💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت165✨ #فصل_پانزدهم صمد؛ خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید؛ اما هر
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت167
#فصل_پانزدهم
می دانستم این بار خودش هم خیلی خوشحال نیست. اما می گفت: «خوشحالم. خدا بزرگ است. توی کار خدا دخالت نکن. حتماً صلاح و مصلحتش بوده.»
بالاخره سنگر آماده شد؛ یک پناهگاه کوچک، یک، در یک و نیم متری. با خوشحالی می گفت: «به جان خودم، بمب هم رویش بخورد طوری اش نمی شود.»
دو سه روز بعد رفت، اما وقتی روحیه و حال مرا دید، قول داد زود برگردد.
این بار خوش قول بود. بیست روز بعد برگشت. بیشتر از قبل محبت می کرد. هر جا می رفت، مهدی را با خودش می برد. می گفت: «می دانم مهدی بچه پرجنب و جوشی است و تو را اذیت می کند.» یک روز طبق معمول مهدی را بغل کرد و با خودش برد؛ اما هنوز نرفته صدای گریه مهدی را از توی کوچه شنیدم. با هول دویدم توی کوچه. مهدی بغل صمد بود و داشت گریه می کرد. پرسیدم: «چی شده؟!»
گفت: «ببین پسرت چقدر بلا شده، در داشبورد را باز کرده و می خواهد کنسرو بخورد.»
گفتم: «خوب بده بهش؛ بچه است.»
مهدی را داد بغلم و گفت: «من که حریفش نمی شوم، تو ساکتش کن.»
گفتم: «کنسرو را بده بهش، ساکت می شود.»
گفت: «چی می گویی؟! آن کنسرو را منطقه به من داده بودند، بخورم و بجنگم. حالا که به مرخصی آمده ام، خوردنش اشکال دارد.»
ادامه دارد...✒️
#فصل_پانزدهم
#قسمت168
مهدی را بوسیدم و سعی کردم آرامَش کنم. گفتم: «چه حرف هایی می زنی تو. خیلی زندگی را سخت گرفته ای. این طورها هم که تو می گویی نیست. کنسرو سهمیه توست. چه آنجا، چه اینجا.»
کنسرو را دور از چشم مهدی از توی داشبورد درآورد و توی صندوق عقب گذاشت.
گفت: «چرا نماز شک دار بخوانیم.»
ماه آخر بارداری ام بود. صمد قول داده بود این بار برای زایمانم پیشم بماند؛ اما خبری از او نبود. آذرماه بود و برف سنگینی باریده بود. صبح زود از خواب بیدار شدم. بی سر و صدا طوری که بچه ها بیدار نشوند، یک شال بزرگ و پشمی دور شکمم بستم. روسری را که صمد برایم خریده بود و خیلی هم گرم بود، پشت سرم گره زدم. اورکتش را هم پوشیدم. کلاهی روی سرم گذاشتم تا قیافه ام از دور شبیه مردها بشود و کسی متوجه نشود یک زن دارد برف پارو می کند. رفتم توی حیاط. برف سنگین تر از آنی بود که فکرش را می کردم. نردبان را از گوشه حیاط برداشتم و گذاشتم لب پشت بام. دو تا آجر پای نردبان گذاشتم. با یک دست پارو را گرفتم و با آن یکی دستم نردبان را گرفتم و پله ها را یکی یکی بالا رفتم. توی دلم دعامی کردم یک وقت نردبان لیز نخورد؛ وگرنه کار خودم و بچه ساخته بود. بالاخره روی بام رسیدم. هنوز کسی برای برف روبی روی پشت بام ها نیامده بود.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
#مهدے_جان
😔باراݩ گرفته بازهوایم هواے توست
درجاےجاے شهر پراز ردپاے توست
😔دلتنگ جمڪرانم و دلواپس شما
سه شنبه ها،پراز گریه هاے توست
#سه_شنبه_هاى_جمكرانى
التماس دعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
شبتون مهدوی و پرنور
💞 @zendegiasheghane_ma
سلام دوستان صبح بخیر
آرامش یعنی درمیان صدها مشکل
خیالت هم نباشد
لبخند بزنی چون میدانی
خدایی داری که هوایت را دارد..
امروزتون پر از الطاف خداوندی
💞 @zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
کارگاه آموزشی تربیت دینی فرزند
موضوع : تاثیر بازی بر روی تربیت و هوش فرزندان
مدرس : سرکار خانم #شاکری
〰〰〰〰〰
👦فرزند گلی از گل های بهشت ست👧
👈اگر گلی پژمرده ست اشکال از باغبان ست نه گل!
🍀خدای عزیز،، نخستین دوره رشد انسان را با بازی همراه کرده است.
اسلام دستور داده است : فرزندان تان را 7 سال رها کنید تا" بازی" کنند.
این دستور نشانگر؛
👈 تاثیر بازی در تربیت کودک👉 است.
بعد می فرماید در 7 سال دوم او را تعلیم دهید و ادب به او بیاموزید و او باید فرمانبردار باشد.
