#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت163 #دختر_شینا #فصل_پانزدهم قول دادم و گفتم: «چشم.» از سر راهش
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت165✨
#فصل_پانزدهم
صمد؛ خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید؛ اما هر کاری می کرد، مهدی بغلش نمی رفت. صدای ضد هوایی ها یک لحظه قطع نمی شد. صمد گفت: «چرا اینجا نشسته اید؟!»
گفتم: «مگر نمی بینی وضعیت قرمز است.»
با خنده گفت: «مثلاً آمده اید اینجا پناه گرفته اید؛ اتفاقاً اینجا خطرناک ترین جای خانه است. بروید توی حیاط بنشینید، از اینجا امن تر است.»
دست خدیجه و معصومه را گرفت و بردشان توی اتاق. من هم مهدی را برداشتم و دنبالش رفتم. کمی بعد وضعیت سفید شد. صمد دوشی گرفت. لباسی عوض کرد. چای خورد و رفت بیرون و یکی دو ساعت بعد با یکی از دوستانش با چند کیسه سیمان و چند نبشی آهن برگشت.
همان روز جلوی آشپزخانه، توی حیاط با دوستش برایمان یک سنگر ساختند. چند روز که پیش ما بود، همه اش توی سنگر بود و آن را تکمیل می کرد.
برایش یک استکان چای می بردم و جلوی در سنگر می نشستم. او کار می کرد و من نگاهش می کردم. یک بار گفت: «قدم! خوش به حال آن سالی که تابستان با هم، خانه خودمان را ساختیم. چی می شد باز همان وقت بود و ما تا آخر دنیا با آن دل خوشی زندگی می کردیم.»
گفتم: «مثل اینکه یادت رفته آن سال هم بعد از تابستان از پیشم رفتی.»
ادامه دارد...
#قسمت166
#فصل_پانزدهم
گفت: «یادم هست. ولی تابستانش که پیش هم بودیم، خیلی خوش گذشت. فکر کنم فقط آن موقع بود که این همه با هم بودیم.»
چایش را سر کشید و گفت: «جنگ که تمام بشود. یک ماشین می خرم و دور دنیا می گردانمت. با هم می رویم از این شهر به آن شهر.»
به خنده گفتم: «با این همه بچه.»
گفت: «نه، فقط من و تو. دوتایی.»
گفتم: «پس بچه ها را چه کار کنیم.»
گفت: «تا آن وقت بچه ها بزرگ شده اند. می گذاریمشان خانه. یا می گذاریمشان پیش شینا.» سرم را پایین انداختم و گفتم: «طفلی شینا. از این فکرها نکن. حالا حالا ها من و تو دونفری جایی نمی توانیم برویم. مثل اینکه یکی دیگر در راه است.»
استکان چای را گذاشت توی سینی و گفت: «چی می گویی؟!»
بعد نگاهی به شکمم انداخت و گفت: «کِی؟!»
گفتم: «سه ماهه ام.»
گفت: «مطمئنی؟!»
گفتم: « با خانم آقا ستار رفتیم دکتر. او هم حامله است. دکتر گفت هر دویتان یک روز زایمان می کنید.»
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
💫🍃🕊🌼🌼🌼🕊🍃💫
#مولا_جانم❤
🍃🌼 مهدی جان، امام خوبم!
دلتنگ آمدنت هستم
کاش آنگونه باشم که تو می خواهی
🍃🌼 امامم مرا از نفس رهایم ده
جز تو که طبیب قلب من باشد
کسی را زین میان نمی بینم
🕊🌹 الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـرَج 🌹🕊
✨ شبت بخیرپادشاه تنهای زمین ✨
#شبتون_مهدوی 🌙
#التماس_دعای_فرج 🤲💚
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
💞 @zendegiasheghane_ma
سلام صبح روز دوشنبه تون بخیر
یه روز بهاری دیگه از راه رسید.
انشاءالله امروز بتونید برای خانواده تون بهترین روز رو بسازید .
روزتون پر از انرژی مثبت و شادابی🌹🌹
💞 @zendegiasheghane_ma
#اطاعت_از_خالق
#داستان
#تلنگر
در کتاب زادالعارفین آمده است شیخ حسن بصـری برای #عبادت به صحرا رفت. دربین راه برای استراحت پیش چـوپانی نشست و مقداری شیر از او خواست که بنوشد
کمی بعد ، گله چوپان خواست از کوه پایین بـرود ، چوپان ندایی داد و گله بلافاصله به جای خـود برگشت. شیخ حسن وقتی این صحنه را دید حالش دگرگون شد و رنگ از رخسارش پرید و بیهوش شد.
