#اینک_شوکران
#قسمت_26
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت بـیـســت و شـشـم
ﯾﮏ آن ﺑﻪ دﻟﻢ اﻓﺘﺎد ﻧﮑﻨﺪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻣﻦ را ﺑﺮﮔﺮداﻧﻨﺪ. ﻫﻮل ﺷﺪم. ﺣﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺧﻮرد. آﻗﺎي اﺳﻔﻨﺪﯾﺎري زود دﮐﺘﺮ آورد ﺑﺎﻻي ﺳﺮم. دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﺎردارم. ﺑﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﺒﺮ داده ﺑﻮد و ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﻮدش را رﺳﺎﻧﺪ. ﺳﺮ راﻫﺶ از دوﮐﻮﻫﻪ ﯾﮏ دﺳﺘﻪ ﺷﻘﺎﯾﻖ وﺣﺸﯽ ﭼﯿﺪه ﺑﻮد آورده ﺑﻮد.
آن ﺷﺐ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮﻣﺎﻧﺪ. ﻧﻤﯽ ﮔﺬاﺷﺖ از ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮم. ﻟﯿﻮان آب راﻫﻢ ﻣﯽ داد دﺳﺘﻢ. ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯽ رﻓﺖ ﯾﮏ ﭼﯿﺰي ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽ آﻣﺪ. ﯾﮏ ﻟﺒﺎس ﻟﯿﻤﻮﯾﯽ دﺧﺘﺮاﻧﻪ ﻫﻢ ﺧﺮﯾﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺳﺮ ﻫﺮ دوﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﻣﯽ داﻧﺴﺖ ﺧﺪا ﺑﻬﻤﺎن ﭼﻪ ﻣﯽ دﻫﺪ. ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ اﻃﻤﯿﻨﺎن ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. ﻇﻬﺮ ﻓﺮدا دﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ .
ﮔﻔﺖ"ﻣﯽ روم ﺣﺮم"ﺧﻠﻮﺗﯽ ﻣ ﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮدش را ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﺪ. ﻣﺎدرم ﺑﺎ ﻓﻬﯿﻤﻪ و ﻣﺤﺴﻦ وﻓﺮﯾﺒﺮزآﻣﺪﻧﺪ. وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ، ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﺮا ﻫﻤﺮاﻫﺸﺎن ﻓﺮﺳﺘﺎد ﺗﻬﺮان. ﻗﺮار ﺑﻮد ﻟﺸﮕﺮ ﺑﺮود ﻏﺮب. ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ دو ﻣﺎه ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﻪ زﻧﺪ، اﻣﺎ دﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﻤﺎﻧﻢ. ﺑﻌﺪ از آن دو ﻣﺎه، ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺟﻨﻮب. رﻓﺘﯿﻢ دزﻓﻮل. اﻣﺎ زﯾﺎد ﻧﻤﺎﻧﺪﯾﻢ. ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺪ ﺑﻮد. دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﮔﺮدم ﺗﻬﺮان. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ را ﺟﻤﻊ ﮐﺮدﯾﻢ و آﻣﺪﯾﻢ.
{ ﻫﻮس ﻫﻨﺪواﻧﻪ ﮐﺮد. واﻧﺖ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﺑﺎر ﻫﻨﺪواﻧﻪ داﺷﺖ. ﺳﺮش را ﺑﺮد دم ﮔﻮش ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﻪ راﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮد و ﻫﻮﺳﺶ را ﮔﻔﺖ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺳﺮﻋﺘﺶ را زﯾﺎد ﮐﺮد وﮐﻨﺎر واﻧﺖ رﺳﯿﺪ و از راﻧﻨﺪه ﺧﻮاﺳﺖ ﻧﮕﻪ دارد. راﻧﻨﺪه ﻧﮕﻪ داﺷﺖ، اﻣﺎ ﻫﻨﺪواﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﻓﺮوﺧﺖ. ﺑﺎر را ﺑﺮاي ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺑﺮد.آن ﻗﺪر ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ اﺻﺮار ﮐﺮد ﺗﺎ ﯾﮏ ﻫﻨﺪواﻧﻪ اش را ﺧﺮﯾﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ" اوه، ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻢ؟ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ ﺑﺨﻮرﯾﻢ."
