تو یوسف تر از آنے ڪہ شود انگشت ها زخمے،
اگر ظاهر شوے،
هرگز نمے ماند سر و پایے...
🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
#شب_سی_و_پنجم
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#چله_ختم_دعای_فرج
شبتون مهدوی
یاعلی
💞 @zendegiasheghane_ma
سلام
محفل تون گرم از عطر محبت💜
خنده هاتون تموم نشدنی
دلخوشی هاتون زیاد
دلاتون بی غصه💜
و لحظه هاتون سرشار از آرامش
روز بهاریتون شکوفه باران💜
💞 @zendegiasheghane_ma
#آقایان_بخوانند
بوسه، اميد به زندگى را افرايش مى دهد 💋
طبق تحقيقات، مردانى كه قبل از رفتن به سركار، همسران خود را میبوسند😊😉 5 سال بيشتر از ساير مردها عمر مى كنند.
👇
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
سیاستهای_زنانه
❤️همسرتان را اسير خود كنيد
🙎یه لباس مرتب و خوشگل
🙎یه آرایش ملایم و یه عطر خوشبو
🙎قبل از اومدن همسرتون
🙎یه استقبال گرم و با لبخند و مهربونی
🙎یه نوشیدنی گرم یا خنک بسته به علاقه شوهرتون
🙎موقع اومدنش به خونه معجزه میکنههههههه
👌فقط یک نکته را فراموش نکنید... آراستگی کلامی بر همه چیز اولویت دارد... کلام نازیبا علاوه بر گذاشتن زخم بر دل همسر.. وجهه خود شخص را تخریب میکند... یک زن همیشه مثل یک ملکه ، زیبایی کلام داره😉
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#نکات_تربیتی_خانواده #قسمت17 با استفاده از کانال تنها مسیر "فیلم های مستهجن ۲ " ⭕️ دیدن فیلم های
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت18
برگرفته از کانال تنها مسیر
"فیلم های مستهجن ۳ "
⚠️🔥💢🔥⚠️
⛔️ یکی از اولین اثرات منفی دیدن فیلم های مستهجن
اینه که "آقا نسبت به خانمش سرد میشه..."
علاوه بر دیدن این فیلم ها
و ارتباط با زنان نامحرم هم
باعث سردی شدید آقا نسبت به خانمش میشه.
⭕️🔶⭕️
چرا اسلام انقدر بر رعایت محرم و نامحرم تاکید میکنه؟
✅ برای اینکه دوست داره تو از همسرت خیییلی لذت ببری.
👏👏👏
اسلام میخواد رابطت با همسرت همیشه پر از لذت باشه.
✅🌺🌷
آقایون به محض اینکه دچار این دو تا بلای خانمانسوز شدن
باید سریع ازینا جدا بشن.
🔹چون اینا آخر نداره.
اگه کنار نذاشت باید فاتحۀ زندگی خانوادگیش رو بخونه..
✅ این همه یه آقا زحمت میکشه و خانواده تشکیل میده، بعد با دیدن چند تا فیلمی که صهیونیستا با برنامه ریزی ریختن توی دست و پای مردم
زندگی که انقدر براش زحمت کشیده رو جهنم میکنه...
🔴🚫🔥🔥🔥
💢 از همون اول کار سعی کن نبینی.
👀
تا چشمت اتفاقی هم افتاد سریع قطعش کن.
🗣 به هوای نفست بگو: تو غلط میکنی میخوای منو بدبخت کنی.
😒
تو میخوای من زندگیم جهنم بشه؟
🔴 میخوای منو از نگاه خدا بندازی؟
خاک بر سرت کنن. 🔥😠
هرکاری کنی نگاه نمیکنم....😒😒😒
هوای نفست رو مجبور کن که کوتاه بیاد!👌
✍ خواهش میکنم همه با دقت این مباحث رو بخونند
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#چالش
#خاطرات_خواستگاری
#ارسالی_اعضا
سلام .ـ.
من خونه مامان بزرگم بودم وکسی خونمون نبود ...یهو مامانم زنگ زد بدو بیا خونه ...رفتم دیدم آقامون اومده با من حرف بزنه ...حالا قیافه من 😂یه تونیک خاکستری ویه شلوار مشکی و روسری سفید😐
بعد گفتم چرا تو حیاط وایسادید مامانم گفت کلید گم شده😂😂خیلی گشتیم تا کلیدو پیدا کردیم ...وقتی که رفتیم با هم صحبت کنیم من خیلی خجالت میکشیدم اصلا نتونستم بشینم ..دو تا کشمش رو فرش افتاده بود من برداشتم همینجور توی دستم نگه داشتم ودر آخر دیگه چیزی از کشمش باقی نمونده بود😂😂😂
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
#همسرداری
مامان بازی زن برای شوهرش❌
به وسیله به عهده گرفتن همه مسئولیت ها
خانومها فکر میکنند اقایون فراموش کار اند.