وقتی به هوش آمد چوپان علت حال اورا پرسید. شیخ گفت گوسفندان تو #عقل ندارند اما آنها می دانند که تو خیـرشان را می خـواهی و بـا شنیدن صدای تو سریع اطاعت کرده و از راه بیراهه برگشتند
اما من که انسانم و عاقل حرف و امر خـالق خود را کـه به نفع مـن فرموده است، گوش نمی دهم. کاش به اندازه این #گوسفندان، من از خدای مهربان اطاعت و امر او را گوش می دادم
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#مشاوره
#پرسش_پاسخ
#چیکار_کنم_همسرم_هرچی_میگم_گوش_کنه
⏪چکار کنم همسرم هر چی من میگم گوش کنه و همیشه عاشقم بمونه؟ مرسی
مشاور: خانم قربانی
⏪پرسشگر محترم، سوال شما یک تناقض را در بر میگیرد و ان اینکه هیچگاه عاشق ماندن زوجین با اطاعت مرد از زن جور در نخواهد آمد. زمانی زوجین به صمیمیت پایدار خواهند رسید که حقوق و تکالیف به درستی رعایت شود و هر دو طرف نیازهای یکدیگر را در همراهی با هم براورده شده ببینند. جالب این است که خواسته تان کاملا به زیان خود شماست و در پی درخواستی که دارید اولین و بزرگترین ضرر را خود شما متحمل خواهید شد. چرا که شما یک زن هستید و ذاتا نیاز به حمایت شدن دارید. اگر بخواهید حرف شما اطاعت شود در واقع طالب جایگاه ریاست هستید و فرد رییس هم حمایت کننده خواهد بود و نه حمایت شونده. امیدوارم متوجه تناقض شده باشید. از طرفی مرد طالب اقتدار است و دوست دارد رییس بودن و برتر بودنش از جانب همسر تایید شود. حتی در ظاهر هم که شده حرف اخر برای او باشد و همسرش خود را مطیع او نشان دهد. در چنین زمانی ست که مرد با نهایت وجود به زن توجه میکند و زن به دلیل دریافت این توجه که نیاز اساسی اوست، احساس خوشبختی تمام میکند. البته بحث اطاعت و تبعیت زن به معنی زورگویی مرد نیست و در صورت همراهی و رعایت اصول ارتباط مثبت، مطمئنا هر نوع تصمیم گیری به صورت مشورت اتخاذ میشود که این نوع همکاری خوشایند هر دو طرف است و ایجاد رضایت میکند. پیشنهاد میکنم مطالعه ای در باب حقوق زن و مرد و فلسفه ان داشته باشید و راه های جلب صمیمیت زوجین را با دقت بخوانید و بکار ببندید.
در پناه حق و عاقبت بخیر باشید
💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسرداری
#کلیپ
استاد #پناهیان
قابل توجه خانمها👇👇😊
چطوری از همسرم پول بگیرم؟؟؟؟
💞 @zendegiasheghane_ma
#هردوبخوانیم
#تلنگر
ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ، ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ مى ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟
👈ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ و با همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟
👈ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴتى ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ یه جای کار ایراد داره
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#آقایان_بخوانند
زنان در مقابل كوچكترين تغييرات ظاهرى خود، از قبيل رنگ مو يا لباس جديد حساس هستند و منتظرِ واكنش همسرشان هستند. نسبت به اين تغييرات واكنش نشان دهيد و تعريف كنيد...
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
اگر مشکل مالی دارید؛
حسابی به شوهرتون "قوت قلب" بدید
بهش "اعتماد به نفس" بدید
بهش بگید:
من به تو ایمان دارم😍
تو میتونی از پس مشکلات بربیای*
💞 @zendegiasheghane_ma
مقایسه دو زندگی، دو رابطه و دو فرد، فقط وقت تلف کردن و صرف انرژی بیهوده است.
به جای مقایسه کردن بهتر است مثبت بین بوده و زندگی و همسرتان را با
همه نقاط قوت و ضعف اش بپذیرید.
✍ همدیگه رو با زنان و مردان دیگه مقایسه نکنیم
#هردوبخوانیم
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه61ازقرآن🥀
#جز_سه🥀
#سوره_آل_عمران 🥀
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_بیابان_پور 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
💞 @zendegiasheghane_ma
بشناسیم و ...
نبینیم تـ❤️ـو را حرفی نیست
غصۀ ما همه ...
از دیدن و نشناختن است 😔😔
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
شبتون پر نور
💞 @zendegiasheghane_ma
باغ و بـ🌸ـهـار را بگو ...
لاف خوشی چه میزنی⁉️
من بنمایت خوشی ...
