🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
جوان بود!
پیش امام جواد ع آمد!
درد دل کرد:
حال دلم خوب نیست...
از مردم خسته شده ام...
از تهمت ها و... غیبت ها و...
عاصی شده ام...
بریده ام...به ته خط رسیده ام!
امام فرمودند:
به سمت حسین علیه السلام فرار کن!💚
شعشعة الحسینیه،جلد۱،صفحه ۵۰
#دلم_برا_حرمت_پر_میزنه
#اباعبدالله_الحسین♥
#اللهم_ارزقنا_حرم_یوم_الاربعین
❤️ @asheghanehalal ❤️
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
سلام روز جمعه تون بخیر ان شاءالله
الهی حال دلتون خوب باشه
امروز محبت کردن به خانواده فراموشتون نشه
جمعه ها نیت کارهامون نذر لبخند مهدی فاطمه باشه ان شاءالله🌹
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#آقایان_بخوانند
لطفا با دقت هم بخونند😊👇👇
#آقای_عزیز!
لطفا از گفتن این کلمات به همسرتان به شدت پرهیز کنید❗️چون این کلمات چاقویی هستند که شخصیت لطیف او را پاره پاره میکند:
واقعا فکر میکنی خیلی جذابی؟
برو شوهرداری را از زن فلانی یاد بگیر!
تو تقصیر نداری همه زنها یک دنده شان کم است!
راه بازه و جاده دراز،بفرمایید...
تو باید یا من را انتخاب کنی یا خانواده ات را!
جای تاسفه که چنین پدر و مادری داری!
از قدیم گفتن:عقل زن کمتر از مردِ!
دست پخت تو مرا یاد دوران سربازی ام می اندازه!
چند بار باید در این باره حرف بزنیم؟
تو اگر خرج خانه را می دادی چی میشد؟
همه زن دارن ما هم زن داریم!
🙁😕🙁
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#ختم_صلوات سری به دامن و سری نهفته در دلشان وصال دختر و بابا رسیده است امشب به غیر اشک، چه کس حل نم
🏴در محفل عشقتان ادب آوردم
🏴غم از دلتان برده ، طرب آوردم
🏴یادت نرود یک صلواتی بفرست
🏴تا نام رقیه را به لب آوردم
🏴🏴🏴
⚫بر بنت حسین ،رقیه از جان صلوات
⚫بر سه ساله ، عمه شهیدان صلوات
⚫او فاتح شام و بحث با دخت یزید
⚫بر سیرت فاطمی جانان صلوات
🍂🍁 اللَّـهُمَّ 🍁🍂
🍂🍁 صَلِّ 🍁🍂
🍂🍁 عَلَى 🍁🍂
🍂🍁 مُحَمَّد🍁🍂
🍂🍁وعلی آلِ🍁🍂
🍂🍁 مُحَمَّد 🍁🍂
#ختم_صلوات تا مغرب ادامه داره ماشاالله به همتون
تا الان 🌹37700 🌹 گل صلوات هدیه شده
💞 @zendegiasheghane_ma
☀️زیارتنامه #حضرت_رقیه(س)
✨اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنـا رُقَيَّةَ،عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ اَبي طالِبِ،
✨اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمينَ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَديجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ
✨اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحُسَيْنِ الشَّهيدِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ،
✨اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقيّةُ النَّقيَّةُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الزَّكِيَّةُ الْفاضِلَةُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِيَّةُ،صَلَّى اللهُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ،فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ،
✨الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ الْمَعْصُومينَ،اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ،وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّينَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّريفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ وَسَلَّمَ تَسْليماً برَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
زیارت قبول التماس دعا.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#داستان_کوتاه
حکایتی شیرین
#چادرانه
🌿🌸
🌸
خاطره اى جالب از شيخ كافى
🚎 قبل از انقلاب بود داشتيم میرفتیم قم، ماشین نبود، ماشینهای شیراز رو سوار شدیم...
👩 یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود، اون موقع هم که روسری سرشون نمیکردن...!
مدام دقیقهای یکبار موهاشو تکون می،داد و سرشو تکون میداد و موهاش میخورد تو صورت من...!
مدام بلند میشد و مینِشَست و سر و صدا میکرد...! میخواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه ...
برگشت ، یه مرتبه نگاه کرد به من و خانمم که کنار دست من نشسته بود...
(خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش)
گفت ...: آقا اون بُقچِه چیه گذاشتی کنارت...؟
بردار تا يه نفر روى صندلى بشینه ...
