بودن با کسی که دوستش نداری و نبودن با کسی که دوستش داری همه اش رنج است و عذاب!
پس اگر همچون خود نیافتی ، مثل خدا تنها باش؛ و اگر یافتی ، او را چنان حافظ باش که گویا جزوی از وجود توست! :)
🌱@zendegi_bato
🔻دو چیز انسان را نابود میکند:
۱- مشغول بودن به گذشته
۲- مشغول شدن به دیگران
هر کس در گذشته بماند آینده را از دست میدهد و هر کس نگهبان رفتار دیگران باشد نصفی از آسایش و راحتی خود را از دست میدهد
بهترین انتقام در زندگی این است:
که به راه خود ادامه دهید و اتفاقات بد را فراموش کنید.
به هیچکس اجازه ندهید از تماشای رنج شما لذت ببرد.
شاد بودن را سرمشق زندگی خود قرار دهید.
و مسیر زندگیتان را به زیبایی ترسیم کنید...
🌱@zendegi_bato
همیشه آن کسی که رفته را
نفرین نباید کرد..
کسی که بی محابا دل ببندد،
کم مقصر نیست!
🌱@zendegi_bato
🌱 ܝ۬ܢߺ߭ࡅࡏަܢߺ࡙ ࡅߺ߲ߊ ܝߺ̈ߺߺ၄ 🔗
#پگاه #قسمت_پنجاهوپنجم مدتی و بدون هیچ حرفی سپری کردیم... اما من طاقت نیاوردم و گفتم: میشه بپرس
#پگاه
#قسمت_پنجاهوششم
در سمت من که باز شد... نتونستم چیزی بگم... درست نبود.... بالاخره نمی شد تو دانشگاه بگم من زن شما نمیشم و دِ برو... و قتی قبول کردم بیان خواستگاری باید فکر این روز و اینجارو هم میکردم...
با اکراه پیاده شدم و گوشیمو از تو کیفم بیرون کشیدم و شماره خونه رو گرفتم... باید میدونست من بدون اطلاع خانوادم کاری نمیکنم!
به مامان اطلاع دادم که کجا و با کی هستم و دنبالش رفتم تو کافی شاپ...
- کجا دوست داری بشینیم؟
نگاهی به اطراف انداختم و میز 6 نفره دنجی رو انتخاب کردم!
لبخندی زد و صندلی و برام بیرون کشید و بعد از اینکه نشستم گفت: میرم دستامو بشورم... زود میام...
نگاهی به اطراف انداختم... همه جا از دیوار گرفته تا کف و میز و صندلیا چوبی بود... محیط جالبی بود... شبیه کشتیهای بادبانی قدیمی تزئین شده بود... فقط دزد دریایی کم داشت...
- چی میل دارید خانوم؟!
برگشتم و با دیدن آقایی که روبروم بود جیغ بلندی زدم! دزد دریایی بود!
پسر بیچاره از جا پرید و بعد زودی گفت: ببخشید خانوم..قصد ترسوندتونو نداشتم...
باراد که ظاهرا با صدای جیغ من با دست کفی پریده بود بیرون، پشت پسره ایستاده بود و با تعجب مارو نگاه می کرد!
- وای آقا داشتم فکر می کردم اینجا دزد دریایی کم داره... یهو شما ظاهر شدید... این چه ریختیه؟
پسرک خنده ای کرد و گفت: این لباس فرممون هستش... باز هم عذرخواهی میکنم!
و منو رو گذاشت و رفت!
باراد هم خنده ای کرد و گفت: الان میام...
و دوباره رفت و کمتر از یک دقیقه برگشت... روبروم نشست و گفت: خب... اگه از من نمی ترسی بگو ببینم چی میخوری؟
- تو قبلا اینجا اومده بودی؟
- بله! ... اومده بودم... چطور؟
- خب یه ندا بده! ترسیدم بابا... این چه ریخت و قیافه ایه؟
- شرمنده خانومی...
نذاشتم حرفش و تموم کنه... گفتم: همیشه اینقدر زود خودمونی میشی؟
- ای بابا... خودت صمیمی حرف میزنی بعد به من میگی؟!...
بازم نذاشتم حرفش تموم بشه و گفتم: این هم یکی از عیبهای منه... نمیتونم رسمی حرف بزنم!
- کاش همه عیبهات اینطوری باشه...
پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم: من عیب دیگه ای ندارم.