چون برسد بهـ❤️ـار من❗️...
سلام بهـ❤️ـار دلها ....
صبحتون مهدوی ✋
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
💞 @zendegiasheghane_ma
#نکته_های_ناب_ارتباطی
#هردوبخوانیم
🌸گفتم : احساس می کنم آرامش ندارم، خوشبخت نیستم! رابطه من و همسرم خشک و سرده،،
خوشی هامون کمه،، شاد نیستیم!
خیلی دوست دارم رابطه من و همسرم رمانتیک و عاشقانه باشه،، چکار کنم؟
🍃گفت : هر چقدر لحظات خوش زندگی تون زناشویی بیشتر باشه،، "آرامش و خوشبختی "تون بیشتر میشه!
✳راههای افزایش لحظات عاشقانه زناشویی :
💘*سلام و صبح به خیر گرم*
💙صبحانه خوردن طولانی و با هم،،
💘خداحافظی کش دار،،
💙 تلفن های بین روز،،
💘کتاب خواندن با هم،،
💙 خرید با هم،،
💘استفاده از کلمات مثبت،،
💙قدم زدن با هم در سالگردهای عقد و ازدواج،،
💘خلوت کردن با هم،،
💙خندیدن با هم،،
💘نگاه های طولانی و عاشقانه،،
💙*تحسین کردن هم*،،
💘گفتگوهای روزانه،،
و....
💕"عشق" مثل یه جوانه لطیف، بین زن و شوهره،،
"همیشه" نیاز به مراقبت و توجه زن و شوهر داره. 💕
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
استاد #تراشیون
#اختلافات_اعتقادی_با_همسر
⏪پرسش : 🤔🤔
من و همسرم در اعتقاداتمان اختلاف داریم و دارای یک فرزند هستیم. آیا صلاح است که دوباره بچّهدار شویم؟
⏪پاسخ :
پاسخ از حجت الاسلام سیدعلیرضا تراشیون (کارشناس و مشاور تربیتی کودک و نوجوان):
گاهی اوقات اختلافات در زندگی مانند اختلاف رنگ سیاه و رنگ سفید است و گاهی هم اختلافات آنقدر کم است که مانند اختلاف رنگ سفید با رنگ شیری میماند. چند وقت پیش خانمی به ما مراجعه کرد و گفت: من با شوهرم بر سر اینکه نمازش را اوّل وقت نمی خواند اختلاف دارم. من به ایشان گفتم: اگر شوهر شما نماز را در اوّل وقت نمیخواند، درست است که ثوابی نمیبرد؛ امّا گناهی هم انجام نمیدهد. همین که ایشان به نماز اعتقاد دارد و نماز خود را میخواند، کافی است. اتّفاقاً شما باید از طرف دیگر نگاه کنید و بگوید که ما زن و شوهری هستیم که هر دو نفر نماز میخوانیم.
گاهی اوقات اختلافات اعتقادی است. مثلاً خانم به همسرش میگوید نماز بخوان! ولی آقا میگوید که نماز چیست؟ دیگر دوران این حرفها گذشته. اگر زن و شوهر در اصول با هم دیگر هماهنگ باشند، برای بچّهدار شدن مانعی نیست.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#خانمها_بخوانند
#همسرداری
👈 هنگامیکه زنی همسرش را میبخشد،
دیگر نباید خطاها و اشتباهات او را برای صبحانه گرم کند و سر سفره بیاورد.
💗 بخشش و گذشت شرط لازم برای عشق و عشقورزی در زندگی است.
💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
عوامل جلوگیری از #افسردگی خانمها
#استاد_محسن_پوراحمد_خمینی
#خانمها حتما گوش کنند و انتشار دهند
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه62ازقرآن🥀
#جز_چهار🥀
#سوره_آل_عمران 🥀
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_سید_اکبر_هاشمی 😍😍😍😍
#ختم_قرآن روزی 1 صفحه
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
مصادیق #حی_بودن بانوان خوب کانال👇👇👇
✅ منم امروز حی شدم دوساعت باعشق غذا رو درست کردم تا با آقامون بخورم برگشت گفت نمیشه بریزی توظرف ببرم با همکارم بخورم اون زنش نیستش. من قبلا غر میزدم اینطور مواقع ولی الان برا اینکه دوسم داشته باشه😄 گفتم چشم. الان پیام داد کلی تشکر ومعذرت خواهی کرد😊
✅ من امروز و دیروز حی شدم و صوت سمینار خانواده دکتر فرهنگ رو که توی کانال هست رو گوش دادم فوق العاده هست...
