#تربیت_فرزند 👶👶👶
زمانی که فرزندتان، شما را به دنیای خیالی خود دعوت می کند، دعوتش را بپذیرید
با او سوار قایق شوید،سوار بر سفینه فضایی پرواز کنید
و همه موارد رهبری بازی را برعهده فرزندتان بگذارید.
💕🍃تربیت فرزند🍃💕
@zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
اینک شوکران
ماجرای یک عشق بی پایان
زندگینامه شهید منوچهر مدق و همسرش
به روایت همسرش
این داستان رو حتما بخونید...
@zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#اینک_شوکران #قسمت_40 ✍ مــریـم بـرادران 🌹قسـمـت چهـلـم ﮐﺒﻮﺗﺮ ﻫﺎ ﺳﻔﯿﺪ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮدﻧﺪ ﯾﺎ ﯾﮏ ﻃﻮق ﮔﺮدﻧﺸﺎ
#اینک_شوکران
#قسمت_41
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت چـهـل و یکم
{ ﮔﺎﻫﯽ از ﻧﻤﺎزش ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ دﻟﺘﻨﮓ اﺳﺖ. دﻟﺘﻨﮓ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﻧﻤﺎز ﺧﻮاﻧﺪﻧﺶ زﯾﺎد ﻣﯽ ﺷﺪ و ﻃﻮﻻﻧﯽ. دوﺳﺖ داﺷﺖ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺜﻞ او فکر کند، مثل او ببیند، مثل او فقط خوبی ها را ببیند.اﻣﺎ ﭼﻪ ﻃﻮري؟ منوچهر می گفت: " اگر دلت با خدا صاف باشد، ﺧﻮردﻧﺖ، ﺧﻮاﺑﯿﺪﻧﺖ، ﺧﻨﺪه ﻫﺎ و ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎت ﺑﺮا ي ﺧﺪا ﺑﺎﺷﺪ، اﮔﺮ ﺣﺘﯽ ﺑﺮا ي او ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮي، آن وﻗﺖ ﺑﺪ ي ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ،ﺑﺪي ﻫﻢ نمی کنی، همه چیز زیبا میشود." و او همه ی زیبایی را در منوچهر می دید. با او می خندید و با او گریه میکرد. با او تکرار میکرد
«نردبان این جهان ما و منیست/
عاقبت این نردبان بشکستنیست/
لینک آن کس که بالاتر نشست/
استخوانش سختتر خواهد شکست»
چرا این را میخواند؟ او که با کسی کاری نداشت. پُستی نداشت. پرسید. گفت: " برای نَفسم میخوانم."
اما من نفسانیات نمی دیدم. اصلاً خودش را نمی دید. یادم هست یک بار وصیت کرد « وقتی من را گذاشتند توی قبر، یک مشت خاک بپاش به صورتم»
پرسیدم چرا؟
گفت: "برای این که به خودم بیایم. ببینم که بهش دلبسته بودم و به خاطرش معصیت کردم یعنی همین."
گفتم: "مگر تو چقدر گناه کردهای؟"
گفت: "خدا دوست ندارد بندههاش را رسوا کند. خودم می دانم چه کارهم."
ﺣﺎل ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ روز ﺑﻪ روز وﺧﯿﻢ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ.ﺑﺎ ﻣﺮﻓﯿﻦ و ﻣﺴﮑﻦ دردش را آرام ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. دي ﻣﺎه ﺣﺎل ﺧﻮﺷﯽ ﻧﺪاﺷﺖ. ﻧﻔﺲ ﻫﺎش ﺑﻪ ﺧﺲ ﺧﺲ اﻓﺘﺎده ﺑﻮد. ﮔﻔﺘﻢ: "وﻟﺶ ﮐﻦ اﻣﺴﺎل ﺑﺮاي ﻋﻠﯽ ﺟﺸﻦ ﺗﻮﻟﺪ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ."
راضی نشد. گفت: "ما که برای بچه ها کاری نمی کنیم. نه مهمانی رفتنشان معلوم است، نه گردش و تفریحاتش. بیش ترین تفریحشان این است که بیایند بیمارستان عیادت من."
خودش سفارش کیک بزرگی داد که شکل پیانو بود. چند نفر را هم دعوت کردیم.
