eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشك كیـسویِ دختـركِ منتـظرش، ریخت به هم تیـر را با سـرِ زانـوش كشیـد از چشـمش حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد او كه افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم قبـل از آنیـكه بـرادر بـرسـد بـالیـنش پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم كِتـف ها را كـه تكان داد، حسیـن افتـاد و دست بگذاشت به رویِ كمـرش، ریخت به هم خواست تـا خیمه رساند، بغـلش كـرد، ولی مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم (حسن لطفی) یا ابالفضل العباس   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
نویسنده : فاطمه ولی نژاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت23 عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شه
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد... ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس می‌کردم که نفسم هم بالا نمی‌آمد. 💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت می‌کردند، اما طوری که ما زن‌ها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی می‌داد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.» 💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته می‌فهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟» همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمی‌دونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی‌آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه می‌رسم ، ان شاءالله فردا برمی‌گردم.» 💠 اما من نمی‌دانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را به‌خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمی‌رسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!» ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
▪️روضه عباس را امسال چگونه خواهیم خواند؟ خدایا رحمی... شب   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
در شب تاسوعای حسینی به یاد حاج قاسم خواهیم خواند ای اهل حرم میر و علمدار نیامد..... 😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - نشد آب بیاری حرم فدای سرت - سیب سرخی.mp3
2.49M
🔳 🌴نشد آب بیاری حرم فدای سرت 🌴زمین خورده باشه علم فدای سرت 🎤 👌فوق زیبا 🔴گلچین بهترین های روز ♨️ @Maddahionlin 👈   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی بوسیدن دستان تو شد افتخارم سلطانی ام در کربلا از توست عباس در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم تنها تویی که سه حرم داری در عالم دست جدایت را به چشمانم گذارم تا که صدا کردی برادر یاری ام کن بند دلم را پاره کردی ای نگارم هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم بوی مدینه می دهد خون لبانت حس می کنم مادر نشسته در کنارم شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن آشفته در هم گیسوانت ای بهارم بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن جان خودت صاحب علم دلشوره دارم ترسم شود زینب اسیر بی حیایی در فکر آن طفلان در حال فرارم امشب از همتون التماس دعا داریم   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماگرفتارعلمـدارتوهستیم حسین از ازل یارعلمـدارتوهستیم حسین سمت نوڪرےما سِمتی دیرینہ اسٺ عبــد دربار علمدارتوهستیم حسین مااگرمهرتو داریم همہ مدیون لطف بسیار علمدارتوهستیم حسین   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ ▪️مِثْلِ عبّٰـاسْ كَسْي هَسْت دِلٰاوَر بٰاشَد ▪️بٰاْ هَمـِهْ تِشْنِگي اَشْ يٰادِ بَـرٰادَر بٰاشَد ▪️مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسيْ هَسْت كِهْ سَقّٰا بٰاشَد ▪️جِگَرِ سُوخْتِــه اشْ حَسـْرَتِ دَريٰا بٰاشَد ▪️مِثْلِ عَبـّٰاسْ كَسْيْ هَسْتْ اَبٰابيلْ شَوَد ▪️بٰالُ و پَر سُوخْتِه ، هَمْسٰايِه جِبْريلْ شَوَد ▪️هيچ كَس مِثْلِ اَباالْفَضْلِ وَفٰادٰار نَبُود ▪️لٰايِقِ تَشْنِگيُ و اِسْمِ عَلَمْـــــدٰار نَبُود ▪️هَركَسْي خْوٰاست كِهْ فَردٰا بِه شَفٰاعَتْ بِرِسد ▪️يٰا اَباالْفَضْلِ بِگُوييد بِه سَلٰامَتْ بِرِسَد اگر گرفتاری حاجت داری بگو یا ابالفضل 🏴 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 وقایع مهم‌ترین رویدادی که در روز نهم محرم سال 61 هجری اتفاق افتاد، ورود شمر بن ذی‌الجوشن به صحرای