم : آرى ؛ يادم آمد.
گفت : من همانم كه دو سال قبل مرا به آن حال ديدى .
با يك دنيا تعجب گفتم : خواهش دارم سرگذشت خود را بفرماييد كه باوركردنى نيست .
گفت : آرى ؛ راست مى گويى ، ولى بشنو. من در آن ايام در سخت ترين روزهاى زندگانى خود به سر مى بردم و با يك رنج و تهيدستى به مكه مكرمه مشرف شدم . و در همان روزها بود كه تو نيز به من كمك كردى . يك روز خود را به پرده كعبه چسبانيده عرض حاجت به درگاه كريم بى نياز و پروردگار ساز نمودم . گفتم : تو خدايى ؛ غنى على الاطلاق . و من بنده و آفريده تو هستم . آيا سزاوار است كه گرسنه و برهنه شب و روز به سر برم ؟!
(بارى ) مال حلال و جاه و جلال از درگاه خداى متعال مساءلت نمودم . در همان عرض حاجت ناگاه مردى روبه روى من آمده گفت : آيا ميل دارى نوكرى بكنى ، به شرط آن كه فقط لباس و خوراك تو را بدهم ؟
گفتم : آرزوى من همين است و ديگر خواهشى نخواهم داشت .
با همديگر به منزل ارباب چند دقيقه اى خودم رفتم و در ملازمت او از شهر به شهر در خدمتش كمر بستم . چند روز گذشت يك روز با كشتى سفر كرديم . چون به مقصد رسيديم . از كشتى بيرون آمديم . اسباب را كول حمال داديم و دو عدد چمدان را كه يك لحظه از خود دور نمى داشت به دست من داد. به حمال گفت :
از پيش برو و ما را به فلان كوچه و خيابان راهنمايى كن و خودش از عقب حمال ، و من هم دنبال او مى رفتيم . وارد بازار شديم ، ناگاه سقف بازار خراب شد. و بر سر مردم ريخت . ارباب و حمال هم در زير آوار رفتند، ولى به من آسيبى نرسيد، وقت را غنيمت شمرده سرم را زير انداختم و راه ديگر پيش گرفتم . و ابدا پشت سرم را نگاه نكردم . به مسافرخانه اى رسيدم . داخل شده اطاق گرفتم . لختى در فكر و حيرت فرو رفتم . سپس يكى از چمدان ها را زير و رو كردم . به زحمت قفل را شكستم . زيرا كليد آن در جيب ارباب ، و زير آوار مانده بود. چون چمدان را باز كردم ديدم . به به ! خدا بده بركت ! پر از اسكناس و پول هاى مملكت هاى مختلف .
مبلغى پول برداشته به بازار رفتم رخت و لباس تاجرانه خريدم . حمام رفتم پوشيدم . نوكرى هم پيدا كردم ، و همان روز از آن شهر بيرون رفتيم و در بين راه مشغول خريد و فروش و تجارت گرديدم . تا آن كه قضا و قدر ما را به شهر بيروت انداخت . دلم ميل كرد كه اين جا بمانم . با بعضى تجار مشورت كردم . گفتند: اگر پول دارى مغازه فلان تاجر را بخر كه مى خواهند بفروشند.
@eeshg1📍
@zendegi18📍
✾
🔴پیش ثبت نام تورمشهد ویژه دی🔴
🍀تاریخ حرکت ایام عادی دی ماه🍀
❄️☃️تاریخ حرکت از1 الی 30دی❄️☃️
🌹فقط ازتهران و قزوین وقم🌹
🍀رفت وبرگشت باقطار6تخته و 4تخته🍀
🌙 2شب و3 روز اقامت🏩
🍽با صبحانه نهار و شام 🍽
💥💥هتل اپارتمان نزدیک حرم💥💥
✔️تور6تخته 2.150.000تومان 💥
✔️تور4تخته 2.460.000تومان 💥
✔️قیمت ها تقریبی میباشد
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
#تور_زیارتی_سیاحتی_قهرمان
☎️09109151225
📞09364416673
آیدی👌
@Tabarekhoban
تلگرام👇
https://t.me/gahramantor
سروش👇
https://splus.ir/1373517
ایتا👇 @gahraman1
@gahraman2
🔴 تو این سرمای شدید که سگ از لونش بیرون نمیاد و لرزه میگیره و مردان همه با اینکه لباس گرم داشتن از سرما میلرزیدن اما حاضر شده نیمه برهنه بخونه اون هم با صدای به درد نخورش فقط برای اینکه من لختم!
نظام باید همه عوامل این کنسرت فواحش، به شدت برخورد کند
@eeshg1📍
@zendegi18📍
🔴 سه نکته جالبتوجه دیگه در مورد کنسرت پرستو احمدی ولنگار:
۱- کاروانسرای «دِیر گچین» نه تنها یک کاروانسرای عادی و بی در و پیکر نبوده بلکه ثبت جهانی شده و برگزارکننده رویدادهای تخصصی هنریه و هرگونه برنامه اونجا هم نیاز به رزرو قبلی داره.
۲- احسان بیرقدار؛ که نوازندگی این کنسرت رو بعهده داشت کارمند مرکز موسیقی صداوسیما و عضو کانون آهنگسازان خانه سینما هست.
۳- گفته میشه که عباس عرسین، مالک فرش عرسین، سرمایهگذار و حامی مالی این ماجرا بوده!
درضمن پرستو احمدی و احسان بیرقدار فقط چندساعت بعد از بازداشت موقت ، آزاد شدن!
حالا بازم سوالم رو تکرار میکنم که کدوم مسئول کلهگنده دولتی پشت این پروژه بزرگ با هزینه میلیاردی بوده؟!...
آدم
@eeshg1📍
@zendegi18📍