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#اینک_شوکران
✍
#قسمت_42
مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت چـهـل و دوم
{ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮد و ﺧﻮﺷﺤﺎل. ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮد ﭼﻮن ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را داﺷﺖ، ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﻮد ﭼﻮن ﻋﻠﯽ و ﻫﺪي ﭘﺪر را دﯾﺪﻧﺪ و ﺣﺲ ﮐﺮدﻧﺪ. و ﺧﻮﺷﺤﺎلﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ وﻗﺘﯽ ﻣﯽ دﯾﺪ دوﺳﺘﺶ دارﻧﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺮاي ﻋﯿﺪ ﯾﮏ ﻗﺎﻧﻮن ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮد، ﺧﺮﯾﺪ از ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﺑﺰرگ.اول ﻫﺪي ﺑﻌﺪ ﻋﻠﯽ ﺑﻌﺪ ﻓﺮﺷﺘﻪ و ﺑﻌﺪ ﺧﻮدش. وﻟﯽ ﻧﺎ ﺧﻮد آﮔﺎه ﺳﻪ ﺗﺎﯾﯽ ﻣﯽ اﯾﺴﺘﺎدﻧﺪ ﺑﺮاي اﻧﺘﺨﺎب لباس ﻣﺮداﻧﻪ...ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ اﻋﺘﺮاض ﻣﯽ ﮐﺮد اﻣﺎ آﻧﻬﺎ ﮐﻮﺗﺎه ﻧﻤﯽ آﻣﺪﻧﺪ. روز ﻣﺎدر ﻋﻠﯽ و ﻫﺪي ﺑﺮا ي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺧﺮﯾﺪه ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﺮاي ﻓﺮﺷﺘﻪ ﯾﮏ اﺳﭙﺮي ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ و ﺑﺮاي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺷﺎل ﮔﺮدن، دﺳﺘﮑﺶ، ﭘﯿﺮاﻫﻦ و ﯾﮏ دﺳﺖ ﮔﺮﻣﮑﻦ. اﯾﻦ دوﺳﺖ داﺷﺘﻦ، ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻮد. }
به بچهها میگویم «شما خوش بختید که پدر را دیدید و حرفهاش را شنیدید و باهاش درد دل کردید. فرصت داشتید سوالهاتان را بپرسید و محبتش را بچشید. به سختیهاش میارزد.»
دو روز ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻪ ﻋﯿﺪ ﻫﻔﺘﺎد وﻧﻪ ﺑﻮد ﮐﻪ دل درد ﺷﺪﯾﺪي ﮔﺮﻓﺖ. از آن روز ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮدم ﺗﻤﺎم ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.آن ﻗﺪر درد داشت که میگفت: "پنجره را باز کن، خودم را پرت کنم پایین."
درد ﻣﯽﭘﯿﭽﯿﺪ ﺗﻮي ﺷﮑﻢ و ﭘﺎﻫﺎ و ﻗﻔﺴﻪي ﺳﯿﻨﻪاش. ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺘﯽ را ﮐﻪ روز آﺧﺮ دﯾﺪم، آن روز ﻫﻢ دﯾﺪم. ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ از ﺧﺪا ﻓﺮﺻﺖ ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﻢ. ﻫﻤﯿﺸﻪ دﻋﺎ ﻣﯽﮐﺮدم ﮐﺴﯽ دم ﺳﺎل ﺗﺤﻮﯾﻞ داغ ﻋﺰﯾﺰش را ﻧﺒﯿﻨﺪ. دوﺳﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻢ ﺧﺎﻃﺮهي ﺑﺪ ﺗﻮي ذﻫﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺑﻤﺎﻧﺪ.
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮدم ﺑﺎﻻي ﺳﺮش.ﮐﺎري ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﮑﻨﻢ. ﯾﮏ روز و ﻧﯿﻢ درد ﮐﺸﯿﺪ و ﻣﻦ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻮدم. ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﻢ ﻋﻠﯽ و ﻫﺪي را ﺧﺒﺮ ﮐﻨﻢ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن، ﺳﺎل ﺗﺤﻮﯾﻞ را چهارﺗﺎﯾﯽ ﮐﻨﺎر ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ. ﮐﻪ ﻣﺮﺧﺼﺶ ﮐﺮدﻧﺪ. دﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺖ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺳﺠﺪه ﮐﻨﻢ. میدانستم مهمان چندروزه است. برای همان چند روز دعا کردم. بین بد و بدتر انتخاب میکردم. منوچهر می گفت: " بگو بین خوب وخوبتر، و تو خوب را انتخاب می کنی. هنوز نتوانستهای خوب تر را بپذیری. سر من را کلاه میگذاری."
