eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد✨ و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین🌷 ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄ پایان مبحث موفق باشید🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 🔹 اگر همسرمان را برای مدت طولانی تحت فشار و زور قرار دهیم؛ به جایی خواهیم رسید که ممکن است هرگز دوباره صمیمیتی بین ما ایجاد نشود و بازگشتی وجود نداشته باشد! ❎ برای ایجاد و نگهداری رابطه با همسرمان، باید از رفتارهای مخرب و قطع کننده ارتباط دست برداریم. 🔸 رفتارهایی از قبیل زور، اجبار، تحمیل، تنبیه، شکایت، سرزنش، پاداش، کنترل، ریاست، غرغر، مقایسه، قهر و کناره‌گیری و... ✅ به جای این رفتارهای تخریبگر، رفتارهای مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین کنیم. 🔹 این رفتار عبارتند از گوش کردن، حمایت کردن، مذاکره، تشویق و دلگرمی، عشق و دوستی، اعتماد، پذیرش، گشاده‌رویی، احترام گذاردن و... 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان معجزاتی از امام زمان (عج) نویسنده : زهرا قزلباشی 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام این داستان: رفیق من #قسمت4 بزرگ ترین گل قرمز رو چیدم و بهش دادم. با همون دستِ گلی و
رمان این داستان : رفیق من وقتی آوردش با دستای خودم جلوی چشماش تیکه تیکه اش کردم. داش حسین می‌خواست یه چیزی بگه که پاشنه در چرخید و ننه با خان دایی اومد تو. تو دستای دایی یه قلم و کتاب بود. * * * اون روز غروب، دایی صورتمو بوسید و نشست یه عریضه نوشت. بعد به ننه گفت: بدین خود بچه بندازتش توی چاه. گفتم: توی چاه؟ اونوقت چه طوری به دستش می‌رسه. داش حسین خندید و گفت: می‌رسه. دایی که رفت، ننه عریضه رو به پایین چارقدش پیچید و بدون این که حرفی بزنه من رو انداخت روی کولش و راه افتاد. داش حسین هم پشت سر ما اومد. چند بار خواست منو خودش بیاره امّا ننه نگذاشت. ننه تند تند راه می‌رفت. روی کول ننه، دنیا دور سر آدم می‌چرخه و مخصوصاً با اون راه رفتن. هی چشامو می‌بستم و باز می‌کردم که یکدفعه نفهمیدم چی شد. چشمام همه جارو سیاه دید. نفسم بند اومد. نفس هام به خرخر افتاد و دیگه هیچی نفهمیدم. وقتی چشمامو باز کردم، هنوز چیزی نمی دیدم. باد از لای دوتا دندان‌های جلویی اومد تو. یه دفعه همه دندون هام تیر کشید. انگار از خواب پریدم. نگام تو چشمای داداشی افتاد. هر دوتامون خندیدیم. ننه نشسته بود بالا سرم و آروم آروم اشک می‌ریخت. پرسید: حالت خوبه؟ فقط لبخند زدم. این دفعه داش حسین سرمو روی یه دست و پام رو روی دست دیگه گرفته و بلند شد. از اون بالا دنیا یه جوره دیگه بود. خودت که می‌دونی چی می‌خوام بگم رفیق. مردم نگامون می‌کردن بعضی هاشون گریه می‌کردن بعضی هاشون سر تکون می‌دادن. بچه‌های هم سن و سال من، راه افتاده بودن دنبالمون و هی منو صدا می‌زدن. خیلی ناراحت شده بودم، امّا چیزی نگفتم. وسط راه انگاری تو انداختی تو دل داش حسین که برگشت و گفت: بچه‌ها برید خونه هاتون محمد سعید ناراحت می‌شه. نمی دونم با اون چشم هاش چی کار کرد که همه رفتند. بغض اومده بود توی گلوم. ننه کنارمون داشت می‌اومد. هوا گرگ و میش بود. باد به بدنم می‌خورد و جای زخم‌ها رو می‌سوزوند. دلم شکسته بود. خسته شده بودم. پاهام درد می‌کرد. داش حسین هر چند قدم که می‌رفت، هی سرش رو می‌آورد پایین و حالم رو می‌پرسید. بالاخره رسیدیم، داداش من رو سر راه نشوند. سر راه تو. ننه عریضه رو از لای چارقدش بیرون آورد و گفت: اول بسم اللَّه بگو بعد بیندازش. گفتم و انداختم. صدای برخورد کاغذ با چیزی در چاه اومد. باد می‌وزید. گردنم خم شده بود و بالا نمی اومد. 💞 @zendegiasheghane_ma