کربلا بود که موجب درگرفتن جنگ در روز عاشورا شد. در این روز، همچنین شمر امان‌نامه‌ای برای حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان آورد که آن‌ها با شجاعت دست رد بر سینه او زدند. رسیدن شمر ملعون به کربلا در عصر روز نهم محرم سال 61 هجری، شمر بن ذی‌الجوشن ضبابی در حالی که نامه‌ای از عبیدالله بن زیاد را به همراه داشت، به بیابان کربلا رسید. طبق گزارش‌های تاریخی، با ورود شمر به کربلا و آوردن نامه عبیدالله، عمر بن سعد متوجه شد که موقعیتش به خطر افتاده و شمر قصد دارد جای او را به عنوان فرمانده لشکر بگیرد. به همین علت عمر بن سعد به شمر پرخاشگرانه گفت: «وای بر تو! خداوند تو و خانه‌ات را از آبادانی دور کند (خانه‌ات خراب شود) ای پیس! نگذاشتی که کار به صلح و سازش برسد. حسین علیه السلام هرگز تسلیم نخواهد شد. او فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام است. به‌ناچار با او خواهم جنگید.» شمر هم نامه عبیدالله بن زیاد مبنی بر جنگ با امام حسین علیه السلام را برای عمر بن سعد خواند و گفت: «چه می‌کنی؟ اگر از ابن زیاد اطاعت می‌کنی، بکن. وگرنه فرماندهی لشکر را به من بسپار.» عمر بن سعد جواب داد: «نه. این کرامت به تو نیامده (تو لایق فرماندهی نیستی) فرمانده پیاده‌نظام باش. من فرماندهی لشکر را به عهده دارم.» در برخی منابع به نقل از سعد بن عبیده نوشته شده که در روز هشتم محرم من و عمر بن سعد در رود فرات مشغول شنا بودیم که فردی جلو آمد و آهسته به عمر بن سعد گفت: «ابن زیاد، جویره بن بدر تمیمی را فرستاده و به او دستور داده که اگر ابن سعد نجنگید، گردنش را بزن.» عمر بن سعد با شنیدن این خبر فوراً از آب بیرون آمد، سوار اسب شد، سلاح خود را خواست و آماده جنگ شد.   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 وقایع #روز_نهم #تاسوعا مهم‌ترین رویدادی که در روز نهم محرم سال 61 هجری اتفاق افتاد، ورود
وقایع ارسال امان‌نامه برای حضرت عباس علیه السلام در منابع نوشته شده وقتی شمر به کربلا رسید، همراه با شخصی به نام عبدالله بن ابی محل که مادر حضرت عباس علیه السلام، عمه او بود، امان‌نامه‌ای از طرف عبیدالله دریافت کردند. امان‌نامه برای حضرت عباس علیه السلام و سه برادر آن حضرت بود تا شمر و عبدالله بن ابی محل آن‌ها را از میدان کربلا خارج کنند. همان روز عبیدالله بن زیاد، امان‌نامه را به عبدالله سپرده بود و او را همراه غلام خودش، به کربلا فرستاده بود. وقتی شمر در برابر یاران امام حسین علیه السلام ایستاد، فریاد کشید: «پسران خواهر ما کجا هستند؟» منظور او حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان یعنی عبدالله، عثمان و جعفر بود. حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و برادران ایشان از خیمه بیرون آمده و فرمودند: «چه می‌گویی؟» شمر گفت: «ای پسران خواهر ما! شما در امان هستید. خودتان را حسین علیه السلام به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید درآیید.» در بعضی منابع نوشته شده که در مرحله اول حضرت عباس و برادران ایشان سکوت کردند و جواب شمر را ندادند. امام حسین علیه السلام فرمودند: «پاسخ او ر بدهید، هرچند که فاسق است.» سپس حضرت عباس علیه السلام و برادرانش پاسخ دادند و فرمودند: «دستت بریده شود ای شمر. امان‌نامه آورده‌ای؟ خداوند تو و امان‌نامه‌ات را لعنت کند. این دشمن خدا! از ما می‌خواهی که برادرمان حسین علیه السلام فرزند فاطمه زهرا سلام‌الله علیها و رسول خدا صلوات‌الله‌علیه را رها کنیم و به فرمان لعنت شدگان و فرزند لعنت شدگان درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیغمبر را امانی نباشد؟!» شمر با شنیدن پاسخ کوبنده حضرت عباس علیه السلام و برادرانش در حالی که خشمگین بود و ناسزا می‌گفت، به لشکرگاه خودش برگشت.   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
وقایع #روز_نهم #تاسوعا ارسال امان‌نامه برای حضرت عباس علیه السلام در منابع نوشته شده وقتی شمر به