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#اینک_شوکران
#قسمت_43
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت چـهـل و ســوم
ﺳﺎل ﻫﻔﺘﺎد و ﻧُﻪ اﻧﮕﺎر آﮔﺎه ﺑﻮد ﺳﺎل آﺧﺮ اﺳﺖ.ﺑﻪ دل ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺮات ﺷﺪه ﺑﻮد. ﻫﺮ ﺳﻪ دﻟﺘﻨﮓ ﺑﻮدﯾﻢ. ﻫﺪي روي ﻣﯿﺰ ﮐﻨﺎر ﺗﺨﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ، ﺳﻔﺮه ي ﻫﻔﺖ ﺳﯿﻦ را ﭼﯿﺪ و ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ دور ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﻪ روي ﺗﺨﺘﺶ ﻧﻤﺎز ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﺪ. ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎي آﺧﺮ ﻫﺮ ﺳﺎل ﺳﺮ ﻧﻤﺎز ﺑﻮد و ﺳﺎل ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﺪ.ﺳﺠﺪه ي آﺧﺮش ﺑﻮد. ﺳﻪ ﺗﺎﯾﯽ ﺷﺶ داﻧﮓ ﺣﻮاﺳﻤﺎن ﺑﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮد. از اﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮد ﻧﺒﺎﺷﺪ، اﺷﮑﻤﺎن ﻣﯽ رﯾﺨﺖ. و او ﺳﺮ ﻧﻤﺎز اﻧﮕﺎر ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ. ﭘﺮ از آراﻣﺶ ﺑﻮد و اﺷﺘﯿﺎق.و ﻣﺎ ﭘﺮ از ﺗﻼﻃﻢ.ﻧﻤﺎزش ﮐﻪ ﺗﻤﺎم ﺷﺪ دﺳﺘﺶ را حلقه کرد دور سه تامان. گفت « شما به فکر چیزی هستید که می ترسیدید اتفاق بیفتد، من نگران عید سال بعد شما هستم. این طوری که می بینمتان. می مانم چه جوری شما را بگذارم و بروم.»
علی گفت: بابا، این حرفا چیه اول سال می زنی؟
گفت: نه بابا جان، سالی که نکوست از بهارش پیداست. من از خدا خواسته ام توانم را بسنجد. دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
تا من آرام می شدم، علی با صدا گریه میکرد. علی ساکت می شد، هدی گریه میکرد. منوچهر نوازشمان میکرد. زمزمه می کرد «سال دیگر چه بکشم که نمی توانم دلداریتان بدهم؟»
بلند شد رفت روبهرویمان ایستاد. گفت: باور کنید خستهم.
سه تایی بغلش کردیم.
گفت: هیچ فرقی نیست بین رفتن و ماندن.هستم پیشتان. فرقش این است که من شما را می بینم و شما من را نمی بینید. همین طور نوازشتان میکنم. اگر روحمان به هم نزدیک باشد. شما هم من را حس می کنید.
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#اینک_شوکران
#قسمت_44
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت چـهـل و چـهــارم
{ سخت تر از این را هم می بیند؟ منوچهر گفت: "هنوز روزهای سخت مانده."
مگر او چه قدر توان داشت؟ یک آدم معمولی که همه چیز را به پای عشق تحمل میکرد. خواست دلش را نرم کند. گفت: "اگر قرار باشد تو نباشی، من هم صبر ندارم. عربده می زنم.کولی بازی در می آورم. به خدا شکایت میکنم."
منوچهر خندید و گفت: "صبر میکنی."
چرا این قدر سنگ دل شده بود؟ نمی توانست جمع کند بین این که آدم ها نمی توانند بدون دلبستگی زندگی کنند و این که باید بتوانند دل بکنند. }
می گفت: "من هم دوستت دارم، ولی هر چیزی حد مجاز دارد. نباید وابسته شد."