هنوزم انتظـــــارو انتظــــــار است... هنوزم دل به سینــــــه بی قــــرار است... هنــــوزم خــــــواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبـــی ســـــوار است... همان مردی که جمعــــه آید روزی … و این پایان خوب انتظـــــار است کــــــاش می شد در میان لحظه ها ..... لحظـــــه ی دیدار را نزدیک کرد کــــــــــاش می شد .... واژه ها را شست و انتظـــــــــــار را تفسیر کرد افســــــــوس ...💔 افســـــــوس ...💔 افســــــــوس...💔 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج شبتون مهدوی یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارم اینست که هر روز همان اول صبح☀️ یک سلامی طرفِ #کرببلایت بکنم 🕌 دست بر سینه و با دیده ی پُر اشکِ خود😔 طلبِ دیدنِ آن صحن و سرایت بکنم 🕌 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💚 وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 💚 وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 💚 وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ... ﺑﺎ ﺩﺳﺖِ ﺗﻮ... ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...! ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ، ﮔﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ...! ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗﻮ، ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﻭ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﺪ...! ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﺗﻮ، ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ...! ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ، ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ، ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ... پس دستانت را ببوس🌹 سلام صبحتون بخیر همراهان خوب کانال روزتون پر از خیر و شادی و برکت 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برداشت هایی از کتاب #مفاتیح_الحیاة #قسمت20 #ستردن_موهای_زاید_بدن 🔰🔰🔰 🍃 رسول خدا صلی‌الله علیه و آله؛ کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد اگر مرد است بیش از چهل روز و اگر زن است بیش از بیست روز #زدون_موهای_زاید بدنش را ترک نکند. 🍃 موی سبیل و شرمگاه و زیربغل ها را دراز نکنید؛ چرا که شیطان آنجا را مخفیگاه خود قرار می دهد 🍃 امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند؛ #نوره بدن را تقویت می کند 🍃 امام صادق علیه السلام؛ بهره گیری از #نوره در هر پانزده روز سنت، و اگر بیست روز گذشت و وسیله آن را نداشتی پس به حساب خدا قرض بگیر و آن را انجام بده. @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