به همین دلیل مسئولیتهای را خودشان به عهده میگیرند
ونمیگذارند اقایون کار کنند
دقیقا مثل بچه ها و دائما به مرد گوش زد میکند.
چون فکر میکنه او سر به هواست.
✖مثلا زنگ میزنه به شوهرش به او میگوید
دخترمان را لب استخر نکاری ها.
✖یا خانوم رفته مسافرت زنگ میزنه به مرد میگه
9 شب یادت نره اشغال را دم در بزاری ها
✖یا به او میگوید یادت باشه
بری حموم یا یادت باشه فلان کار را بکنی و....
دقیقا مثل بچه ها
خانوم محترم لطفا مامان شوهرت نباش⛔️⛔️⛔️
👤 دکتر شاهین #فرهنگ
👇
💞 @zendegiasheghane_ma
صفحه #هجدهم از قرآن 🌺
جزء #یک🌺
سوره #بقره🌺
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به شهید محمد حسن عطار روشن😍😍
@hefzequrankarim
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت97 #فصل_یازدهم پاهایم رمق راه رفتن نداشت. جلوی در ایستادم و دست
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت99
#فصل_یازدهم
چند روز اول تحمل همه چیز برایم سخت بود؛ اما آرام آرام به این وضعیت هم عادت کردم.
صمد ده روز در آن بیمارستان ماند. هر روز صبح زود خدیجه و معصومه را به همسایه دیوار به دیوارمان می سپردم و می رفتم بیمارستان، تا نزدیک ظهر پیشش می ماندم. ظهر می آمدم خانه، کمی به بچه ها می رسیدم و ناهاری می خوردم و دوباره بعدازظهر بچه ها را می سپردم به یکی دیگر از همسایه ها و می رفتم تا غروب پیشش می ماندم.
یک روز بچه ها خیلی نحسی کردند. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. ساعت یازده ظهر بود و هنوز به بیمارستان نرفته بودم که دیدم در می زنند. در را که باز کردم، یکی از دوستان صمد پشت در بود. با خنده سلام داد و گفت: «خانم ابراهیمی ! رختخواب آقا صمد را بینداز، برایش قیماق درست کن که آوردیمش.»
با خوشحالی توی کوچه سرک کشیدم. صمد خوابیده بود توی ماشین. دو تا از دوست هایش هم این طرف و آن طرفش بودند. سرش روی پای آن یکی بود و پاهایش روی پای این یکی. مرا که دید، لبخندی زد و دستش را برایم تکان داد. با خنده و حرکتِ سر سلام و احوال پرسی کردم و دویدم و رختخوابش را انداختم.
تا ظهر دوست هایش پیشش ماندند و سربه سرش گذاشتند. آن قدر گفتند و خندیدند و لطیفه تعریف کردند تا اذان ظهر شد. آن وقت بود که به فکر رفتن افتادند.
ادامه دارد...✒️
#دختر_شینا
#قسمت100
#فصل_یازدهم
دو تا کیسه نایلونی دادند دستم و دستور و ساعت مصرف داروها را گفتند و رفتند.
آن ها که رفتند، صمد گفت: «بچه ها را بیاور که دلم برایشان لک زده.»
بچه ها را آوردم و نشاندم کنارش. خدیجه و معصومه اولش غریبی کردند؛ اما آن قدر صمد ناز و نوازششان کرد و پی دلشان بالا رفت و برایشان شکلک درآورد که دوباره یادشان افتاد این مرد لاغر و ضعیف و زرد پدرشان است.
از فردای آن روز، دوست و آشنا و فامیل برای عیادت صمد راهی خانه ما شدند. صمد از این وضع ناراحت بود. می گفت راضی نیستم این بندگان خدا از دهات بلند شوند و برای احوال پرسی من بیایند اینجا. به همین خاطر چند روز بعد گفت: «جمع کن برویم قایش. می ترسم توی راه برای کسی اتفاقی بیفتد. آن وقت خودم را نمی بخشم.» ساک بچه ها را بستم و آماده رفتن شدم. صمد نه می توانست بچه ها را بغل بگیرد، نه می توانست ساکشان را دست بگیرد. حتی نمی توانست رانندگی کند. معصومه را بغل کردم و به خدیجه گفتم خودش تاتی تاتی راه بیاید. ساک ها را هم انداختم روی دوشم و به چه سختی خودمان را رساندیم به ترمینال و سوار مینی بوس شدیم. به رزن که رسیدیم، مجبور شدیم پیاده شویم و دوباره سوار ماشین دیگری بشویم. تا به مینی بوس های قایش برسیم، صد بار ساک ها را روی دوشم جا به جا کردم.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌸سلام به #تو ای گل نرگس!