ﺑﻌﺪ از ﻋﯿﺪ دﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺴﺖ ﭘﺎﯾﺶ را زﻣﯿﻦ ﺑﮕﺬارد. رﯾﻪاش، دﺳﺖ و ﭘﺎﯾﺶ، ﺑﯿﻨﺎﯾﯿﺶ و اﻋﺼﺎﺑﺶ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ رﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮد. آن ﻗﺪر ورم ﮐﺮده ﺑﻮد ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺗﺮك ﻣﯽ ﺧﻮرد. ﺑﺎ ﻋﺼﺎ راه رﻓﺘﻦ ﺑﺮاﯾﺶ ﺳﺨﺖ ﺷﺪه ﺑﻮد. دﮐﺘﺮ ﻫﺎ آﺧﺮﯾﻦ راه را ﺑﺮاﯾﺶ ﺗﺠﻮﯾﺰ کردند. برای این که مقاومت بدنش زیاد شود، باید آمپول هایی میزد که نهصد هزار تومان قیمت داشتند. دو روز بیشتر وقت نداشتیم بخریم. زنگ زدم بنیاد جانبازان، به مسئول بهداشت و درمانشان. گفت: "شما دارو را بگیرید، نسخهی مُهر شده را بیاورید، ما پولش را میدهیم."
من نهصد هزار تومان از کجا می آوردم؟ گفت: "مگر من وکیل وصی شما هستم؟ و گوشی را قطع کرد.
وسایل خانه را هم می فروختم پولش جور نمی شد. برای خانه و ماشین پند روز طول میکشید مشتری پیدا شود. دوباره زنگ زدم بنیاد. گفتم: " نمی توانم پول جور کنم. یک نفر را بفرستید بیاید نسخه را ببرد بگیرد. همین امروز وقت دارم."
گفت: " ما همیچین وظیفهای نداریم."
گفتم: "شما من را وادار می کنید کاری کنم که دلم نمی خواهد. اگر آن دنیا جلوی من را گرفتند، می گویم مقصر شمایید.
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#همسرداری
☑️روزی ۳دقیقه به همسر خود ۳ وعده غذای عشق دهید:
1⃣وعده اول صبح قبل از این که از تخت خود بیرون بیاید، به او لبخند بزنید.
2⃣وعده دوم میان روز با گفتگوی تلفنی با همسرتان می باشد.
3⃣وعده سوم قبل از این که بخوابید حتما از او بابت زحماتش تشکر کنید.
(سعی کنید وعده ها همراه با بوسه باشه)
✍در ضمن حتما میان وعده غذایی عشقی را یادتان نرود.
میان وعده عشق به شرح زیر است:
✅وقتی از کنار او رد می شوید حتما زیبا از او استقبال کنید.😘😍
✅یک تلفن فوری بزنید و بگویید دوستت دارم.
✅او را تحسین کنید چقدر جذاب شده ای 👏👏
✅با یک نگاه یا لبخند عشق خود را نشان دهید.🙂
✅یادداشتهای عاشقانه یا پیام عاشقانه به همسرتان بدهید.
✅از سرکار برگشت لباس های خوشگلتونو رو بپوشید و به استقبالش برید و بغلش کنید.😉😊
@zendegiasheghane_ma ❤️
🌸🍃
🌺 خــدايا...
✨ برای تـو غـیر ممکنی
وجـود ندارد
✨غیر ممکنهای زنـدگی
هـمهی ما را
✨در ماه خودت ممکن کـن...
🌺الهی آمین
🍃🌸
@zendegiasheghane_ma
خدایا
بضاعتـ من به قدری استـ
ڪه نمی دانمـ
در حق دوستانمـ چه دعایی ڪنم
اما می دانمـ
ڪه تو از حال آنان آگاهی
پس به حرمتـ این لحظات
بهترین ها را برایشان مقدر فرما
آمین_یارب_العالمین
شبتون مهدوی🌹🌹
💕🌸 @zendegiasheghane_ma
🌸السَّلامُ علیك یا صاحب الزمان🌸
.
.
از هجــر تو بیقرار بـودن تا کی؟!
بازیــچه ی روزگار بـودن تا کی؟!
.
ترسم که چراغ عمر گردد خاموش
دور از تو به انتظار بودن تا کی؟!