برداشت هایی از کتاب 🔰🔰🔰 🍃 رسول خدا صلی‌الله علیه و آله؛ کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد اگر مرد است بیش از چهل روز و اگر زن است بیش از بیست روز بدنش را ترک نکند. 🍃 موی سبیل و شرمگاه و زیربغل ها را دراز نکنید؛ چرا که شیطان آنجا را مخفیگاه خود قرار می دهد 🍃 امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند؛ بدن را تقویت می کند 🍃 امام صادق علیه السلام؛ بهره گیری از در هر پانزده روز سنت، و اگر بیست روز گذشت و وسیله آن را نداشتی پس به حساب خدا قرض بگیر و آن را انجام بده. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دوست خوبم😍 💡 در خواص نوره مثل ضد سرطان بودن و ...اطباء زیاد صحبت کردند ولی دیگه از این جمله بالاتر نشنیدیم که اگر دو هفته یه بار نتونستی نوره استفاده کنی با ضمانت خود خدا قرض بگیر 👈 قرض گرفتن کراهت داره ولی در روایات در چند مورد محدود توصیه شده؛ که نوره یکی از اون موارده. 💡 با توجه به روایات، چهارشنبه نوره استفاده نکنیم، بدن خشک باشه، اگه بدنمون زخم می شه حتما قبلش آب سرد بزنیم به بدن و خشک کنیم، و تا ۱۲ ساعت قبل از آن هم نزدیکی نباشه و بعدش هم حنا و روغن های بنفشه و ... رو می تونی استفاده کنی. حنا برای روشن کردن پوست هم مفیده 💡 برنامه درست و ثابت برای استفاده از نوره داشته باشیم 👌 مثلاً یه روز در هفته مثل یکشنبه صبح بعد از اینکه همسر به سر کار می رود و بچه ها خواب هستند استفاده بشه که زمان لازم را برای آن بگذاریم و بوی اون در خونه نپیچه. اگر چه بوی نوره هم باعث سلامتی بدن است ولی خب خیلیا خوششون نمی یاد. ❤️خانوم و خونه ❤️ ❓❓برنامه ت برای اینکه خودت و همسرت از نوره استفاده کنید چیه؟ چی کار می خوای کنی که راه عملی کردن این سنت پیامبر را در خانه، هموار کنی؟ @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#آقایان_بخوانند برادرم! آيا مى دانى يكى از حقوق همسر تو اين است كه با او ترش رويى نكنى! اين سخن پيامبر است كه فرمود: «حق زن بر شوهرش اين است كه نفقه و مخارج او را تأمين كند و هيچگاه با او ترش رويى نكند». ۴۱ آرى، اسلام هم به نيازهاى جسمى زن اهميّت مى دهد و هم به نيازهاى روحى او. همان قدر كه به فكر تهيه غذا و پوشاك براى همسر خودت هستى آيا به فكر اين هستى كه با روى خوش با او برخورد كنى؟ آيا مى دانى كه ما در مقابل شادمانى و نشاط روحى همسر خود، وظيفه داريم؟ ما بايد كارى كنيم كه همواره همسرمان در خانه ما احساس خوشبختى بنمايد. 📚 همسر دوست داشتنی، دکتر خدامیان آرانی 💞 @zendegiasheghane_ma
#آقایان_بخوانند نیاز زنان به حرف زدن آيا مى دانى وقتى همسر تو با مشكلى برخورد مى كند نياز دارد تا با تو سخن بگويد؟ اين يك «راز زنانه» است كه مى خواهم برايت بگويم پس به دقّت گوش كن. زمانى كه زنى با مشكلى رو برو مى شود غريزه اى به او مى گويد كه يك نفر را پيدا كن و با او درد دل كن. براى او بزرگى و كوچكى مشكل فرق نمى كند، او نياز دارد براى رفع نگرانى خود، در مورد مشكل خود، سخن بگويد. او به دنبال پيدا كردن راه حلّ مشكل نيست! تعجّب نكن، درست نوشته ام! ما مردان هنگام روبرو شدن با مشكلات به دنبال راه حلّ خوب مى گرديم، ولى زنان هنگام روبرو شدن با مشكل به دنبال يك همدم خوب هستند. خواهش مى كنم روى جمله قبل خيلى دقّت كن. اگر شما براى همسر خود يك شنونده خوب و يك همدم خوب باشيد، در راه رسيدن به آرامش، كمك بزرگى به او كرده ايد. 📚 همسر دوست داشتنی دکتر خدا میان آرانی 💞 @zendegiasheghane_ma
💕💫💕💫💕💫💕💫💕 📌تفاوت خانم ها و آقایان : ▪️خانم ها با زبان اشاره و بدن، نشان میدهند که درحال گوش دادنند. ▪️اما مردان ترجیح می دهند ساکت باشند و درمورد آنچه شما می گویید، فکر کند. 💞 @zendegiasheghane_ma