نگاه خیره اشو ازم گرفت و در حالی که منو رو به دستم می داد گفت: چی میخوری؟
بدون اینکه منو رو بگیرم گفتم: هرچی شما سفارش بدید منم می خورم!
بدون هیچ تعارف دیگه ای دو تا نسکافه با کیک شکلاتی سفارش داد...
تمام مدت هیچکدوم از حرفاشو نفهمیدم... و فقط بله و نه میگفتم... تمام حواسم به مهمونی بود که برم یا نه!
بالاخره حرفهاش تموم شد... بلند شدیم و منو رسوند دم خونه و رفت... آدرس خونشونم داد برای پنج شنبه.....
🌱@zendegi_bato
🌵گفت حواسِت به آدمهایی که کاکتوسوار زندگی میکنن باشه.
گفتم کاکتوسوار؟
منظورت چیه؟!
«آدمهایی که مثل کاکتوس، نیازی نیست دائم حواست بهشون باشه
نیازی نیست هرروز خاکِشون رو چِک کنی تا مبادا خشک شده باشه
ترسِ پلاسیده شدنشون رو نداری
به خیالت خیلی مقاومن..
اما یه روز که مثل روزای دیگه مشغولِ رسیدن به بقیه گل های رنگارنگت هستی
چشمت به کاکتوست میوفته میبینی زردو پلاسیده شده
و ریشه هاش خاکِستر..
و تو تازه همون روز میفهمی
کاکتوس ها هم میمیرن
اما تدریجی..
و بی خبر...»
🌱@zendegi_bato
■مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!
مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه، به عادت آب دادن گلهای باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست،
پیوسته نو کردن خواستنیست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن. تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق!
چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمیسپارد، مگر یک بار برای همیشه.
جام بلور، تنها یک بار میشکند،
میتوان شکستهاش را، تکههایش را، نگه داشت،اما شکستههای جام ،آن تکههای تیز برنده، دیگر جام نیست!
احتیاط باید کرد،
همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز،
بهانهها، جای حس عاشقانه را خوب میگیرند...!
👤 زنده یاد نادر ابراهیمی
🌱@zendegi_bato
فقط اینجا که خدا در نهایته دلبری میگه:
«لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِي مَعَكُمَا»
یعنی:
«اصلا نترس! چون من باهاتم»
قشنگ تر از این؟🤍✨
🌱@zendegi_bato
سعی نکن فردی باشی که اشتباه نمیکنه،
این غیر ممکنه،
آدمی باش که از اشتباهاتش درس میگیره..
و این چیز بزرگیه👌🏻✨
🌱@zendegi_bato
🌿يكى از همين روزها، خبرهاى خوب خواهد رسيد.
خدا با یک بغل غافلگيرىهاى خوشايند پشت درِ زندگىمان خواهد ايستاد تا همه را به لحظاتِ روزمرگىهایمان بپاشد.
یكى از همين روزها چشمانت از شادىِ وصف نشدنى برق خواهد زد و جيغ بلندى خواهى كشيد و از ته دل خدا را شكر خواهى كرد!🤍
🌱@zendegi_bato
عشق بورزید بدون اینکه از صدمات ناشی از آن بترسید.
ترسناک ترین چیز در مورد عشق این است که آغوش خود را به روی آن باز کنید. زمانی که آغوش خود را باز کنید، احتمال اینکه صدمه ببینید، وجود دارد.
اگر از صدمه دیدن می ترسید، ممکن است به صورت ناخودآگاه مانع از نزدیک شدن به فرد دلخواه خود شوید.
ریسک کنید و آغوش خود را به صورت کامل به روی عشق باز کنید.
شما عشقی را که میخواهید، پیدا خواهید کرد.❤️
🌱@zendegi_bato
🦋دخترهای واقعی هرگز بینقص نیستن
و دخترهای بینقص هرگز واقعی نیستن!
🌱@zendegi_bato
🌵بعد از هر شکست:
👈🏻 به خودت زمان بده
👈🏻 اگه نیازبه گریه کردن داری گریه کن، خودتوتخلیه کن.
👈🏻 میتونی از دست خودت ناراحت باشی، ولی نباید خودتو سرزنش کنی.
👈🏻 هر جراحتی زمان میبره تا ترمیم بشه، پس عجله نکن این راه آخر نیست...
🌱@zendegi_bato