الانم صوت اولش رو با همسرم گوش کردیم😅
پیشنهاد میدم گوش کنید🌹😍👌
✅ من امروز به لطف خدا میون مادر و دخترش رو آشتی دادم خدا کمک کنه مشکلات همه حل بشه
✅سلام. حی شدم....
شرایط تبلیغ برای همسرم در سطح یک استان فراهم شده.... از من خواهش کردن که همراهیشون کنم تا موفق تر باشن. بنده هم خونه و زندگی اسوده و راحت در قم رو رها و بخاطر خدا هجرت رو قبول کردم....
✍ ماشاالله به خانمهای جهادگر کانال خدا قوت👌👌
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت165✨ #فصل_پانزدهم صمد؛ خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید؛ اما هر
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت167
#فصل_پانزدهم
می دانستم این بار خودش هم خیلی خوشحال نیست. اما می گفت: «خوشحالم. خدا بزرگ است. توی کار خدا دخالت نکن. حتماً صلاح و مصلحتش بوده.»
بالاخره سنگر آماده شد؛ یک پناهگاه کوچک، یک، در یک و نیم متری. با خوشحالی می گفت: «به جان خودم، بمب هم رویش بخورد طوری اش نمی شود.»
دو سه روز بعد رفت، اما وقتی روحیه و حال مرا دید، قول داد زود برگردد.
این بار خوش قول بود. بیست روز بعد برگشت. بیشتر از قبل محبت می کرد. هر جا می رفت، مهدی را با خودش می برد. می گفت: «می دانم مهدی بچه پرجنب و جوشی است و تو را اذیت می کند.» یک روز طبق معمول مهدی را بغل کرد و با خودش برد؛ اما هنوز نرفته صدای گریه مهدی را از توی کوچه شنیدم. با هول دویدم توی کوچه. مهدی بغل صمد بود و داشت گریه می کرد. پرسیدم: «چی شده؟!»
گفت: «ببین پسرت چقدر بلا شده، در داشبورد را باز کرده و می خواهد کنسرو بخورد.»
گفتم: «خوب بده بهش؛ بچه است.»
مهدی را داد بغلم و گفت: «من که حریفش نمی شوم، تو ساکتش کن.»
گفتم: «کنسرو را بده بهش، ساکت می شود.»
گفت: «چی می گویی؟! آن کنسرو را منطقه به من داده بودند، بخورم و بجنگم. حالا که به مرخصی آمده ام، خوردنش اشکال دارد.»
ادامه دارد...✒️
#فصل_پانزدهم
#قسمت168
مهدی را بوسیدم و سعی کردم آرامَش کنم. گفتم: «چه حرف هایی می زنی تو. خیلی زندگی را سخت گرفته ای. این طورها هم که تو می گویی نیست. کنسرو سهمیه توست. چه آنجا، چه اینجا.»
کنسرو را دور از چشم مهدی از توی داشبورد درآورد و توی صندوق عقب گذاشت.
گفت: «چرا نماز شک دار بخوانیم.»
ماه آخر بارداری ام بود. صمد قول داده بود این بار برای زایمانم پیشم بماند؛ اما خبری از او نبود. آذرماه بود و برف سنگینی باریده بود. صبح زود از خواب بیدار شدم. بی سر و صدا طوری که بچه ها بیدار نشوند، یک شال بزرگ و پشمی دور شکمم بستم. روسری را که صمد برایم خریده بود و خیلی هم گرم بود، پشت سرم گره زدم. اورکتش را هم پوشیدم. کلاهی روی سرم گذاشتم تا قیافه ام از دور شبیه مردها بشود و کسی متوجه نشود یک زن دارد برف پارو می کند. رفتم توی حیاط. برف سنگین تر از آنی بود که فکرش را می کردم. نردبان را از گوشه حیاط برداشتم و گذاشتم لب پشت بام. دو تا آجر پای نردبان گذاشتم. با یک دست پارو را گرفتم و با آن یکی دستم نردبان را گرفتم و پله ها را یکی یکی بالا رفتم. توی دلم دعامی کردم یک وقت نردبان لیز نخورد؛ وگرنه کار خودم و بچه ساخته بود. بالاخره روی بام رسیدم. هنوز کسی برای برف روبی روی پشت بام ها نیامده بود.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
#مهدے_جان
😔باراݩ گرفته بازهوایم هواے توست
درجاےجاے شهر پراز ردپاے توست
😔دلتنگ جمڪرانم و دلواپس شما
سه شنبه ها،پراز گریه هاے توست
#سه_شنبه_هاى_جمكرانى
التماس دعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
شبتون مهدوی و پرنور
💞 @zendegiasheghane_ma