🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟
🖤🌟🖤🌟🖤🌟
🖤🌟🖤🌟
🖤🌟
#هردوبخوانیم
#عصبانيت را هم ميشود #محترمانه منتقل كرد اگــر به جاي "تو" از "من" استفاده كنيم
⛔️ #غلط: "تـــــــو" #اعصاب من رو داغون می کنی! تو عذابم میدهی! درکم نمی کنی! تو نمی فهمی! تو همه چیز را تحمیل می کنی و...
✅ #صحيح: "مـــــــن "عصبانی هستم! حال من خوب نیست! من نمی توانم این تصمیم را #قبول کنم! برای من سخت است با این مساله کنار بیایم...
در این صورت #آتش جنگ را شعله ور نکرده اید و بدون #تخریب و سرزنش طرف مقابل حرف خودتان و حتی #حرف آخر را زده اید.
💞 @zendegiasheghane_ma
#حدیث_عشق
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم:
کسی که زنی دارد که آن زن به او آزار می رساند خداوند نماز و کارهای نیک زن را نمی پذیرد تا اینکه به مرد کمک و او را راضی کند، اگر چه این زن تمام عمر را روزه بگیرد و نماز بخواند و بندگان را آزاد کند و داراییش را در راه خدا انفاق کند و این زن نخستین کسی است که وارد آتش جهنم می شود سپس حضرت فرمودند مرد نیز اگر با زن چنین کند چنین عذابی دارد.
➖ خدا در قرآن می فرماید:
لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الذی
➖ تمام خوبی هایش ضایع می شود و از بین می رود.
➖ اولویت زندگی ما خانواده است.
برای خانم خانه بین کار، تحصیل، خانواده، دوست، همسایه و .. اولویت با خانواده است، اولویت اول همسر است.
➖ اگر همه به همین یک حدیث عمل کنند (از جانب من به او آزار نرسد، از جانب او به من آزار نرسد)، همه مشکلات حل خواهد شد.
➖ اگر همسر از ما آزار ببیند نمی تواند رفتار محبت آمیزی نسبت به ما داشته باشد.
➖ حساسیتهای همسرتان را بشناسید و هرگز به آن حساسیتها تعرض نکنید.
➖ بخش دوم اذیت ها منت است.
➖ سر همسرتان منت نگذارید، ممکن است کسی به حساسیتهای همسرش تعرض نکند اما اهل منت گذاشتن باشد.
اگر قرار است منت بگذاری همان بهتر که آن کار را برایش انجام ندهی.
💞 @zendegiasheghane_ma
#تنها_میان_داعش
نویسنده : فاطمه ولی نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت12 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مردانهاش
#تنها_میان_داعش
#قسمت13
از اینکه احساسم را میفهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به #تکریت رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه #بعثی تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.»
💠 مستقیم نگاهش میکردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او #صادقانه گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اونروز اون بیغیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!»
پس آن پستفطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بیشرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامشبخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اونروز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط #غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.»
💠 کلمات آخرش بهقدری خوشآهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
💞 @zendegiasheghane_ma
#تنها_میان_داعش
#قسمت14
سپس نگاه مردانهاش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار میکنم! وقتی گریهات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اونروز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!»
💠 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش #خجالت کشید!
میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت #برادرانهاش بود؛ به این سادگی نمیشد نگاه #خواهرانهام را در همه این سالها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم میخواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما #امانت عمو بودید! اما تازگیها هر وقت میدیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمیفهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم تحمل کنم کس دیگهای...»
💠 و حرارت احساسش بهقدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای #عاشقی برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که میخواست بهت بگه. اما من میدونستم چیکار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!»
سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خندهاش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!» و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت.
💠 دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!»
سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خندهای که لبهایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزهاس؟»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه120ازقرآن🌹
#جز_شش🌹
#سوره_مائده 🌹
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به
#شهید_محمود_امامی
#ختم_قرآن
💞 @zendegiasheghane_ma
امیّدِ وصالِ تـ❤️ـو ...
ما را عمر بیفزود
خود، وصل، چه چیز است ...
که امیّد چنین است؟!
#اللّهم_عجّل_لولیک_الفرج🌷🌷
🌿🌿🌼🌿🌿🌼🌿🌿🌼
شبتون مهدوی
💞 @zendegiasheghane_ma
#استقبال_از_ماه_محرم
عاشقانت میفروشند عیش راغم میخرند
دل به پای روضه میریزند ماتم میخرند
باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد
بچه ها دارند از بازار پرچم میخرند
صلی الله علیک یا اباعبدالله
#محرم
💞 @zendegiasheghane_ma
*🌷چهار شنبه 29 مرداد ماهتون عالی
💓دوستان امروزتان
🌷پراز حس خوشبختی
💓عشق و محبت
🌷نشان لبخند خدا
💓در زندگی هاست
🌷امیدوارم زندگیتون
💓پراز لبخند و نگاه
🌷خـدا باشـه
💓دلتون همیشه شاد
🌷و غصه از شما دور دور*
💞 @zendegiasheghane_ma