وقایع آماده شدن لشکر عمر بن سعد برای حمله عصر تاسوعا زمینه‌ها برای جنگ کاملاً آماده بود. عمر بن سعد مصمم به جنگ، بعد از نماز عصر لشکر خود را آماده کرد و شعار پیغمبر صلی‌الله علیه و آله را سرداد که: «یا خلیل الله ارکبی و بالجنه ابشری» یعنی «ای لشکر خدا سوار شوید و مژده بهشتتان باد!» همه لشکر او سوار بر اسب شدند و حرکت خود را به سمت لشکرگاه امام حسین علیه السلام شروع کردند. خواب دیدن امام حسین علیه السلام امام حسین علیه السلام مقابل خیمه خود نشسته و به شمشیر خود تکیه داده و سر مبارک خود را بر روی زانو گذاشته بودند. در این زمان، حضرت زینب سلام‌الله علیها که صدای سواران و حرکت لشکر را شنیده بودند، نزد برادر آمده و گفتند: «آیا همهمه و خروش دشمن را می‌شنوی؟» امام حسین علیه السلام فرمودند: «هم‌اکنون رسول خدا صلوات‌الله‌علیه را در خواب دیدم که می‌فرمود به‌زودی نزد ما خواهی آمد و آن لحظه بی‌شک نزدیک شده است.» در بعضی مقاتل نوشته شده که پدرم امام علی و مادرم فاطمه و برادرم امام حسن علیهم‌السلام هم در کنار رسول خدا صلوات‌الله‌علیه در خواب دیده شدند.   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
وقایع گفتگوی حضرت عباس علیه السلام با لشکر دشمن و به تعویق افتادن جنگ در این هنگام امام حسین علیه السلام به برادر خود، حضرت عباس علیه السلام، فرمودند: «فدایت شوم برادر! سوار شو برو و بپرس چه می‌خواهند؟ اگر می‌توانی آن‌ها را منصرف کن و برگردان.» حضرت عباس علیه السلام همراه با 20 نفر ازجمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به نزدیک لشکر دشمن رفته و دلیل تهاجم را پرسیدند. آن‌ها گفتند: امیر دستور داده هجوم بیاوریم. حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «صبر کنید تا من بازگردم و با حضرت اباعبدالله علیه السلام در میان بگذارم.» آن حضرت برگشته و ماجرا را برای امام حسین علیه السلام بازگو کردند. امام حسین علیه السلام فرمودند: «بازگرد و بگو یک امشب را به تأخیر بیندازید تا ما امشب را به نماز و شب‌زنده‌داری و استغفار و دعا بگذرانیم. خدا می‌داند که من نماز و قرائت نماز و دعا و استغفار را دوست دارم.» در این فاصله زمانی، همراهان حضرت عباس علیه السلام به موعظه و هشدار به لشکر دشمن پرداختند. حضرت عباس علیه السلام برگشت و فرمود: «امشب را بازگردید تا ما در این کار مطالعه کنیم.»   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقایع تعویق جنگ تا صبح عاشورا بلافاصله بعد از امان‌خواهی اباعبدالله، عمر سعد شورای فرماندهان را تشکیل داد و از آن‌ها نظرخواهی کرد. عمر سعد اول از شمر پرسید: «نظر تو چیست؟» شمر گفت: «فرمانده لشکر تو هستی.» عمر سعد از دیگران نظرخواهی کرد. عمرو ‌بن ‌حجاج گفت: «سبحان‌الله! اگر اینان (امام حسین علیه السلام و یارانش) از اهل کفر بودند و امان می‌خواستند، موافقت می‌کردیم.» قیس ‌بن ‌اشعث هم گفت: «بپذیر. به جان خودم سوگند، جنگ، فردا صبح زود آغاز خواهد شد.» عمر سعد گفت: «اگر بدانم چنین است، جنگ را به تأخیر نمی‌اندازم.» در قولی دیگر است که گفت: «کاش هرگز این مأموریت را نمی‌پذیرفتم و به این مهلکه نمی‌افتادم.» عمر بن ‌سعد سفیری همراه با حضرت عباس علیه السلام فرستاد. این سفیر نزدیک لشکرگاه حضرت اباعبدالله علیه السلام آمد و فریاد زد: «یک امشب شما را مهلت دادیم اگر بامداد سر به فرمان فرود آورید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهم فرستاد و اگر نپذیرید رهایتان نمی‌کنم تا کار را با شمشیر تمام کنم.» پس از این اعلام، دو سپاه به خیمه‌های خود برگشتند.   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
مداحی آنلاین - برای من اشک نریزی ای مشک - نریمانی.mp3
5.88M
🔳 🌴برای من اشک نریزی ای مشک 🌴که آبروم میریزه با گریه ات 🎤 👌فوق زیبا ♨️ @Maddahionlin   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانواده فاطمی سلام 🔸آیا ماه محرم امسال، نام شما در فهرست توزیع اطعام حسینی ثبت شده؟ 🔸 توسط قرار گاه فرهنگی جهادی فاطمی در مهمانسرای حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام غذای نذری به صورت کاملا بهداشتی پخت میشه و به نیابت شما بین عزاداران حسینی توزیع می گردد. 💠قیمت خرید مواد اولیه جهت پخت هر پرس غذا: ۱۰هزار تومان 💠قیمت یک عدد ماسک سه لایه: هزار تومان 💠قیمت یک بسته ارزاق(یک کیسه برنج، روغن و لپه رب و..): ۲۰۰هزار تومان بعد از واریزمبلغ مشارکت خود رسید پرداخت را بهمراه تعداد و نوع نذری به آدرس @khanehaye_fatemi_admin بفرستید تا بتونیم نذر شما را در بین عزاداران حسینی توزیع کنیم. شماره تماس :02537175593 از ساعت 7:30تا 15:00 شماره حساب به نام آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها شماره کارت 6063737004840680 شماره حساب 5202118887771 شماره شبا Ir980600520201100888777001
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا