#زندگی_به_سبک_شدا
#خاطرات_شـهدا
🔰وقتی در عملیات خیبر شهید حمید باکری از طرف برادرش شهید مهدی باکری به عنوان فرمانده عملیات روانه جزایر مجنون شد . پس از رشادت های بسیار و تصرف خط ، بر اثر ترکش خمپاره ای به شهادت رسید ، هیچکس نمی دانست که چگونه این خبر را به آقا مهدی برساند ،
🔰وقتی ایشان بر بچه ها وارد شدند دیدند که همه زانوی غم در بغل گرفته اند ، گفتند : « می دانم ، حمید شهید شده » و بعد قاطع و محکم ادامه دادند : « وقت را نمی شود تلف کرد همه ما مسئولیم و باید به فکر فرمانده جدید خط باشیم ، بی سیم را بیاورید . . . »
🔰 آن روز آقا مهدی ، طی تماسی با خط ، برادر شهید « مرتضی یاغچیان » را به عنوان فرمانده خط معرفی کرد . وقتی این شهید عزیز از ایشان اجازه خواستند که بروند و جنازه حمید را بیاورند ، آقا مهدی گفت : « جز یک نفر را نمی توانیم بیاوریم » و مهدی گفت : « هیچ فرقی بین حمید و دیگر شهیدان نیست ، اگر دیگران را نمی شود انتقال داد ،
🔰 پس حمید هم پیش دیگران بماند ، اینطور بهتر است . . . » و این در حالی بود که آقا مهدی ، حمید را بزرگ کرده بود و هیچکس به اندازه آقا مهدی ، حمید را دوست نداشت .
#شـهید_مـهدی_باڪری🌷
کانال زندگی آرام
@zendegiaram98 🌺🌺🌺🌺🌺
#زندگی_به_سبک_شدا
🔹توی همان ۴۵ روز زندگی مشترک مان راجع به خیلی چیزها حرف زدیم. وقتی نظرش را در مورد مجالس عروسی پرسیدم، گفت:«چه من این جا بودم و چه مأموریت، دوست ندارم پا توی مجلسی بذاری که براشون محرم و نامحرم مهم نیست یا ساز و آواز دارن. می خواد مجلس خودی باشه یا غریبه، فرقی نمی کنه!».
🔸همه حرفش هم با من نبود ؛ توی دورهمی های فامیلی که قوم و خویش جمع می شدند و حرف از جشن و عروسی می شد خطش را معلوم می کرد. می گفت:«حساب فامیلی و خواهر برادری به جای خود، حرمت مسلمونی و خونواده مذهبی بودن هم به جای خود. اگه قراره تو مجلس تون بزن وبکوب باشه، بهترین دور ما رو خط بکشید روی اومدن مون حساب نکنید. بعدش هم ناراحت و دلخور نشید که چرا اسماعیل و خانومش نیومدن!»
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎جانشین گردانامامحسین تیپ ۲۱حضرتقائم(عج)
#سردارشهید_اسماعیل_نیکصفت🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۳/۷/۱۰ گرمسار ، سمنان
شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۲۵ ماووت عراق ، عملیات بیتالمقدس۳
کانال زندگی آرام
@zendegiaram98 🌺🌺🌺🌺🌺