نگاه کردم دیدم به خانمِ ما میگه بُقچِه...!
گفتم...: این خانم ماست ...
گفت...: پس چرا اینطوری پیچیدیش...؟
همه مسافران هم ميخندیدند...
گفتم...: خدایا کمکمون کن،نذار مضحکه اینا بشیم ...
یهو دیدم یه ماشینی روش چادر کشیده از دور معلوم بود،یه چیزی به ذهنم رسید...
بلند گفتم...: آقای راننده...! زد رو نیم ترمز...
گفتم...:این چیه بغل ماشینت؟ گفت...:آقاجون،ماشینه!ماشین هم ندیدی تو، آخوند ...؟!
گفتم...: بله دیدم... ولی این چیه روش کشیدن ...؟
گفت...: چادره روش کشیدن دیگه...!
گفتم...: خب، چرا چادر روش کشیده...؟
گفت...: من از كجا بدونم، حتماً چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنه، انگولکش نکنه، خط نندازن روش...
گفتم...: خب، چرا شما نِمی کِشی رو ماشینت...؟
گفت...: حاجی جون بشین تو رو قرآن، این ماشین عمومیه... ! کسی چادر روش نمی کشه...!
اون خصوصیه روش چادر کشیدن...!
منم زدم رو شونه شوهر این زنه و بهش گفتم...:
این خصوصیه ، ما روش چادر کشیدیم...
هركس عمق پُست را متوجه شد يه صلوات به نيت شادى و ظهور حضرت بقية الله اعظم (عج) و شادى روح حاج شيخ احمد كافى بفرسته...
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#خانمها_بخوانند
🔹 اگر همسرتان ابراز محبت برایش سخت است و به راحتی اینکار را انجام نمیدهد و
دوست دارید ابراز کردنش پررنگ شود، بهتر است در مواقع نادری که همسرتان ابراز محبت میکند یا رفتار عاطفی نشان میدهد،
شیرینی و لذت آن را دائما برای همسرتان بازگو کنید تا غیر مستقیم متوجه شود که یک ابراز محبت کوچک چقدر میتواند حال همسرش را دگرگون کرده و مدتها لذت ببرد.
🔸 حالِ خوشتان را که با ابراز محبت همسرتان ایجاد شده با
پیامکهای متنوع در طول روز و
هم حضوری برایش بازگو کنید تا همسرتان متوجه شود که ابراز محبت چقدر میتواند
✨ حال و هوای زندگی زناشویی را عوض کند.
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#ختم_صلوات سری به دامن و سری نهفته در دلشان وصال دختر و بابا رسیده است امشب به غیر اشک، چه کس حل نم
پایان #ختم_صلوات
در روز شهادت دردانه ارباب با هم؛ هم نفس و همراه شدیم و 🌹45000🌹 گل صلوات تقدیم کردیم به ساحت مقدس امام زمان (عج) به نیت تعجیل در امر فرجشان و به نیت شفای بیماران و رفع گرفتاری تمام شیعیان دنیا و دفع فتنه های آخر الزمان و سلامتی زائرین اربعین ....
ان شاءالله به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(ص) عاقبت هممون ختم به خیر شه و در دنیا و آخرت شرمنده اهل بیت نباشیم
دم همتون گرم
حاجاتتون روا
التماس دعا
یا علی مدد
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
شعـــــ📝ــــــر مهـــــــ 💕 ـــــدوے
🌼یا ابا صالح المهدی🌼
دلگیرم از زمانه بیا مهربان من
بر لب رسیده از غم ایّام، جان من
دنیا مرا به بند اسارت کشیده است
رنگ قفس شده همهی آسمان من
عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی
باران شرم می چکد از دیدگان من
عشّاق را به رنج و بلا آزمودهاند
ای وای اگر «فراق» بود امتحان من
دستم بگیر تا نرود نوکرت ز دست
هجران تو ببین که بریده امان من
در عالم خیال شدم با تو همسفر
تعبیر شد اگر سحری، داستان من…
شبگرد فاطمه، شب جمعه برای تو
شبهای چارشنبهی هفته از آن من
«یک شب به خاطر سفر کربلای تو
یک شب به خاطر سفر جمکران من»
با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا
تا تلّ زینبیه شوی روضه خوان من
با یک نگه برای دلم فتح باب کن
گردم فدائی تو، امام زمان من
ألـلَّـھُــمَــ ؏ َـجــِّـلْ لِوَلــیِـڪْ ألــْـفــَـرَج
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام
معجزاتی از امام زمان (عج)
نویسنده : زهرا قزلباشی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 رمان #دل_آرام #قسمت3 - مثل این که اگر تو هر شب درب این خانه را نزنی و جواب منفی نشنوی،
رمان #دل_آرام
#قسمت4
آسمان دوباره برقی زد و دیوار روبرو را روشن کرد. با خود فکر کردی فاصله بین تو و او عمیق تر از این دیوار است، ناگهان متوجّه سایه ای شدی که به پشت دیوار خزیده بود. سایه، قامت پر از حیا
و شرم دختری بود که پشت ارسی [۱] ایستاده بود. سایه نزدیک و نزدیک تر شد و مقابل تو پشت میلههای آهنی ایستاد. بغضی که به گلویت چنگ زده بود، با تلاقی نگاهت با نگاه معصومانه او شکست و اشک روی صورتت جاری شد. هوا تاریک گشت و باران روی صورتت سرازیر شد. نمی توانستی قدم از قدم برداری. روبرویت دختری ایستاده بود که سالها دلباخته او بودی. برای خودش خانمی شده بود. نگاهش مثل روز پاک و معصوم بود. انگار حرفی برای گفتن داشت. دیگر نتوانستی نگاهش کنی. شاید او هم همراه با تو میگریست. همه چیز را فهمیده بودی. دیگر نمی توانستی آنجا بمانی. فقط دویدی. خود را به اینجا انداختی و مدتها گریستی و گریستی. حالا منتظری، چشم به راه کسی که چهل شب چهارشنبه برای دیدن او به اینجا آمده ای. اما هنوز نتوانسته ای حتی وارد مسجدی شوی که وعده گاه اوست. وقتی سرفه میکنی آنقدر خون بالا میآوری که از لباست گرفته تا مسجد را آلوده میکنی. مثل اینکه یک نفر میآید. از لباسش پیداست از بادیه نشینانی است که گاه به آنها سر میزنی. عجب شانس
بدی داری.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
رمان #دل_آرام
#قسمت5
همین ته مانده چای را هم باید به او تعارف کنی.
روبرویت داخل همین دکّه خالی مینشیند.
- سلام بر حسین رحیم
انگار تو را میشناسد؟ به او آب میدهی و میپرسی: اهل کدام قبیله ای؟
می گوید: اهل بعضی از آنها.
سرفه شدیدی میکنی و ادامه میدهی:
من همه قبایل را میشناسم. اهل کدام قبیله ای؟
جواب نمی دهد. از اینکه درست خودش را معرفی نمی کند، حوصله ات سر میرود. اما صورت زیبا و دلنشینش، مانع میشود که احساس نارضایتی ات را ابراز کنی، صمیمیّت و محبّت از چشم هایش میبارد. دوست داری با او حرف بزنی اما انگار او از تو مشتاق تر است که میپرسد:
- چه چیز تو را به اینجا کشانده!
با خود فکر میکنی حرفهایی که میخواهی به این مرد بگویی را باید همین حالا به کسی میگفتی که چهل شب به عشق رویش این همه رنج کشیده ای، امّا به روی خود نیاورده ای. ملامت دیده ای، امّا خم به ابرو نیاورده ای.
امّا به خود نهیب میزنی: حالا که او نیامده، حداقل میتوانم با کسی درد و دل کنم.
و شروع میکنی به گشودن عقدههای دل: "خدا تو را برای من فرستاده است...
مرد تا انتهای حرف هایت را خوب گوش میدهد. آنقدر با آرامش نگاهت میکند که مجذوبش میشوی. دوست داری همین مقدار چای کم را هم با او قسمت کنی. اما قبول نمی کند. حرف هایت که تمام میشود، آهی از اعماق وجود، روانه صورت مرد میکنی و میگویی: تنها راه چارهام این بود که چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه بیایم، شاید صاحب الزمان را ببینم....
ادامه دارد....
💞 @zendegiasheghane_ma
حالا که از میانِ تمامِ دلخوشی هاۍدنیا،
دلخوشۍام داشتنِ محبت توست،
#فَاشفَع_لی_عِندَ_ربّک
پس شفاعت کن پیش خدایت که تورا
از من نگیرد.
به آیه آیه های زیارت عاشورایت قسم
ما در سردی و پوچیِ دنیاۍ بدونِ تو
یخ خواهیم زد.
حسین جان♥️
#محتاجِ_دعای_توایمــ...
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
💞 @zendegiasheghane_ma