هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام
معجزاتی از امام زمان (عج)
نویسنده : زهرا قزلباشی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
💕💫💕💫💕💫💕💫 رمان #دل_آرام این داستان : رفیق #قسمت1 طفلک ننه! من هر وقت این جوری میشم، میشینه بالا
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
رمان #دل_آرام
این داستان: رفیق
#قسمت2
امروز یه گنجشک اومده بود روی دیوار حیاط، خواستم با تیرکمون بزنمش.
تیرکمون رو برداشتم و یه سنگ توش گذاشتم. پای چپش رو نشونه گرفتم؛ امّا تا اومدم بزنمش پای چپ خودم تیر کشید، همونجا که ورم کرده. فکرکردم تو خوشت نیومد که من گنجشکه رو بزنم، سنگ رو انداختم رو زمین. تیرکمون رو زیر تشکم قایم کردم. حیونی یه عالمه وقت حواسش رفته بود پی درختها اون قدر رو دیوار موند که دوباره هوس کردم بزنمش که یکهو داش حسین اومد.
خودت که میدونی چقدر دوسش دارم. چشماش عینهو تیله هست. هر دفعه یه رنگ میشه.
یه بار که بهش گفتم چشماش چه جوریه، گفت: خدا کنه دلم یه رنگ باشه. نفهمیدم چی گفت. داش حسینم خیلی با سواده. همه میگن به خان دایی رفته. مثل او همیشه کتاب میخونه، ولی من...
به درس اصلاً علاقه ندارم. داشتم برات میگفتم داش حسینم برام یه قصّه تعریف کرد. قصّه اون مرد که مثّ من شده بود و تو خوبش کردی. بهش گفتم: من چی کار کنم امام زمان شفام بده.
راستشو بخوای ترسیدم بهش بگم که باهات رفیق شدم و تو تنهاییام چی بهت میگم. ترسیدم اگه بفهمه باهام دعوا کنه.
داش حسین جواب داد: صداش بزن. براش دعا کن. اگه اون از خدا بخواد، تو حتما شفا میگیری. به داداش چیزی نگفتم، ولی خودت میدونی که من همیشه از تو میخوام که شفام بدی. من که با تو کلّی رفیق شدم؛ همه فکر میکنن این درد پا منو آروم کرده، هیچکی نمی دونه که یاد تو همیشه درد منو ساکت میکنه. همین یه ساعت پیش که از درد، نفسم بند اومده بود، وقتی تورو صدا زدم، خودت یه کاری کردی که زود خوابم برد. منو تو که باهم دوست شدیم حرف همدیگر رو زمین نمی گذاریم مگه نه!
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
هیچ نقطه از دنیا
زیبا تر و آرامتر از...
قلبی که خالی از
کینه باشد نیست.
قلبتون رو از کینه خالی کنید و عشق رو مهمون دلهای مهربونتون کنید دیگران رو ببخشید تا خودتون آرامش داشته باشید
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
خوشا صبحیکه خیرَشرا توباشی
ردیفِ نابِ شعرش را تو باشی
خوشا روزی که تا وقتِ غروبش
دعایِ خوب و ذکرش را تو باشی
💥اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج
السلام علیک یا صاحب الزمان
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
#او_را_همانگونه_که_هست_بخواه
❤️🍃همسرت را با تمام نقصهایش قبول کن!
پیش از ازدواج باید او را به طور دقیق زیر ذره بین می گذاشتید و رصدش می کردید! حالا که دیگر ازدواج کرده اید، چشم و گوش هایتان را ببندید و دست از ازریابی کردن بردارید.
انتقاد و سرزنش شما بی فایده است. بپذیرید که دیگر زمان درست کردن همسرتان تمام شده است! چه بخواهید و چه نخواهید با اصرار به تغییر و اصلاح، نه تنها ره به جایی نمی برید بلکه از ترکستان هم سر در می آورید
🍃❤️❤️____
@zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#سیاستهای_زنانه
#خانمها_بخوانند
آيا مى دانيد يكى از بهترين راههايى كه مى توانيد علاقه شوهر خود را نسبت به خود بيشتر كنيد از راه همين چشمها و نگاه هاى شوهرتان مى باشد؟
آيا مى دانيد كه بيشتر مردان با آنچه كه مى بينند بر سر ذوق مى آيند در حالى كه زنان با شنيدن، ذوقشان گل مى كند.
آرى، راه نفوذ بر قلب شوهرتان همان چشم اوست!
براى خودتان لباس هاى زيبا و جذاب و گيرا و چشم نواز بخريد و آن لباسها را براى شوهرتان بپوشيد.
از همسر خود بخواهيد همراه شما به خريد بيايد و لباسى را كه از ديدن آن لذّت مى برد براى شما خريدارى كند.
📚 همسر دوست داشتنی، دکتر خدامیان آرانی
💞 @zendegiasheghane_ma
#هردوبخوانیم
گاهی #سردشدن رابط زن وشوهر، باپوشیدن یک لباس جدید یا یک سفرچندروزه، بدون بچهها از بین میره ودوباره شور وحرارت به این روابط برمیگرده. این نکات کوچک رو نادیده نگیرید.
✍آقای خوب! در طول هفته یه زمانی رو اختصاص بدید برای با هم بودن دونفره لزوما سفر و بیرون و ... نیست گاهی برید یک ربع با هم پیاده قدم بزنید نمیتونید ده دقیقه تو همون خونه گوش دلتون رو به حرفهای خانم بدید خانمها به این خلوتهای دو نفره ولو کوتاه برای شارژ شدن نیاز دارند😊
💞 @zendegiasheghane_ma
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
گلدون مادر شوهر جان هست😂😂😂
برداشتم کاموا پیچیدم دورش و خواستم مثلا تغییر بدم چون از اون گلدون قدیمی ها بود👌👌👌👌👌
💞 @zendegiasheghane_ma
🌷 مطالعه سهم #روز_هشتاد_ویکم از طریق لینک زیر:
https://eitaa.com/nahj_khatm110/2222
✨📖 ✨ #من_نهج_البلاغه_میخوانم
🌐 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز81
💞 @zendegiasheghane_ma
animation.gif
49K
مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى
گیرد امشب اشک من هر دم سراغ عسکرى
شد به سن کودکى فرزند دلبندش یتیم
گشت دُرّ اشک مهدى چلچراغ عسکرى
شهادت امام عسکری(ع) و نشستن گرد یتیمی بر چهره امام زمان(ع) تسلیت باد
@zendegiasheghane_ma
مداحی آنلاین - زده آتیش به جون من زهر کینه - جواد مقدم.mp3
2.78M
🔳 #شهادت_امام_حسن_عسکری (ع)
🌴زده آتیش به جون من زهر کینه بیا مهدی
🌴سامرا شد برای من چو مدینه بیا مهدی
🎤 #جوادمقدم
⏯ #زمینه
👌بسیار زیبا
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
@zendegiasheghane_ma
👇👇👇
🔰آیا امام زمان (عج) تنها فرزند امام حسن عسکری (ع) بوده اند؟
✅امام یازدهم ما شیعیان حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ در سال ۲۳۲ هـ . ق، در ماه ربیع الاول در شهر مدینه به دنیا آمد.آن حضرت با چند تن از خلفای عباسی معاصر بود از جمله مهتدی و معتمد عباسی.هر چند برخی از نویسندگان نام چند فرزند برای امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ ذکر کرده اند اما قول مشهور این است که: از ایشان تنها یک فرزند، هم نام و هم کنیه با رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ متولد شده است. علاوه بر این که تقسیم میراث آن حضرت میان مادر و برادر ایشان نیز می تواند مؤید قول مشهور باشد، که به آن اشاره خواهیم کرد.
گفته شد برخی از نویسندگان چند فرزند برای امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ ذکر کرده اند از جمله این فرزندان "محمد، موسی، فاطمه، عایشه، حسین و..." اما به نظر می رسد این اقوال صحیح نباشد، چرا که:
اولاً علمای شیعه تنها فرزند امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ را حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجه) می دانند و نام دیگری را ذکر نکرده اند. در این رابطه شیخ مفید که کتابش از اعتبار خاصی برخوردار است، می نویسد: "امام بعد از امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ فرزندش بود که هم نام و هم کنیه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود و امام حسن ـ علیه السّلام ـ به جز او فرزندی نداشت نه ظاهراً و نه باطناً مادر این فرزند کنیزی به نام نرجس بوده است. کلینی در کافی می نویسد: فرزندی برای امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ به دنیا آمد و او را محمد نام نهادندطبرسی در اعلام الوری همین قول را ذکر کرده است ومی نویسد فردی از امام حسن عسگری ـ علیه السّلام ـ سؤال کرد: آقای من آیا برای شما فرزندی هست؟ حضرت فرمود بله. سؤال کرد، اگر امری اتفاق بیفتد در کجا از او می توانم سؤال کنم؟ حضرت فرمود: در مدینه.
علامه مجلسی در بحارالانوار می نویسد: اینکه حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجه) برادری به نام موسی داشته باشد. این خبر غریب است.
ثانیاً یک دلیل تاریخی هم وجود دارد که قول مشهور را تأیید می کند. کلینی می نویسد: معتمد عباسی چون شنیده بود که از حضرت عسکری ـ علیه السّلام ـ فرزندی باقی مانده درصدد یافتن او برآمد و دستور داد عدّه ای از قابله ها، زنان و کنیزان آن حضرت را معاینه نمایند و اگر آثار حمل در آنها مشاهده شد گزارش کنند. نقل شده است که یکی از قابله ها به کنیزی شک کرد، از طرف خلیفه دستور داده شد که آن کنیز را در محلی تحت نظر قرار بدهند... سرانجام چون اثری از حمل ظاهر نشد آن کنیز آزادف گردید.معتمد برای آنکه وانمود کند که از امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ فرزندی باقی نمانده و شیعیان از وجود امام بعدی نومید گردند، دستور داد، میراث آن حضرت میان مادر و برادر امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ تقسیم شود: این تقسیم ارث دلالت بر این دارد که امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ فرزند دیگری نداشته اند و با توجه به اینکه خلیفه نتوانسته بود امام مهدی ـ علیه السّلام ـ را پیدا کند بنابراین دستور می دهد که ارث امام تقسیم شود. علی بن عیسی اربلی می نویسد: شیعیان عقیده داشتند که از امام فرزندی باقی مانده است که امامت را بر عهده دارد. زیرا تعدادی از آنان فرزند خردسال امام را قبلاً دیده بودند.
نتیجه گیری:
عقیده علمای شیعه بر این است که تنها فرزند امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجه) می باشد، که در سال ۲۵۵ هـ، متولد شده است و هم اکنون غایب هستند و به امر الهی ظهور می کند وجهان را پر از عدل و داد خواهند کرد. اقوال دیگری که در این رابطه هست مبنی بر داشتن فرزندانی دیگر، مورد قبول علمای شیعه نیست.
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
┄┅═══✼✨✼═══┅
@zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام
معجزاتی از امام زمان (عج)
نویسنده : زهرا قزلباشی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 رمان #دل_آرام این داستان: رفیق #قسمت2 امروز یه گنجشک اومده بود روی دیوار حیاط، خواستم
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
رمان #دل_آرام
این داستان : رفیق
#قسمت3
امروز یه گل تازه تو باغچه پیدا کردم، یه گل قرمز. به قول داش حسین: یه گل قرمز وحشی.
داش حسین گوشه اتاق نشسته بود و کتاب میخوند. ازش خواستم منو ببره کنار باغچه. طفلک داش حسین! فوراً کتابشو کنار گذاشت. منو بغل کرد و تا باغچه برد.
وقتی میرم تو بغل این و اون، آرزو میکنم که ای کاش خودم راه
می رفتم رفیق!
نه این که قبلا خودم میتونستم راه برم، الان برام خیلی سخته. اما تا حالا به هیچ کس جز تو نگفتم. حتی یه بارم نگفتم.
باید یه کمی خودم رو روی زمین میکشیدم تا دستم به اون گل بزرگه برسه. آروم خودمو روی زمین میکشیدم که یکهو دستم رفت تو یه چاله کوچیک گل. بی اختیار بلند گفتم آخ. داش حسین دوید و دستمو از چاله بیرون کشید. من تا دستامو دیدم، زدم زیر خنده. خیلی بلند. داش حسین سرش رو خم کرد و پشت گردنمو بوسید. صداش شکست و گفت: چرا نگفتی ببرمت اونجا؟ بهش نگفتم وقتی بغلم میکنه، خجالت میکشم. فقط سرمو چرخوندم طرفش و دیدم صورت و چشماش عین هلو قرمز شده. زود پشت شو به من کرد و بلند شد. خودم فهمیدم چه خبر شده بود، اما هیچی نگفتم. دستمو دراز کردم.
💞 @zendegiasheghane_ma