وﻟﯽ ﭼﺎﻗﻮ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ دوﺗﺎ ﭘﯿﭻ ﮔﻮﺷﺘﯽ را از ﺻﻨﺪوق ﻋﻘﺐ ﺑﺮداﺷﺖ، ﺑﺎ آب ﺷﺴﺖ و ﻫﻨﺪواﻧﻪ را ﻗﺎچ ﮐﺮد.ﺳﺮش را ﺗﮑﺎن داد وﮔﻔﺖ« ﭼﻪ دﺧﺘﺮ ﻧﺎز ﭘﺮورده اي ﺑﺸﻮد. ﻫﻨﻮز ﻧﯿﺎﻣﺪه ﭼﻪ ﺧﻮاﻫﺶ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﺪارد.» }
اﻣﺎ ﻫُﺪي دﺧﺘﺮي ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ زﯾﺎد ﺧﻮاﻫﺶ و ﺗﻤﻨﺎ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﺑﻪ ﺻﺒﻮري و ﺗﻮداري ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ اﺳﺖ. ﻫﺮﭼﻪ ﻗﺪر از ﻧﻈﺮ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺒﯿﻪ اوﺳﺖ اﺧﻼﻗﺶ ﻫﻢ ﺑﻪ او رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻫﺪي ﻓﺮوردﯾﻦ ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ روي ﭘﺎ ﺑﻨﺪ ﻧﺒﻮد .ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﻫﻤﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ ﻣﺎ ده ﭘﺎﻧﺰده ﺳﺎل اﺳﺖ ازدواج ﮐﺮده اﯾﻢ و ﺑﭽﻪ دار ﻧﺸﺪه اﯾﻢ.دوﺗﺎ ﺳﯿﻨﯽ ﺑﺰرگ ﻗﻨﺎدي ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﮔﺮﻓﺖ و ﻫﻤﻪ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن را ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ داد. ﯾﮏ ﺳﺒﺪ ﮔﻞ ﻣﯿﺨﮏ ﻗﺮﻣﺰ آورد. آﻧﻘﺪر ﺑﺰرگ ﺑﻮد ﮐﻪ از در اﺗﺎق ﺗﻮ ﻧﻤﯽ آﻣﺪ....
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma ❤️
#اینک_شوکران
#قسمت_27
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت بـیـســت و هـفـتـم
ﻫُﺪي ﺗﭙﻞ ﺑﻮد و ﺳﺒﺰه. ﺳﻔﺖ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪش. وﻗﺘﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮد، ﺑﺎﻋﻠﯽ ﮐﺸﺘﯽ ﻣ ﯽ ﮔﺮﻓﺖ، ﺑﺎ ﻫُﺪي آب ﺑﺎزي ﻣﯽ ﮐﺮد. ﺑﺮاﯾﺸﺎن اﺳﺒﺎب ﺑﺎزي ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪ. ﻫﺪي ﯾﮏ ﮐﻤﺪ ﻋﺮوﺳﮏ داﺷﺖ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "دﻟﻢ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﻤﯽ آورد. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﺪ، ﺧﻮدم ﺳﺨﺘﯽ ﺑﮑﺸﻢ، وﻟﯽ دﻟﻢ ﺧﻨﮏ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ را ﺑﻮﺳﯿﺪه م، ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ م، ﺑﺎﻫﺎﺷﺎ ن ﺑﺎز ي ﮐﺮده م." دﺳﺖ روي ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻠﻨﺪ
ﻧﻤﯽ ﮐﺮد.ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: " اﮔﺮ ﯾﮏ ﺗﻠﻨﮕﺮ ﺑﺰﻧﯽ، ﺷﺎﯾﺪ ﺧﻮدت ﯾﺎدت ﺑﺮود وﻟﯽ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮي ذﻫﻨﺸﺎن ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺮا ي ﻫﻤﯿﺸﻪ." ﺑﺎﻫﺎﺷﺎن ﻣﺜﻞ آدم ﺑﺰرگ ﺣﺮف ﻣﯽ زد. وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﻏﺬاﺷﺎن ﺑﺪﻫﺪ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺨﻮرﻧﺪ. ﺳﺮ ﺻﺒﺮ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﺷﺎن راه ﻣﯽ رﻓﺖ و ﻏﺬا را ﻗﺎﺷﻖ ﻗﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﮔﺬاﺷﺖ دﻫﺎﻧﺸﺎن.
از وﻗﺘﯽ ﻫﺪي ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪ دﯾﮕﺮ ﻧﺮﻓﺘﯿﻢ ﻣﻨﻄﻘﻪ. ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺎن ﺳﺎل رﻓﺖ ﻣﺪرﺳﻪ. ﻋﻤﻠﯿﺎت ﮐﺮﺑﻼي ﭘﻨﺞ، ﺣﺎج ﻋﺒﺎدﯾﺎن ﻫﻢ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ و ﺣﺎﺟﯽ ﺧﯿﻠ ﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﻮدﻧﺪ، ﻣﺜﻞ ﻣﺮﯾﺪ و ﻣﺮاد. ﺣﺎﺟﯽ وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﻗﺮﺑﺎن ﺻﺪﻗﻪي علی ﺑﺮود ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "ﻗﺮﺑﺎن ﺑﺎﺑﺎت ﺑﺮوم."
ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻌﺪ از او ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪ. ﺗﺎ آﺧﺮﯾﻦ روز ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﺳ ﯿﺪي « ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ روز دوران ﺟﻨﮓ ﺑﺮاﯾﺖ ﭼﻪ روز ي ﺑﻮد؟» ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "روز ﺷﻬﺎدت ﺣﺎج ﻋﺒﺎدﯾﺎن."
راه ﻣﯽ رﻓﺖ و اﺷﮏ ﻣﯽ رﯾﺨﺖ و آه ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ. دﻟﺶ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺮود ﻣﻨﻄﻘﻪ و ﺟﺎي ﺧﺎﻟﯽ ﺣﺎﺟﯽ را ﺑﺒﯿﻨﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺗﻮي ﻋﻤﻠﯿﺎت ﮐﺮﺑﻼي ﭘﻨﺞ ﺑﺪﺟﻮري ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﺷﺪ. ﺗﻨﺶ ﺗﺎول ﻣﯽ زد و از ﭼﺸﻢ ﻫﺎش آب ﻣﯽ آﻣﺪ، اﻣﺎ ﭼﻮن ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺮد ﻫﻤﺮاه ﺷﺪه ﺑﻮد ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪم.
ﺷﻬﺎدت ﻫﺎي ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ و ﭼﺸﻢ اﻧﺘﻈﺎري اﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﺎ ﻣﯽ رﺳﺪ و ﻣﻮﺷﮏ ﺑﺎران ﺗﻬﺮان اﻓﺴﺮده ام ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ .ﻧﻪ اﺷﺘﻬﺎ داﺷﺘﻢ، ﻧﻪ دﺳﺖ و دﻟﻢ ﺑﻪ ﮐﺎري ﻣﯽ رﻓﺖ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻧﺒﻮد. ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ.
ﮔﻔﺖ: "اﯾﻦ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻣﺒﺎرزه اﺳﺖ. ﻓﮑﺮ ﮐﺮده اي ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﻢ؟
ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ و ﺗﺮس؟ ﺗﻮي ذﻫﻨﻢ ﯾﮏ ﻗﻬﺮﻣﺎن ﺑﻮد.
ﮔﻔﺖ:آدم ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪر ﻃﺎﻟﺐ ﺷﻬﺎدت ﺑﺎﺷﺪ،زﻧﺪﮔﯽ را ﻫﻢ دوﺳﺖ دارد. ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺮس ﻣﯽ ﺷﻮد.ﻓﻘﻂ ﭼﯿﺰ ي ﮐﻪ ﻫﺴﺖ: ﻣﺎ دﻟﻤﺎن را ﻣﯽ ﺳﭙﺎرﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺪا.
ﺣﺮف ﻫﺎش آﻧﻘﺪر آراﻣﺸﻢ داد ﮐﻪ ﺑﻌﺪ از ﻣﺪت ﻫﺎ ﺟﺮات ﮐﺮدم از ﭘﯿﺶ ﭘﺪر و ﻣﺎدرم ﺑﺮوم ﺧﺎﻧﻪي ﺧﻮدﻣﺎن. دو ﺳﻪ روز ﺑﻌﺪ دوﺑﺎره زﻧﮓ زد.
ﮔﻔﺖ: "ﻓﺮﺷﺘﻪ، ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺮوﯾﺪ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺷﮏ زده اﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ. ﭼﺮا ﺑﺎﯾﺪ اﯾﻦ ﮐﺎر را ﻣﯽ ﮐﺮدم؟ ﮔﻔﺖ: "ﺑﺮاي اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﻪ ﻗﺪر آدم ﺧﻮدﺧﻮاه اﺳﺖ."
دﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺎﻫﺎش ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻢ. ﻧﻪ اﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺎراﺣﺖ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﻢ. ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪم از ﺧﻮدم.
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma ❤️
#اینک_شوکران
#قسمت_28
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت بـیـســت و هـشـتـم
ﺑﺎ ﻋﻠﯽ و ﻫُﺪي رﻓﺘﯿﻢ ﺟﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﺗﺎزه ﻣﻮﺷﮏ زده ﺑﻮدﻧﺪ. ﯾﮏ ﻋﺪه ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ روي ﺧﺎك ﻫﺎ. ﯾﮏ ﺑﭽﻪ ﻣﺎدرش را ﺻﺪا ﻣﯽ زد ﮐﻪ زﯾﺮ آوار ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد، اﻣﺎ ﮐﻤﯽ آﻧﻄﺮف تر ، ﻣﺮدم ﺳﺒﺰه ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻧﺪ و ﺗُﻨﮓ ﻣﺎﻫﯽ دﺳﺘﺸﺎن ﺑﻮد. اﻧﮕﺎر ﻫﯿﭻ ﻏﻤﯽ ﻧﺒﻮد ﻣﻦ دﯾﺪم ﮐﻪ دوﺳﺖ ﻧﺪارم ﺟﺰو ﻫﯿﭻ ﮐﺪوم از اﯾﻦ آدم ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻢ. ﻧﻪ ﻏﺮق در ﺷﺎدي ﺧﻮدم و ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﻏﻢ ﺧﻮدم. ﻫﺮ دو ﺧﻮد ﺧﻮاﻫﯽ اﺳﺖ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ اﯾﻦ را ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﮕﺎه ﺗﻠﻨﮕﺮﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ زد ﮐﻪ ﻣﻦ را ﺑﻪ ﺧﻮدم ﻣﯽ آورد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺳﺎل ﺷﺼﺖ و ﻫﻔﺖ ﻣﺴﺌﻮل ﭘﺎدﮔﺎن ﺑﻼل ﮐﺮج ﺷﺪ. زﯾﺎد ﻣﯽ آﻣﺪ ﺗﻬﺮان و ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ. وﻗﺘﯽ ﺗﻬﺮان ﺑﻮد صبحﻫﺎ ﻣﯽ رﻓﺖ ﭘﺎدﮔﺎن و ﺷﺐ ﻣﯽ آﻣﺪ.
{ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮد. آﺳﺘﯿﻦ ﻫﺎش را زده ﺑﻮد ﺑﺎﻻ و ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ وﺿﻮ ﺑﮕﯿﺮد.اﯾﻦ روزﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﺎدت ﮐﺮده ﺑﻮد ﺑﻪ ﺑﻮدﻧﺶ. وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺮود ﻣﻨﻄﻘﻪ، دﻟﺶ ﭘﺮ از ﻏﻢ ﻣﯽ ﺷﺪ. اﻧﮕﺎر ﺗﺤﻤﻠﺶ ﮐﻢ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺳﺠﺎده اش را ﭘﻬﻦ ﮐﺮد. دﻟﺶ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ در ﻧﻤﺎز ﻫﺎ ﺑﻪ او اﻗﺘﺪا ﮐﻨﺪ، وﻟﯽ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ راﺿﯽ ﻧﺒﻮد. ﯾﮏ ﺑﺎر ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪه ﺑﻮد ﻓﺮﺷﺘﻪ ﯾﻮاﺷﮑﯽ ﭘﺸﺘﺶ اﯾﺴﺘﺎده و ﺑﻪ او اﻗﺘﺪا ﮐﺮده، ﻧﺎراﺣﺖ ﺷﺪ. از آن ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﮔﻮﺷﻪ ي اﺗﺎق ﻣﯽ اﯾﺴﺘﺎد، ﻃﻮري ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺘﻮاﻧﺪ ﭘﺸﺘﺶ ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ. ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺶ را ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮد و اذان ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. ﺑﻪ « ﺣﯽ ﻋﻠﯽ ﺧﯿﺮاﻟﻌﻤﻞ»ﮐﻪ رﺳﯿﺪ، ﻓﺮﺷﺘﻪ از ﮔﺮدﻧﺶ آوﯾﺰان ﺷﺪ و ﺑﻮﺳﯿﺪش. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ « ﻻ اﻟﻪ اﻻ اﷲ» ﮔﻔﺖ و ﻣﮑﺚ ﮐﺮد. ﮔﺮدﻧﺶ را ﮐﺞ ﮐﺮد و ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎه ﮐﺮد« ﻋﺰﯾﺰ ﻣﻦ اﯾﻦ ﭼﻪ ﮐﺎري اﺳﺖ ؟ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺑﺸﺘﺎﺑﯿﺪ ﺑﻪ ﺳﻮي ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻋﻤﻞ، آن وﻗﺖ ﺗﻮ ﻣﯽ آﯾﯽ و ﺷﯿﻄﺎن ﻣﯽ ﺷﻮي؟» ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎر ﻣﻮي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﮐﻪ روي ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺧﯿﺴﺶ ﭼﺴﺒﯿﺪه ﺑﻮد، ﮐﻨﺎر زد و ﮔﻔﺖ: "ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺧﻮدم ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎر را ﻣ ﯽ ﮐﻨﻢ." }
ﺷﺎﯾﺪ ﺷﺶ ﻣﺎه اول ازدواﺟﻤﺎن ﮐﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ رﻓﺖ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺮاﯾﻢ راﺣﺖ ﺗﺮ ﮔﺬﺷﺖ، وﻟﯽ از ﺳﺎل ﺷﺼﺖ و ﺷﺶ دﯾﮕﻪ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻢ. ﻫﺮ روز ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ واﺑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﺪم. دﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺖ ﻫﺮ روز ﺟﻤﻌﻪ ﺑﺎﺷﺪ و ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺧﺎﻧﻪ. ﺟﻨﮓ ﮐﻪ ﺗﻤﺎم ﺷﺪ،ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮا ي ﭘﺎﮐﺴﺎزي و ﻣﺮزداري ﻣﯽ رﻓﺖ ﻣﻨﻄﻘﻪ. ﻫﺮﺑﺎر ﮐﻪ ﻣﯽ آﻣﺪ ﻻﻏﺮﺗﺮ و ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ ﺷﺪه ﺑﻮد. ﻏﺬا ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮرد.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "دل و روده ام را ﻣﯽ ﺳﻮزاﻧﺪ. ﻫﻤﻪي ﻏﺬاﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮش ﺗﻨﺪ ﺑﻮد. ﻫﻨﻮز ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺘﯿﻢ ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﭼﯿﺴﺖ و ﭼﻪ ﻋﻮارﺿﯽ دارد. دﮐﺘﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻧﻤﯽ دادن. ﻫﺮ دﻓﻌﻪ ﻣﯽ ﺑﺮدﯾﻤﺶ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن،ﯾﮏ ﺳﺮم ﻣﯽ زدﻧﺪ و دو روز اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﻣﯽ دادﻧﺪ و ﻣﯽ آﻣﺪﯾﻢ ﺧﺎﻧﻪ....
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma ❤️
خودت بخواه ڪه این انتظار سر برسد .
دعاے این همه چشم انتظار ڪافی نیستـ ؟!...
*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*
شبتون مهدوی
@zendegiasheghane_ma
سلام اے مسافر دلتنگم ،
سلام مولاے غریبم.
آقا جان ...
دوست دارم به توّلاے تو بنویسم عشق
آه خورشید به پهناے تو بنویسم عشق
دستْ خطم به قشنگے خط و خالت نیست
تا به زیبایی لب هاے تو بنویسم عشق
دوست دارم که شبے روے فرج نامه ے تان
با همه مردم دنیاے تو بنویسم عشق
دَر و دیوار دلم پرُ شده از یا مهدے
چقدر از غم شب هاے تو بنویسم عشق
ذکر یابن الحسنے گفتم و رفتم سرداب
تا به یاد دلِ تنهاے تو بنویسم عشق ....
اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا القائِم المُنتَظَرُ المَهدیّ
@zendegiasheghane_ma
مهربانان
امروز و هر روزتون گلباران
صبحتان پراز محبت
الهی
سهم امروزتان شادی
سهم زندگیتون عشق
سهم قلبتون مهربانی
سهم چشمتون زیبایی و
سهم عمرتون عزت باشه
چهارشنبه تون
زیبا و در پناه خدا 💐💐
@zendegiasheghane_ma ❤️
صدای پای رمضان
به گوش میرسـد
دستهای خالیمان
دستاویز دلهای پاکتان...
ما را در روز آخر شعبان
نه به بهای لياقت بلکه
به رسم رفاقت ،
اول حلال
و بعد دعایمان کنید...
@zendegiasheghane_ma
خدایا 🙏
آدم وقتی تنها میشود✨
آدم وقتی خیلی ، خیلی تنها میشود✨
تازه اول آشناییش باتوست✨
🙏یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🙏
@zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
گاهی فرزند کار اشتباهی انجام میدهد که به برخورد تند از سوی ما نیاز دارد؛ اما محبت اجازۀ تندی به ما نمیدهد. این دلسوزی نوعی افراط در محبت محسوب میشود.
گاهی هم مادر باید کار زشت فرزند را به پدر اطلاع دهد تا او از اقتدار خویش برای بازداشتن فرزند از آن کار استفاده کند؛ اما محبت، به او اجازۀ چنین کاری را نمیدهد و فرزند هم در آن کار زشت، پیشروی میکند. این هم افراط در محبت است.
[کتاب منِ دیگرِ ما]
استاد عباسی
💕🍃تربیت فرزند🍃💕
@zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
#تحمل_باخت
⭕️ برخی کودکان تحمل باختن در بازی را ندارند!
➖ چگونه تحمل آنان را بالا ببریم؟!
۱. دلیل این امر اینست که آنها خودباوری و اعتماد به نفس پایینی دارند و احساس منفی درباره خود دارند که باید تلاش نمود تا اعتماد به نفس شان را بالا ببرید.
۲. او را با خواهر و برادر و همسالانش مقایسه نکنید.
درباره برد و باخت و اینکه لازم نیست انسان همیشه برنده شود و برد و باخت نوبتی است به او توضیح دهید.
۳. هرگز به گونهای با کودک بازی نکنید که همیشه برنده شود
✔️ بگذارید گاهی باختن را هم تجربه کند.
و در آن زمان برد قبلیش را به او یادآوری کنید.
۴. بیشتر بازیهای غیر رقابتی را در لیست بازیهایش قرار دهید.
۵. رفتار والدین در مسئله برد و باخت نیز بسیار تأثیرگذار است.مثل اظهار ناراحتی یا اعطای جایزه و ... .
۶. بهتر است بیاهمیت بودن باختن را در روش الگویی بهصورت عملی به او بیازید.
💕🍃تربیت فرزند🍃💕
@zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری #جلسه4_قسمت6 جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 ✅ امام
#جلسات_همسرداری
#جلسه4_قسمت7
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇👇
⭐️ ⭐️ طرح واسطه_گری_ازدواج داریم در حد خیلی قوی، دعوت می کنیم از مادر پدرا، می یان دختر و می بینند پسر و می بینند ازدواج می کنند. چرا❓❓❓
🔔🔔 آقای حسینی چند وقت پیش در سمت خدا فرمودند دوازده میلیون دختر و پسر مجرد دم بخت داریم.
👩❤️👩شما الان باید بگی این مجردها کیه منند؟ خواهر من برادر من
🍎 یعنی از امروز هر وقت می یای کلاس برای بچه ت سیب می یاری، دو تا بیار. بچه دوستت کیه❓❓ بچه شماست
👠 زنی تو خیابون می بینی بدحجاب هست. برو اکرام یتیمش کن. اون نمی دونه تو قیامت قراره چه بلایی سرش بیاد.😔
ما داشتیم ایام ماه رمضان روایاتی که در مورد قبر و قیامت بود. بچه ها سرکلاس می لرزیدند، گریه می کردند می گفتند خانوم ما اینا رو نمی دونستیم حالا الان چی کار کنیم❓❓❓😭
👈از این به بعد هر خانومی می بینی تو جامعه، مشکلی داره، افسرده ست، دست بچه ش تبلت داده تو حرم که خفه ش کنه یا حالا از نظر آرامشی اون ثبات رو نداره بگو این خواهر منه، وظیفه منه که بهش یه خدماتی رو ارایه بدم. اگر کسی در این مسیر قدم برداره بهش چی می دن❓❓❓
🌺 اجر_شب_قدر 🌺
♀ حالا چه اون طرف به مقصد برسه چه اون طرف به مقصد نرسه.
☺️ اخلاقتان را با همسر و خانواده باید به این شکل باشد هر چقدر ارتباط فامیلی شما نزدیکتره می شه
رعایت حد و حدود بيشتره.✔️
💑 برای بحث بلوغ_عاطفی، دین ازدواج را از قصد قرار داده که ما هر طور شده به بلوغ عاطفی برسیم.
✅ توی بحث بلوغ عاطفی اگر شما بخواین نسبت به جامعه حسن_خلق داشته باشید باید اینو در « نظام خانواده » تمرین کنید.
👈من الان مثلا می رم مهموني ، می گم چنگالم نیفته از روی میز، آبروی من نره، اینجوری نشه، کج نشه، چادرم فلان باشه، خوب برخورد کنم.
✅ تمام این قواعد و باید و نبایدها، صدش باید در خونه اجرا بشه. یعنی شما در بحث های ارتباطی در خانواده باید خودتونو غلام هم بدونید.
💝 زهرا اطهر سلام الله علیها و آقا امیرالمومنین علی( علیه السلام ) حتی در کلام هم، خود را فدایی هم می دونستند.
نفسی لک الفدا، روحی لک الفدا
جونم به فدات، روحم به فدات.
💐 آقا رسول اکرم( صلی الله علیه و آله) یکبار، سه مرتبه خانم حضرت زهرا( سلام الله علیها) را صدا کردند، حضرت زهرا( سلام الله علیها) هر سه مرتبه شو این شکلی جواب می دادند
جان فاطمه به فدایت، پدرم، جانم.
❌ سه مرتبه ما رو یکی صدا کنه چه طوری جواب می دیم؟ می گیم چی می گی دستم نجسه، بگو، رو آیفونه. 😤
آیا با حوصله جواب می دیم⁉️⁉️
از امروز حوصله دیگران را داشته باش😍
@zendegiasheghane_ma
🌙 دعاى آخر ماه شعبان و اوّل ماه رمضان
«أَللَّهُمَّ! ... وَاجْعَلْنِى مِنْ صالِحِ خَلْقِكَ فِى الْعَمَلِ وَ الْأَمَلِ وَ الْقَضآءِ وَ الْقَدَرِ.»
خداوندا! ... مرا از شايسته ترين آفريده هايت در عمل و آرزو و [در برابر] قضا [و سرنوشت حتمى] و قدَر [و مشخصات چيزهايى كه اراده فرموده اى] قرار بده.
از مجموع جمله هاى اين فراز معلوم مى شود: كسى مى تواند از افراد صالح شود كه از چهار جهت كسب شايستگى و صلاح كرده باشد:
1. شايستگى در عمل 2. شايستگى در آرزو 3. شايستگى در برابر قضاى الهى 4. شايستگى در برابر قَدَر
📚نور هدايت، ج1، ص: 17، تالیف عارف واصل آیة الله سعادت پرور (ره)
@zendegiasheghane_ma
#ماه_بنــدگی😍
ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قــدر به عمــرم رمضان آمده رفته...
فرارسیدنماهرمضانمبارررک🌸💝
💚🍃 @zendegiasheghane_ma
✨الهی من همانم بی پناهم
بجز الطافتان راهی ندارم☘
الهی گاه گاهی یک نگاهی
به این عبده ذلیلت، کن عطائی☘
الهی من حقیرم،ناتوانم
تویی سرور به این عالم، خدایی☘
الهی تو رئوفی ، مهربانی
کریمی و رحیمی ، باصفائی☘
الهی ماندگاری ، نازنینی
تو پوشاننده هر عیب مائی!☘
الهی آمدم دستم بگیری
نیازم را ببین یا رب الهی ☘
🌸شبتون پر از آرامش و یاد خدا🌸
@zendegiasheghane_ma
🌹حسین جانم🌹
ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم
فڪری بڪن برای من و آتش دلم
دست ادب به سینه ی بیتاب میزنم
صبحت بخیر حضرت آرامش دلم
سلام_اربابم
@zendegiasheghane_ma
💔مہـــدی جـاڹ💔
🍁اے ڪاش ميدانستـم
چشماڹ پـاڪ ڪدامیڹ خاڪ
حضور سبـز تو را بـہ تماشا نشستہ
و بـر نـرمۍ قدمہایـت بوسہ ميزنـد🌺🍃
🌸السلام علیڪ یا بقیة اللہ🌸
💚🍃 @zendegiasheghane_ma
🌹
خدایا
دراین ماه عزیز
کمکمان کن تا
خالصترین نیت ها
پر بارترین عبادت ها
بهترین زیارت ها
و مورد قبولترین
روزه ها رو داشته باشیم
"آمین"
@zendegiasheghane_ma
#سیاستهای_زنانه
🙆یه خانم باهوش میدونه که وقتی شوهرش بعد از یک روز کاری سخت به خونه برمی گرده باید به استقبالش بره و با خوشرویی از همسرش پذیرایی کنه چرا ؟
🌸به خاطر اینکه بازتاب این رفتار زیبا و دوست داشتنی هدیه آرامش به خود شماست .
💇حتما و حتما قبل از ورود همسرتون لباسهای زیبا و جذاب خودتون رو بپوشید و عطر قابل قبول خودتون رو بزنید ؛ بزارید مرد متوجه بشه حضورش برای شما مهمه .
و خانم ها اینو هم یادتون باشه یه خونه نامرتب و یه خانم نامرتب اشتیاق مرد رو برای برگشتن به خونه نااااابود میکنه .
🙍نکته اصلی و مهم اینه که اکثر خانم ها قبل از ازدواج خیلی زیاد به خودشون می رسند ، به مدل موهاشون ، به آرایش صورتشون ، به نوع لباس پوشیدنشون اما بعد از ازدواج اونقدر براشون اهمیت نداره !!!
💆 آراستگی یه خانم باید همیشگی و همیشگی باشه ، همون طور که ما خانم ها زیبایی ها رو دوست داریم به یک مرد هم حق بدیم دوست داشته باشد زیبایی ها را ببیند .
وقتی با حالت نامرتب مقابل همسرتون قرار می گیرید انتظار نداشته باشید که به شما توجه کنه و در مقابلش طبیعی که مرد بخواد این زیبایی رو جای دیگه ایی دنبالش باشه ، پس از آراستگی اتون بعد از ازدواج فاصله نگیرید و یادتون باشه آراسته بودن شما رابطه شما رو محکم تر و سفت تر می کند
🆔 @zendegiasheghane_ma
#سیاستهای_زنانه
🎀وقتی دنیای خودتون رو برای شوهرتون شرح بدید و خواستههاتون رو با زبان مناسبی بیان کنید کمک کردید تا او هم خودش رو بدون هیچ سانسوری شرح بده. با این اتفاق یعنی تونستید اعتماد او رو جلب کنید و به دنیاش قدم بگذارید.
🎀تا میتونید شوهرتون رو بنشاسید و از این شناخت لذت ببرید. اینجاست که تفاوتهاتون بهانهای میشه برای اینکه بیشتر با هم باشید.
@zendegiasheghane_ma ❤️
#آقایان_بدانند 😉😉
👈آقایون محترم شمادر طول روز با همسرتون تماس بگیرید و کمی باهاش صحبت کنید نگید تلفن به چه درد خانمها میخوره!
👈خانم ها از اینکه در طول روز باهاشون صحبت بشه حس توجه میگیرند
@zendegiasheghane_ma
#جلسات_همسرداری
#جلسه4_قسمت8
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇👇👇
📣📣اولین حقوق_شوهر ؛
1⃣ شوهر شما مسلمانه ⬅️ حقوق مسلمانی به گردن شما هست
2⃣ شوهر شما شیعه ست ⬅️ حقوق
شیعه به گردن شما هست
3⃣ شوهر شما هموطن شماست⬅️ حقوق هم وطنی به گردن شما هست
4⃣ شوهر شما هم خویش شماست ⬅️ حقوق هم خویشی به گردن شما هست
5⃣ شوهر شما همسر شماست ⬅️ حقوق زوجیتی به گردن شما هست.
❌
🔄 هر چقدر ارتباط نزدیکتر⬅️ رعایت قاعده بیشتر نه کمتر
❌مثلا شما اینقدر که در خواستگاری احترام_خانواده _پسر را نگه می داری، آیا الان هم به همون اندازه نگه می داری⁉️⁉️
❌می گه خانوم اینکه بین ما رودرواسی می یاره، باعث می شه ما اونو از خودمون ندونیم.
🔑🔑🔑 اتفاقا شما هر وقت که با شوهر احترامتون، رفتارتون، شسته رُفته تر باشه محبت بینتون بیشتر می شه.✅
🗣 من حقوقی که باید نسبت به شوهر انجام بدم را بلد نیستم دهانمو وا می کنم می گم طلاق می خوام. دهانمو وا می کنم می گم کاش زن پسر خاله م شده بودم. دهانمو باز می کنم می گم تو بی غیرتی که سرکار نمی ری.❌
👈پس توی بلوغ عاطفی شما هر چقدر خودتونو بیشتر ثابت کنید، بیشتر تمرین کنید 👈 زوجیت سکونت بیشتر توی خانواده شما تیک می خوره.✔️
⭐️برای اینکه بدانید اخلاقتون باید به چه شکلی باشه به این شکل👇👇
🌺 وقتی شما بد نباشید خوبید.
همیشه بهترین باش بانو
@zendegiasheghane_ma
#جلسات_همسرداری
#جلسه4_قسمت9
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇👇
🚫🚫🚫 خانوما
تو روخدا
تو رو خدا
تو رو خدا
#قهر نکنید.
🙊به مَرده می گم چرا رابطه غلطی شروع شد به اینجا رسید
می گه زنم قهر بود...
😱 وقتی شما قهر می کنید فکر می کنید عشوه ست والله این عشوه نیست، اصلا مرد با قهر با دعوا جذب نمی شه خانوما. ❌
👈هیچ مردی رو ما ندیدیم با قهر و دعوا جذب بشه.
👩 برعکس زنهای دوم قهر نمی کنند
💝فقط محبتِ_بی_دریغ بدون توقع تشکر و بدون توقع جبران
(#بلوغ عاطفی )
😒خانومای زن دوم خیلی قیافه ها شون از زن اول بهتر نیست
📣📣📣
فقط #اخلاق اخلاق اخلاق۲۰
😔 اگر شما دل مومنی رو، دل شوهرت را، دل بچه ت رو بشکنی، انگار داری خانه کعبه رو تخریب می کنی.😱
⛏⛏ من الان به شما یه کلنگ می دم، می گم بچه ها برید خونه کعبه رو تخریب کنید. می گید. نه. عذاب خدا مثل شلاق ما رو از بین میبره
🔔🔔 تا می تونی توی بحث اخلاق به این نکته توجه کنید ⬅️ شیطان در آخرالزمان، تمام تلاشش اینه که زوجیت ها را به هم بزنه. با چی❓❓ وسوسه.
🌺
⬅️شیطان می گه من هیچ کاری با شماها نکردم من فقط شماها رو دعوت کردم. می خواستید بیاین می خواستین نیاین. به من ربطی نداره که
دائم_الوضو باش ♦️
نماز تو اول وقت بخون♦️
@zendegiasheghane_ma