⚽در همه جای دنیا کودکان به بازی نیاز دارند.
ثابت شده است؛ کودکانی که به اندازه کافی و به درستی بازی نمیکنند،،
از رشد ذهنی مناسب و رشد اجتماعی صحیح، بیبهره هستند.📛
🎲طبق تحقیقات روانشناسان،،
50 درصد هوش هر شخص تا 4 سالگی رشد می کند🎯
30 درصد تا 8 سالگی،،
و 20 درصد باقی مانده هم تا 17 سالگی کامل شده،،
و از آن به بعد رشد هوش انسان متوقف می شود. 👉
☝امروزه روانشناسان به کودکی که زیاد آموزش دیده باشد "باهوش" نمی گویند.❎
چون آموخته های انسان اگر مرتب مرور نشوند، فراموش خواهند شد.
مثلا؛
کودکان بسیاری که در سنین پایین تحت آموزش زودرس قرار گرفته اند :
👈حفظیات مفصلی در مغز کوچک شان انباشته شده،،
👈به عنوان «نابغه» معرفی می شوند،،
👈دیگران مرتباً از آن ها حرف می زنند،،
👈 در تحصیل موفق هستند و با اصرار و پیگیری والدین شان، به اصطلاح به صورت جهشی کلاس های دبستان را طی می کنند،،
👈و همه ی پدر و مادرها حسرت داشتن چنین فرزندی را می خورند.
اما،،...
با گذشت زمان و بیشتر شدن سن این نابغه ها، دیگر کسی چیزی درباره آن ها نمی شنود!⛔
چرا؟! ⁉
چون این کودکان زمان مناسب و ناب ِ
"بازی و سرگرمی" خود را،،
صرف آموزش کردند،،
بعد از پایان دوران کودکی،،
انرژی و حوصله کافی و لازم برای تحصیل و پیشرفت را ندارند،،
گویا شارژ، نیرو و توان شان را از دست میدهند!! ⛔⛔
💞 @zendegiasheghane_ma
#صوتی
#تربیت_فرزند
استاد #تراشیون
به عنوان یک اصل تربیتی نباید بچه ها جایی باشند که ما نباشیم
استاد تراشیون
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#صوتی #تربیت_فرزند استاد #تراشیون به عنوان یک اصل تربیتی نباید بچه ها جایی باشند که ما نباشیم استا
14-tarbiat.mp3
636K
#صوتی
#تربیت_فرزند
استاد #تراشیون
به عنوان یک اصل تربیتی نباید بچه ها جایی باشند که ما نباشیم
استاد تراشیون
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#تربیت_فرزند
#مشاوره
#پرسش_پاسخ
خانم #شاکری
💕☀☀☀🌈☀☀☀💕
#نگران_پسرم_هستم_که_مدرسه_میمونه_یا_نه
سلام پسرم پنج سالش تموم شده امسال میره پیش دبستانی.یه دختر دوسالو نیمه هم دارم .خیلی فکرم درگیر اینه که پسرم مدرسه میمونه یا نه.از طرفی هم تابستون کلاس قران گذاشتم تا یکم عادت کنه.یکم بهتر شده ولی نه زیاد.الانم براش سرویس گرفتم که موقع مدرسه با سرویس بره وبیادچون دخترمم کوچیکه نمیشه.به نطرتون چیکار کنم براش سخت نباشه , راهنمایی کنن.ممنون
۱💕🌈💕
سلام
آروم باشید مامان خوب،،
اول خودتون مضطرب نباشید تا بتونید آسودگی و اطمینان رو به فرزندتون منتقل کنید.
روزهای اول با دخترتون همراه پسرتون برید تا عادت کنه..
از اول فرزندتون رو با سرویس نفرستید،،
احساس ترک شدن و کنار گذاشته شدن میکنه و اینکه خواهرش رو بیشتر دوست دارید.
یه مدت کنارش باشید تا به محیط جدید عادت کنه،، بعد برگردید خونه..
روز اول کامل اونجا بمونید تا پسرتون تعطیل بشه،،
دو سه روز بعد رفت و برگشت باهاش باشید.
یواش یواش با آرامش دهی وآگاهی دادن،، اعتماد به نفس پسرتون افزایش پیدا میکنه
و قادر خواهد بود بدون شما رفت و آمد کنه ان شا الله...
🌸توی خونه هم با گفتن:" تو پسر خوبی هستی"،،
عزت نفس اش رو افزایش بدین..
↩این جمله مهمی هست که متاسفانه مادرها کم استفاده می کنند.
💞 @zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
#صوتی
استاد #تراشیون
«نحوه برخورد با فرزندم که از طریق دوستش تصاویر مستهجن دیده چگونه باید باشد؟ »
(برگرفته از رادیو معارف)
#تربیت_جنسی
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨✨✨🌹✨🌹✨✨✨🌹
#تربیت_فرزند
#من_مامانت_نیستم
✳️ برای اصلاح اشتباهات رفتاری فرزندتان و متنبه كردنش، هرگز محبت خود را از او دریغ نكنید.