@zendegiasheghane_ma ❤️
یا علی بن موسی الرضا
«روز هشتم» همگی
میل«خراسان»داریم
انتظارِ «کرم»
از سفره ی«سلطان»داریم
از سر کفر نگفتیم:
«شفا دست شماست»
ما به «دستان شفا بخش»
تو ایمان داریم
@zendegiasheghane_ma ❤️
#انرژی_مثبت
آدمهای مهربان
درمقابل
خوبیهای یکطرفهشان
هرگز
احساس حماقت نمیکنند!
چون خوب بودن
برای آنها عادت شده
آدمهای مهربان از سر
احتیاجشان مهربان نیستند
@zendegiasheghane_ma
#سیاست_های_زنانه
👌خلق خوش، ظاهر آراستـہ ، مهربانے در ڪلام ، درڪ خستگے ها ، سوال پیچ نڪردن ...
👈از راس امورے است ڪـہ در هنگام ورود یڪ مرد خستـہ باید مورد توجـہ قرار گیرد
@zendegiasheghane_ma
#هر_دو_بخوانیم 👫
❌ پنج حقیقتی که همه افراد متاهل باید درمورد #خیانـت بدانند
🔻 بیشتر خیانت ها، بدلیل برآورده نشدن نیازهای احساسی و جنسی رخ می دهد
🔻 85 درصد خیانت ها از محیط کار آغاز می شود
🔻خیانت احساسی، بسیار مخرب تر از خیانت جنسی ست
🔻بسیاری از خیانت ها، با اینترنت، موبایل و فیسبوک شکل می گیرد
🔻 65 درصد از ازدواجها بعد از خیانت متلاشی میشوند.
@zendegiasheghane_ma
#هفت_راز_همسران👇👇👇
🔹راز اول: شوهرتان را علیرقم تفاوت ها همانطور که هست بپذیرید و از تلاش برای تغییر او دست بردارید
🔹راز دوم: کاری کنید که وقتی شوهرتان در کنار شماست احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد.
🔹راز سوم: در برخورد و ارتباط با همسرتان دقت به خرج دهید.
🔹راز چهارم: برای داشتن زندگی عاشقانه و رمانتیک وقت و انرژی صرف کنید.
🔹راز پنجم: به نیازهای جسمی شوهرتان توجه کنید.
🔹راز ششم: زنی شاد باشید و مسولیت شادی خود را به عهده بگیرید.
🔹راز هفتم: احساسات خود را بشناسید، به آنها بها دهید و با همسرتان پیرامون آن صحبت کنید.
@zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری #جلسه4_قسمت14 جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 👌شما
#جلسات_همسرداری
#جلسه5_قسمت1
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇
💐 بحث ۵نوع زوجیت
امروز رسید به 👈 #زوجیت_فرزند 👶
🌈 ما امروز مطالب بارداری، قبل از بارداری،هفت سال اول،هفت سال دوم، هفت سال سوم را با توجه به شش تا دوره رشد خدمتتون می گیم
♦️چرا من اینها رو از قبل بارداری تا هفت سال سوم می گم ❓❓چون در جمع ما همه یکسان نیستند یکی هست حامله نشده یکی هست بچه ش در آستانه ازدواجه چون همه تون بچه های سنین مختلف دارین می خوایم دست پر ان شاء الله از اینجا برید.
❓❓کسانی که هنوز بچه دار نشدن تمام ترس هاشونو در یک دقیقه دست بیارن بالا تند تند بگن.
♦️چرا از حاملگی می ترسین❓❓
ترس هاتونو بگین از چی می ترسین❓❓
🌈 از رنگموت که نه ماه زمین می مونه بگوتا هیکلت تا رابطه زناشویی ت تا همه چیز زندگیت. هر چی دغدغه داری امروز بریز بیرون بزار حل شه.
👈تربیت بچه و تَرَک شکم.