#همسرداری سعی کنید سر شوهرتان داد نزنید شوهرتان میتواند به تنهایی با همه چیز مبارزه کند ولی نمیتواند 😶 داد و فریادهاي شما را تحمل کند 💞 @zendegiasheghane_ma
کیک پنبه ای برا مهمونام اقامون دیگه نمی ره شیرینی بخره مهمون داریم میگه خودت درست کن دیگه😊 ✍دستور کیک این دوستتون در کانال هنرکده قرار گرفت😊👇 @honarmandankhane 💞 @zendegiasheghane_ma
این قابو با چیزای دور ریختنی درست کردم😊😊😊 💞 @zendegiasheghane_ma
سلام اینم از حی شدنِ امشبِ من😋 باتشکر از خانم مدیر بابت ایده شون در کانال هنرکده😍🌹 ✍خواهش میکنم احسنت بر شما👌 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان معجزاتی از امام زمان (عج) نویسنده : زهرا قزلباشی 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام این داستان : رفیق من #قسمت5 وقتی آوردش با دستای خودم جلوی چشماش تیکه تیکه اش کردم. د
💫🌱💫🌱💫🌱💫🌱 رمان این داستان: رفیق من چقدر مردم نگامون کردند! چقدر من رو به همدیگه نشون دادند. چقدر دلم گرفته بود! چقدر هوا سرد بود. چقدر تا خونه فاصله بود. چقدر دنیا زشت شده بود! - سرتو بالا بیار مرد! داش حسین بود که این حرف رو زد. سرم رو بالا آوردم. تا نیگاش کردم، اشک از چشماش سُر خورد پایین. * * * امروز غروب هیچ کس توی خونه نبود، از پله‌ها خودم رو پایین کشیدم. روی زمین سُر خوردم و به هر زحمتی بود تا در حیاط رفتم. خواستم دم در منتظرت بشینم که اگه اومدی اول من بهت سلام کنم. پام خون می‌اومد. زخم‌ها پاره شده بود. خون به شلوارم رسیده بود. اما اصلاً ناراحت نبودم. به دیوار تکیه زدم و هی صلوات فرستادم. همه اومدند به جز خودت. اون قدر به این و اون نگاه کردم؛ اونقدر به اینو اون سلام دادم تا بالاخره تو نگاه یکی از همون آدما خوابم برد. وقتی بیدار شدم، تو بغل آقا بودم... آقا گفت: چطوری این همه راه رو رفتی؟ تا اومدم جواب بدم، خوابم برد. شب پام خیلی درد گرفت. اولش خواستم به روی خودم نیارم، امّا نشد. اصلا نشد. اون قدر گریه کردم، اون قدر سرم رو به سینه ننه کوبیدم، اونقدر داد و بیداد کردم که یه دفعه ننه یه سیلی محکم زد تو صورتم. یه لحظه درد پام یادم رفت. طفلک ننه! اون قدر سرم رو به سینه اش کوبیده بودم که دردش اومده بود! جای سیلی اش خیلی سوخت. همه صورتم رو داغ کرد، اما من آخ هم نگفتم. فقط تو دلم تو رو صدا زدم یادته؟ - نزن بچه رو گناه داره. صدای آقام بود. ننه مثل این که تازه فهمیده بود چی کار کرده یه دفعه نیگام کرد بعد سرم رو محکم تو بغلش گرفت. یک ساعت تموم گریه کرد، تو که خودت خوب می‌دونی الان هم که بغضم گرفته، به خاطر ننه است. به خاطر این که ننه همیشه چشماش خیسه. هر چه قدر هم که قایمش کنه من می‌فهمم. تواین چند وقته هر چی مردم برای من دلسوزی کردند، ننه بیشتر ناراحت شد. چند وقت پیش هم که دست بندش رو فروخت تا برام دارو بخره. یه بار مرد و مردونه باهاش حرف زدم و گفتم: ننه جون چرا این قدر ناراحتی! خدا خودش می‌دونه که چرا من باید اینجوری باشم. 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 از خــــدای مهربان میخواهــــــــم♥ آنچه را ڪه شایستــــــه توســــت به تو هدیـــــه بدهد، نه آنچــــــه را ڪه آرزو داری زیـــرا: گاهــــــی آرزوهــــــای تو ڪوچڪـــ اند و شایستـــــــگی تو بسیار ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شبتــــــون آروم❤ 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 💞 @zendegiasheghane_ma