سلام به تو که در سیم خاردار #گناهانمان اسیری😔
ما را ببخش!💔
که حتی به اندازهی نجات دادن گلی🥀 از میان #سیم_خاردارها تلاش نکرده ایم
چه برسد به تلاش برای رهایی شما از زندان #غیبت😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
#شب_سی_و_ششم
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
شبتون مهدوی
یاعلی مدد
💞 @zendegiasheghane_ma
سه شنبه هاسکوتم
ناگهانی می شود
دلم لبریزعـطر
مهربانی می شود
همینکه قطره اشکی
چکید ازدیده عشق
هوای قلب مـــن
جمکرانی می شود
شبت بخیر مولای غریب من
💞 @zendegiasheghane_ma
کاش از دلبر نشانی داشتیم
بر سر کویش مکانی داشتیم
از برای مهدی صاحب زمان
کاش در دل جمکرانی داشتیم
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨✨🌹✨🌹
🌺در این روز زیبا
چشماتون نور
کامتون عسل
🌺لحنتون مهر
حرفاتون غزل
حستون عشق
🌺دلتون گرم
حالتون خوبِ خوبِ خوب
سلام روزتون بخیر
💞 @zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
یکی از علل عدم اعتماد بنفس در کودکان این است که والدین کودکان را مقایسه میکنند.
باید به او توضیح بدهید که هر شخصی تواناییهای خاص خودش را دارد و هیچ دو شخصی لازم نیست مثل هم باشند.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#تربیت_فرزند
#مشاوره
#پرسش_پاسخ
خانم #شاکری مشاور ارشد خانواده
💕🍭🍭🍭👼🍭🍭🍭💕
#پسرم_بهانه_گیره_و_قشقرق_راه_مینداره
سلام خانم مشاور عزیز!
ببخشید تو این صحنه زیر یکمادر خوب چکار باید بکنه؟
یک: پسر سه ساله ام میگه من یککیک میخوام رفتم آوردم میگه برام باز کن میگمچشم باز میکنم طوری که یکم پوستش پاره شد
شروع گرد به گریه و گفت اینو نمیخوام یکی دیگه بیار
با ناراحتی رفتم یکی دیگه آوردم و با احتیاط دوباره باز کردم
بازم یک کوچولو از قبل کمتر پاره شد
و اینبار گریه و جیغ و قشقرق که برو چسب بیار بچسبون
منم رفتم چسبو پیدا نکردم و همینطور گریه و سروصدا گفت یکی دیگه هم باز کن میخوام دو تا بخورم
گفتم چشم هر وقت اولی رو خوردی برات یکی دیگه هم باز میکنم بخوری..
و لجبازی که همین الان میخوام دومی رو
منممیدونستم که باز کنم نمیخوره گفتمحروم نشه و هم پسرم بد عادت نشه مقاومت کردم که منجر شد به اینکه منو بزنه و گاز بگیره و انداختمش تو اتاق که همونجا هم گریه کنه و هم منو دیگه نزنه
دیدم گناه داره درو باز کردم خودم رفتم تو اتاق دیگه و درو بستم و گفتم تا ساکت نشی نمیام بیرون،بعد کلی جیغ و مشت به در با واسطه خواهرش ساکت شد و من اومدم بیرون و اومد بغلم و اوضاع آروم شد..
پسر من اینکارو زیاد میکنه مثلا میگه سیب میخوام میرم میارم میگه نمیخوام لیمو بیار لیمو رو تکه میکنم نمیخوره تلخ میشه
و یا همین الان گفته ناهار پلو سفید میخوام درست که کردم گفت نمیخوام اول بهم آلبالو و کیک بده بعدا پلو میخورم
عزیزان حتما کوزت رو یادشونه تو تلوزیون
دقیقا همون حس رو داشتم😡😡
سر گرم کردنش هم کاملا بیفایده اس اینجور وقتا
راهنمایی بفرمایید لطفا چکار کنم.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#مشاوره
#تربیت_فرزند
#پرسش_پاسخ
🍀سلام عزیزم،،
قلب مهربان و نرمش زیاد شما،،
باعث افزایش رفتارهای ایذایی پسرتون شده عزیز،،
اینطور عمل کنید؛
لطفا با دقت وسواس و کلمه به کلمه بخونید،، 👉
👈و بادقت وسواس و مرحله به مرحله اجرا کنید.
یک **مرحله اول؛
کودک :من کیک میخوام.
مادر : با صدای بلند 👈چششششششششم مامان جون کیک هم برات میارم،،
از کدوم کیک میخوای،،
کدوم رنگ،،
کدوم بسته،،
خودت انتخاب کن پسرم
👈👈( حرف زدن زیاد با کودک در این مرحله ،، باعث رفع "نیاز کلامی" کودک میشه،،
و احساس "نزدیکی و توجه" مادر نسبت به کودک،، کاملا برای کودک خوشایند و جذاب هست )
مرحله دوم ؛
وقتی خودش انتخاب می کنه،،
و این همه با مادر برای انتخاب خوراکی وقت گذرانی کرده،،
معمولا بهانه گیری کودک کاهش پیدا میکنه یا از بین میره،،
کودک کیک رو انتخاب کرد.. 🥧
مرحله سوم؛
کودک :🥮بازش کن...
مادر : چششششششششم مامان جون،،( چشم ها با همین غلظت و کشیده،، با مهربانی و توجه )
از کجا باز کنم؟
میخوای یادت بدم چطور بازش کنی ببین..
و آموزش به کودک ...
مرحله چهارم :
کیک باز میشه و کودک میخوره.
در حین نوازش و لمس کردن کودک
این کودک با این رفتار و توجه مادر،،،
ممکن نیست بهانه گیری و بداخلاقی کنه👉
به هر دلیلی بهانه گیری کرد؛
مرحله پنجم ؛
کودک : برای چی اینجاش کنده شد تو بدی تو....
و شروع به زدن و پرخاشگری کردن
مادر :( با"" آرامش"" و "" قاطعیت"") فقط همین کیک هست و میتونی بخوری.
بس کن و داد نزن.( اخطار اول )
کودک :ادامه رفتار پرخاشگری
مادر : با کمال آرامش و قاطعیت( بدون کوچکترین عصبانیت،،،
پاروی نفس یادتون نره،، ما برای خدا تربیت می کنیم نه برای هوای نفس و رفع عصبانیت خودمون )
دست کودک رو میگیره و
داخل یه اتاق خالی از سرگرمی یا حمام میبره *
پسرم تا وقتی جیغ و داد نکنی و آروم نباشی نمیتونی از اینجا خارج بشی.
کودک رو داخل اتاق میگذارید و در رو می بندید و پشت در رو محکم می بندید و اجازه خارج شدن به کودک نمیدین.
مرحله هفتم ؛
در این مرحله کودک قشقرق میکنه ممکنه به در بزنه و...
مادر با خونسردی : داد بزن مامان جون،،
بلندتر...
اینقدر داد بزن تا آروم بشی پسرم.
مرحله هشتم ؛
پسر شما سه ساله ست.
دو و نیم دقیقه پسرتون رو داخل اتاق نگه میدارید.
بعد دسته رو رها می کنید.
نیم دقیقه صبر می کنید.
بعد در رو باز می کنید
و با "آرامش،" "
،""قاطعیت ""
و👌👌 بدون دلسوزی👌👌
👈 بدون مهربانی👉
بسیار عادی و معمولی در رو باز می کنید.
مرحله نهم؛
چند لحظه بعد،، انگار اتفاقی نیفتاده،،
به کودک میگین : میدونی برنامه کودک الان چی داره مامان؟
یا میدونی مامان میخواد برای شام چی درست کنه؟
یا میدونی علی که اومده بود خونه مون در مورد ماشینت چی می گفت؟
( بیان کردن موضوعی جذاب و سرگرم کننده و دور از موضوع درگیری )
مرحله دهم؛
وقتی کودک همکاری کرد و جواب تون رو داد،، بغلش کنید و ببوسیدش..
یادتون باشه خط و نشان کشیدن و نصیحت و تذکر ممنوع!
کودک : من کیک میخوام.
مادر : چششششششششم پسرم حتما 😄😄😄😄
همون کیک رو براش میارین!!
کودک :نمیخوام.
مادر : باشه عزیز دلم. فقط همین رو داریم.
🍀و تمام!
کودک تسلیمِ قاطعیت و رفتار صحیح مادر میشه و قشقرق و اذیت و آزار تمام میشه ان شا الله
💞 @zendegiasheghane_ma