👈به خاطر سقط های مکررم
ظظ👈به خاطر دوره زمونه و جامعه
👈به خاطر تربیتش
🙈 خیلیا می گن به خاطر فسادجامعه و مسایل تربیتیش
👌اگر شما می ترسید بچه تون فساد جامعه روش اثر بزاره این کاری که می گیم انجام بدین بچه تون محاله منحرف بشه. به همین قاطعیتی که دارم می گم محاله منحرف بشه. به چه شکلی❓❓
💑اگر رابطه عاطفی و معنوی پدر و مادر حتی برای کسانی که بچه هفت سال اول،هفت سال دوم دارند این صدق می کنه. اگر رابطه معنوی و عاطفی مادر با پدر در یک حد نرمال و دارای ثبات باشه بچه ها محاله منحرف بشن ✅
😱 اما اگر پدر و مادر هیئتی، استاد دانشگاه، هر دو خِبره، از نظر علمی از نظر اجتماعی ولی از نظر عاطفی و معنوی با همدیگر خوب نباشند حتی اگر غیر انتفاعی گرون قیمت هم بچه تونو بنویسید بچه باز هم منحرف می شه.❌
🔴 چطوری منحرف می شه⁉️
❌مثلا دختره می گه خانم من بابام استاد دانشگاه است مامانم استاد دانشگاه است من یه پسر دیپلمه رو باهاش دوست شدم التماسش کردم که آدرس خونه مادرشو ازش بگیرم رفتم دست و پای مادر همسرم رو که می خواد در آینده همسرم بشه ماچ کردم گفتم اجازه بده پسر شما منو بگیره. من مقطع فوق لیسانس هستم پسر این خانم دیپلمه، بیکاره سربازی نرفته. چی می شه که من این کار و انجام بدم برای اینکه محبت یه همسری رو برای خودم داشته باشم به عنوان یک نعمت.
👈این به خاطر اینه؛ پدر و مادر این در ایام کودکی با اینکه استاد دانشگاه بودند اینو پیش مادربزرگ می زاشتند این با مادربزرگ بزرگ می شه از کودکی می گفت هر صدای ماشینی که می اومد از بیرون من نگاه می کردم ببینم مادر منه یا نیست.🚘
وقتی هم میآمدند هرکی میرفت سر مطالعه خودش کار شخصی خود
من میماندم و تنهایی..
❤️ نکته اول؛ در امر تربیت_فرزند رابطه معنوی و عاطفی پدر و مادر باید صد بشه.💯
❌ اگر این اتفاق نیفته بچه حتما منحرف می شه.
متاسفانه به همین دلیل، توی خیلی از خانواده ها، بچه ها کمبودهای شدید پیدا می کنند.
👦 پسره بی مسیولیته قوام نیست، 👧دختره زود طلاق می گیره. چرا⁉️
👈 چون خانواده هاشون آکنده از دلخوری اند ، رابطه شکراب
آکنده از کینه اند. وقتی اینا اینجوری اند مثلا به بچه هفت سال اول می گه: هِییییی تو روخدا تو وقتی زن گرفتی خواهراتو توی سر زنت نزن من پیر شدم با این عمه های تو یا مثلا عموی تو سر ارث ما رو بیچاره کرد، خودشو ضعیف نشون بده به بچه هاش، بچه ها به این مادر امتیاز نمی دن تو هفت سال دوم این مادر را کنار می زارن.😒
پس تا اینجا شد
👇👇👇
ترمیم_رابطه_عاطفی_و_معنوی با شوهر
ضعیف جلوه ندادن خود پیش بچه ها
@zendegiasheghane_ma
امروز دعا ڪنیم ..
برای دل های شڪسته,
برای چشم های گریان,
برای رفع گرفتاری ها ,
برای حل مشکلاتـ ,
برای تمام بیماران ,
الهی خـــ ـدا ...
حاجتـ همه رو بده 🌸🍃
اللهیـ_آمین_یاربـ_العالمین ..
امروز شهدا ، اموات و گذشتگان را مهمان فاتحه ای کنیم.
روزتون بخیر
یاعلی
@zendegiasheghane_ma
✨☄✨☄✨☄✨☄✨
یک دانه زتسبیح نماز سحرت را
یک بار به نام من محتاج بینداز
شاید همان دانهی تسبیح دعایت
یکباره بیفتد به دریای اجابت...
🌸طاعاتتون قبول🌸
@zendegiasheghane_ma
💙السلام علیک یا صاحب الزمان
روزے ڪه نگاہ تو طلوعش باشد
💜لبخند دوبارہ ات ، شروعـش باشد
💗یڪ حادثه از عشق، درونش دارد
💛ايڪاش ڪه امروز،وقوعش باشد
. . 🌸یامهدی ادرکنی
@zendegiasheghane_ma
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
پیامبر خدا صلے الله علیه و آله ؛
خـــــداوند فرمود :
روزه حکمت مے آورد ؛
و حکمت ، شناخت ؛
و شناخت ، یقین .
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 @zendegiasheghane_ma