حتی اگر فرزندتان پس از شنیدن این جمله، هرگز اشتباهش را تكرار نكند، نمیتوانید آن را عبارتی تربیتكننده بدانید.
⛔️ *شما به عنوان والدین او، باید محبتی بیقید و شرط را نثارش كنید*
💟 كودك شما باید بداند در صورت اشتباه كردن، همه محبت شما را از دست نمیدهد و تنها دلخورتان میكند.
💟 او باید بداند با یك اشتباه همه وجودش زیر سوال نمیرود و باید باور كند احساساتی كه نسبت به او دارید، ناپایدار و تغییرپذیر نیستند.
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت167 #فصل_پانزدهم می دانستم این بار خودش هم خیلی خوشحال نیست. ام
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت169
#فصل_پانزدهم
خوشحال شدم. این طوری کسی از همسایه ها هم مرا با آن وضعیت نمی دید.
پارو کردن برف به آن سنگینی برایم سخت بود. کمی که گذشت، دیدم کار سنگینی است، اما هر طور بود باید برف را پارو می کردم. پارو را از این سر پشت بام هل می دادم تا می رسیدم به لبه بام، از آنجا برف ها را می ریختم توی کوچه.
کمی که گذشت، شکمم درد گرفت. با خودم گفتم نیمی از بام را پارو کرده ام، باید تمامش کنم. برف اگر روی بام می ماند، سقف چکّه می کرد و عذابش برای خودم بود. هر بار پارو را به جلو هل می دادم، قسمتی از بام تمیز می شد. گاهی می ایستادم، دست هایم را که یخ کرده بود، جلوی دهانم می گرفتم تا گرم شود. بخار دهانم لوله لوله بالا می رفت. هر چند تنم گرم و داغ شده بود، اما صورت و نوک دماغم از سرما گزگز می کرد. دیگر داشت پشت بام تمیز می شد که یک دفعه کمرم تیر کشید، داغ شد و احساس کردم چیزی مثل بند، توی دلم پاره شد. دیگر نفهمیدم چطور پارو را روی برف ها انداختم و از نردبان پایین آمدم. خیلی ترسیده بودم. حس می کردم بند ناف بچه پاره شده و الان است که اتفاقی برایم بیفتد. بچه ها هنوز خواب بودند. کمرم به شدت درد می کرد. زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس! خودت کمک کن.» رفتم توی رختخواب و با همان لباس ها خوابیدم و لحاف را تا زیر گلویم بالا کشیدم.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه63ازقرآن🥀
#جز_چهار🥀
#سوره_آل_عمران 🥀
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_سیداکبرهمزه 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#یا_ضامن_آهو🌻
ڪنج زندانِ گناهان خودم جا ماندهام
گفتہاند اینجا بمان تا ضامنے پیدا شود
با نگاهٺ اعتبار یڪ جهان را میخرے
قدرِ آهویے نگاهم ڪن ڪہ این در، وا شود
#السلطان_علی_بن_موسی_الرضا_ع ❤️
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
💞 @zendegiasheghane_ma
تـ🍃ـو یاد مایے و ما...
یاد هرڪسے جز #تو...💕
کمتر رخ خویش را ز من پنهان کن..
بیمار توام درد مرا درمان کن
این آرزویم برآر تا آخر عمر
یک جمعه مرا به خیمه ات مهمان کن
🌿✨اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨🌿
شبت بخیر آقای مهربانم
💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸﷽🌸
*🌸صبح آمده است
برخیز وبگو :بسم الله
سرشار ز نعمتی تو
ماشاءالله🌸
🌸بسپار به دوست
هرچه را میخواهی
لاحول ولا قوه الا بالله🌸
🌸صبحتون بخیر و الهی
دلتون زلال وآسمانی
زندگیتون پاک وخدایی🌸💖🌸
*
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
#همسرداری_هنرمندانه
#سیاست_زنانه
هر از چندگاهی وقتی از مهمونی برمیگردین به همسرتون بگین که:
👈🏻 تو کُل مردهای فامیل ما، تکی
👈🏻 یا هیچ کس توی فامیل به اندازه من خوشبخت نیست
👈🏻یا فلان ویژگی ات باعث شده من تو فامیل بهت افتخار کنم
🔹 باور کنین که مرد پررو نمیشه، باور کنین که اثر این انرژی مثبتی که به همسرتون میدین ده برابر به زندگی خودتون برمیگرده.
🔹 حتی، حتی اگر واقعا شما خوشبخت ترین زن فامیل نیستین باز هم این رو به همسرتون بگین
تاثیراتش رو میبینین
⛔️ البته دقت کنین: دائمی و همیشه نگین که کلیشه و تکراری بشه خودتون هم بسنجین و بر حسب موقعیتتون تعریف و تمجید کنین.
💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
آقای #دهنوی
پرسش: آیا در خواستگاری لازم است تمام مواردی را که در گذشته داشته ایم ، به طرف مقابل بگوییم؟
#پرسش_و_پاسخ
#مجردانه
💞 @zendegiasheghane_ma