❇️ مروان در زمان بعد از شهادت امام علی ع، در مسجدالنبی بالای منبر رفت و توهین کرد.
... او خیلی با امیرالمؤمنین، عناد داشت و همیشه هم به حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) و امام حسن (علیهالسلام) زخم زبان میزد.
آقا امام حسن ع،در مسجد نشسته
بودند و اشک میریختند. به آقا
سیدالشهداءخبر رسید که مروان مدتی
است روی منبر به پدر شما توهین
میکند. حضرت اباعبدالله غضب کردند
،جمعیت مسجدالنبی هم شلوغ بود،
مردم را به کنار زدند و پای منبر رفتند،
یقه مروان را گرفتند و عمامه او را روی
گردنش کشیدند و او را بلند کردند، در
حالی که جمعیت هم نشسته بود و خود آقا امام حسن (علیهالسلام) هم بودند، ولی آقا اباعبدالله (علیهالسلام) غضب کرده بودند و او را بلند کردند و او را در
کنار منبر خواباندند و فرمودند: «تو را
میکشم»
آن زمان حکومت در دست اینها بود و
خطرات خاص خود را داشت؛ او هم
دست و پا میزد. در هنگامی که دست و پا
میزد، به امام حسن مجتبی
اشاره کردند که من را از دست برادرتان رها کنید. حضرت نگاه میکردند.
مروان وقتی دست و پا میزد و آقا
سیدالشهداء (علیهالسلام) میخواستند
او را بکشند، او گفت: «به عصمت مادرت
زهرا (سلاماللهعلیها)، مرا نجات بده». آقا
امام مجتبی(علیهالسلام) جلو آمدند و
فرمودند: «برادر، بس است». حضرت
هنوز غضب داشتند و آن لوازم غضب را
اعمال میکردند.
❇️ امام مجتبی فرمودند: «برادر، مگر
بنای ما و شما بر این نشد که اگر کسی
به عصمت مادرمان قسم داد، ما هر
خواهشی که دارد، از او بپذیریم»؟
#شهادت_امام_حسن
#پیامبر
التماس دعا
༺🌺 @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr