eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎 ➖➖➖➖➖🍃 فواید زایمان طبیعی برای نوزاد و مادر 👈 فواید زایمان طبیعی برای نوزاد - تکامل جنین: وقتی رشد جنین کامل می شود، زایمان طبیعی انجام می شود. - کاهش مشکلات تنفسی : هنگامی که کودک از دهانه واژن با فشار عبور می کند، مایع آمنیوتیک از ریه نوزاد خارج می شود. - دریافت باکتری های محافظت کننده : هنگامی که نوزاد از مجرای زایمان عبور می کند، باکتری های محافظت کننده را برمی دارد. این باکتری ها وارد روده نوزاد می شوند و سیستم ایمنی را شکل می دهند. - عبور از مجرای زایمان، سیستم قلبی عروقی جنین را تحریک می کند و باعث گردش خون بهتر و آماده سازی او برای تولد می گردد. - در طی زایمان طبیعی، نوزاد از امواج هورمونی در کاتکول آمین ها استفاده می کند. این هورمون ها باعث می شوند نوزاد هوشیار شود و با مادر خود ارتباط برقرار کند. - هورمون اندورفین در جفت و بندناف موجود می باشد. این هورمون باعث می شود نوزاد بتواند خارج از رحم زندگی کند و راحت تر زایمان رخ دهد. -نوزادانی که با زایمان طبیعی به دنیا می آیند، دارای علاقه بیشتری در انجام رفتارهایی مانند مکیدن و گرفتن سینه مادر می باشند. - تحقیقات نشان داده کودکانی که با زایمان طبیعی به دنیا می آیند، 20 درصد کمتر دچار بیماری دیابت نوع یک می شوند. - زایمان طبیعی نسبت به سزارین باعث می شود که نوزاد بر استرس غلبه بیشتری داشته باشد. - اگر زایمان طبیعی بدون استفاده از داروها باشد، نوزاد عوارض جانبی داروها را تجربه نخواهد کرد. - بعد از زایمان طبیعی، تماس پوست به پوست در مادر و نوزاد رخ می دهد. این تماس دارای فواید روانی بسیاری برای نوزاد می باشد از جمله: رشد مطلوب مغز و مکیدن بهتر شیرمادر. 👈 فواید زایمان طبیعی برای مادر درد و ناراحتی بخشی از زایمان است، اما با زایمان طبیعی، زنان احساس قدرت و رضایت بیشتری دارند و از این حس که مادر شده اند لذت می برند. - در این روش مادر هوشیار و آگاه می باشد و به جنین فشار وارد می کند تا به سمت مجرای زایمان حرکت کند. - مادر نیازی به تزریق اکسی توسین برای شدت گرفتن انقباضات، قرار دادن سوند در مثانه و یا استفاده از انبرک جراحی ندارد. - نسبت به سزارین، بهبودی سریع تر حاصل می شود و مدت زمان کوتاه تری را در زایشگاه باید ماند. - خطر زخم شدن و ایجاد عفونت و مشکلات دیگر در زایمان بعدی وجود نخواهد داشت، مانند پارگی رحم در سزارین. - مرگ و میر در این روش بسیار کمتر از سزارین است. - زایمان طبیعی مقرون به صرفه تر است.  @zendegiasheghane_ma
🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎 دو عامل مهم تولید کیست در خانمها: ✅استرس که مانع میشود تخمک گذاری به درستی انجام شود ✅مصرف داروهای مسکن در زمان تخمک گذاری @zendegiasheghane_ma 👱♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری #جلسه5_قسمت3 جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_‌اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 💑 پد
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_‌اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 📜خیلیا پیام دادند که خانوم ما هر ماه می خوایم اقدام کنیم بشیم قمر در عقربه چی کار کنیم❓❓ 💐رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله می فرمایند 👈 بدین اقدام کنید. اینو به تاخیر نیندازید مگر اینکه شب عید قربان و شب عید فطر و شبهای خاصی که در ریحانه بهشتی نام برده باشد. در غیر اینصورت با صدقه خُبث این کار برداشته می شه. 📆 را می ری می شینی در می یاری می بینی ای وای تخمک گذاریت می شه همین روزی که قمر در عقرب هست. این با صدقه کاملا رفع و رجوع می شه.✅ 👈بعد الان شما می خوای اقدام کنید برای بارداری، خانومایی که عقب میندازن اقدام نمی کنند و ‌حالا این دغدغه هایی که وجود داره رو‌می گن اینو بدونند👇👇👇 ♦️♦️ اگر با که یه امر مناسب و مثبتیه تنوع در زندگیت ایجاد کردی که کردی اگر نکردی ما داریم می بینیم چه بلاهایی داره سر زندگی می یاد 🔔🔔 خانومه می گه خانوم شوهر من ده ساله ازدواج کردیم اصلا اون بچه دوست نداشت منم تو فازش نبودم گفتم ولش کن بخوریم بخوابیم حال کنیم 👈 بعد شوهر من الان شاسی بلند شو خریده، موهای جلوی سرش ریخته، به سن چهل سالگی رسیده، اشتغال شو داره، سربازی شو رفته، وام هاشو‌ داده، همه کاراشو کرده می خواد به خودش بپردازه بچه ای هم‌ که نیست که سرشو‌ گرم‌ کنه از این کشور به اون کشور، از این شهر به اون شهر، با دوستاش .. گفت چی کار کنم⁉️⁉️ گفتم تو هم برو حداقل صحنه رو‌خالی نکن. 👱♀رفته بود یکی از کشورهای اروپایی می گفت همین جوری اونا وقتی رسیدند هتل رفتند بالا لباسشونو‌ عوض کردند با لباس اون کشور اومدند بیرون، روسری هاشونو کامل برداشتند من مثل خانومای کلاس چادری نیستم‌ مانتویی ام‌ ولی اونجا هم سعی کردم حجابمو رعایت کنم 💃می گفت یه روز اینا رفتند مهمونی نمی دونم شب کجا پارتی لباسای آنچنانی،آرایش های غلیظ،به من گفتند می یای گفتم‌ نه، شوهرم گفت نمی یای برو‌ تو هتل ما می ریم، می گفت اصلا به من نگفت تو‌تنهایی و ...اینم با اونا رفت. آقا امیرالمومنین علی علیه سلام میفرمایند: غیرت_مرد به اندازه عفت اوست. 🔴🔴 تنوع وقتی با سیستم روتین زندگی، با بچه تو زندگی نیاد تنوع های دیگه می یاد.🔴🔴 🙈اگر کسی به خاطر امر تربیتی از بچه دار شدن می ترسه قرآن می گه کافیه یه کار انجام بدین👇👇👇 بچه_هاتونو_نذر_کنید یعنی چی ❓❓❓ (همین جوری که من الان دارم می گم بعدش هی نگید یعنی چی کار کنیم؟ یعنی صیغه شو بخونیم؟ نه.) 🌸همین قدر که دارم می گم فارسی: خدایا به من بچه ای بده نذر حسین بن علی علیه السلام🌸 حالا حتما باید اسمش حسین باشه❓❓ نه، می تونه اسمش زهرا باشه، می تونه اسمش سعیده باشه، می تونه اسمش فاطمه باشه، نذر امام صادق علیه السلام باشد. ❌اصلا مهم نیست که اسمش حتما اسم اون امام باشه مهم نیت نذر و اجرای آداب زناشویی هست @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15،خانواده.mp3
1.59M
مبحث خانواده دکتر شاهین فرهنگ پیشنهاد دانلود @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
اینک شوکران ماجرای یک عشق بی پایان زندگینامه شهید منوچهر مدق و همسرش به روایت همسرش این داستان رو حتما بخونید... @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#اینک_شوکران #قسمت_48 ✍ مــریـم بـرادران 🌹قسـمـت چـهـل و هـشـتـم { هیچ خاطره ی خوشی به ذهنش نمی آ
✍ مــریـم بـرادران 🌹قسـمـت چـهـل و نـهــم صورتش را برگرداند رو به قبله و سه بار از ته دل خدا را شکر کرد. او هم قول داد صبر کند. گفت: «از خدا خواسته ام مرگم را شهادت قرار بدهد، اما دلم می خواست وقتی بروم که تو و بچه ها دچار مشکل نشوید. الان می بینم علی برای خودش مردی شده. خیالم از بابت تو و هدی راحت است.» نفس هایش کوتاه شده بود. کمی راهش بردم. دست و صورتش را شستم و نشاندمش و موهایش را شانه زدم. توی آینه نگاه کرد و به ریش هایش که کمی پر شده بودند و تک و توک سیاه بودند، دست کشید. چند روز بود آنکادرشان نکرده بودم. خوشش آمد که پر شده اند. تکیه داد به تخت و چشم هاش را بست. غذا آوردند. میز را کشیدم جلو. گفت:«نه آن غذا را بیاور» با دست اشاره می کرد به پنجره. من چیزی نمی دیدم. دستم را گذاشتم روی شانه اش و گفتم: «غذا این جاست. کجا را نشان می دهی؟» چشم هایش را باز کرد. گفت: «آن غذا را می گویم. چه طور نمی بینی؟» چیزهایی می دید که من نمی دیدم و حرف هاش را نمی فهمیدم. به غذا لب نزد. دکتر شفاییان صدام زد. گفت: «نمی دانم چه طور بگویم، ولی آقای مدق تا شب بیش تر دوام نمی آورد. ریه سمت چپش از کار افتاده؛ قلبش دارد بزرگ می شود و ترکش دارد فرو می رود توی قلبش.» دیگر نمی توانستم تظاهر کنم. از آن لحظه اشک چشمم خشک نشد. منوچهر هم دیگر آرام نشد. از تخت کنده می شد. سرش رامی گذاشت روی شانه ام و باز می خوابید. از زور درد، نه می توانست بخوابد، نه بنشیند. همه آمده بودند. هُدی دست انداخت دور گردن منوچهر و هم دیگر را بوسیدند. نتوانست بماند. گفت: «نمی توانم این چیزها را ببینم ببریدم خانه.» فریبا هدی را برد. یکدفعه کف اتاق نگاه کردم دیدم پر از خون است. آنژیوکت از دست منوچهر در آمده بود و خونش می ریخت. پرستار داشت دستش را می بست که صدای اذان پیچید توی بیمارستان. منوچهر حالت احترام گرفت. دستش را زد توی خون ها که روی تشک ریخته بود و کشید به صورتش. پرسیدم: «منوچهر جان چه کار می کنی؟» گفت: «روی خون شهید وضو می گیرم.» دو رکعت نماز خوابیده خواند. دستش را انداخت دور گردنم. گفت:«من را ببر غسل شهادت کنم.» مستاصل ماندم. گفت:«نمی خواهم اذیت شوی.» یک لیوان آب خواست. تا جمشید لیوان آب را بیاورد، پرستار یک دست لباس آورد و دوتایی لباسش را عوض کردیم. لیوان آب را گرفت. نیت شهادت کرد و با دست راستش آب ریخت روی سرش. جایی از بدنش نمانده بود که خشک باشد. تا نوک انگشت پایش آب می چکید.. ادامه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍ مــریـم بـرادران 🌹قسـمـت پـنـجـاهــم سرم را گذاشتم روی دستش. گفت: «دعا بخوان.» آن قدر آشفته بودم که تند تند فاتحه می خواندم. حمد و سه تا قول هوالله و اناانزلناه می خواندم. خندید. گفت:«انگار تو عاشق تری. من باید شرم حضور داشته باشم. چرا قاطی کرده ای؟» هم دیگر را بغل کردیم و گریه کردیم. گفت: «تورا به خدا ، تورا به جان عزیز زهرا دل بکن.» من خودخواه شده بودم. منوچهر را برای خودم نگه داشته بودم، حاضر شده بودم بدترین دردها را بکشد، ولی بماند. دستم را بالا آوردم و گفتم: «خدایا من راضیم به رضایت. دلم نمی خواهد منوچهر بیش تر از این عذاب بکشد.» منوچهر لبخند زد و شکر کرد. دهانش خشک شده بود. آب ریختم دهانش. نتوانست قورت بدهد. آب از گوشه لبش ریخت بیرون، اما «یا حسین» قشنگی گفت. به فهیمه و محسن گفتم وسایل را جمع کنند و ببرند پایین. می خواستند منوچهر را ببرند سی سی یو. از سر تا نوک انگشتان پاش را بوسیدم. برانکار آوردند. با محسن دست بردیم زیر کمرش، علی پاهاش را گرفت و نادر شانه هاش را. از تخت که بلندش کردیم، کمرش زیر دستم لرزید. منوچهر دعا کرده بود آخرین لحظه روی تخت بیمارستان نباشد. او را بردند. { از در که وارد شد، منوچهر را دید. چشم هاش را بست. گفت: «تو را همه جوره دیده م. همه را طاقت داشتم، چون عاشق روحت بودم، ولی دیگر نمی توانم این جسم را ببینم.» صورت به صورتش گذاشت و گریه کرد. سر تا پایش را بوسید. با گوشه ی روسری صورت منوچهر را پاک کرد و آمد بیرون. دلش بوی خاک می خواست. دراز کشید توی پیاده رو و صورتش را گذاشت لب باغچه ی کنار جوی آب. علی زیر بغلش را گرفت, بلندش کرد و رفتند خانه. تنها بر می گشت. چه قدر راه طولانی بود. احساس می کرد منوچهر خانه منتظرش است . اما نبود. هدی آمد بیرون. گفت: «بابا رفت؟» و سه تایی هم را بغل گرفتند و گریه می کردند. } دلم می خواست منوچهر زودتر به خاک برسد. فکر خستگی تنش را می کردم. دلم نمی خواست توی آن کشوهای سردخانه بماند. منوچهر از سرما بدش می آمد. روز تشییع چقدر چشم انتظاری کشیدم تا آمد. یک روز و نیم ندیده بودمش، اما همین که تابوتش را دیدم، نتوانستم بروم طرفش. او را هر طرف می بردند، می رفتم طرف دیگر؛ دورترین جایی که می شد. ادامه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍ مــریـم بـرادران 🌹قسـمـت پـنـجـاه ویکم از غسال خانه گذاشتندش توی آمبولانس، دلم پر می زد. اگر این لحظه را از دست می دادم دیگر نمی توانستم باهاش خلوت کنم. با علی و هدی و دو سه تا از دوستانش سوار آمبولانس شدیم. سال ها آرزو داشتم سرم را بگذارم روی سینه اش، روی قلبش که آرامش بگیرم؛ ولی ترکش ها مانع بود. آن روز هم نگذاشتند، چون کالبد شکافی شده بود. صورتش را باز کردم. روی چشم ها و دهانش مهر کربلا گذاشته بودند. گفتم: «این که رسمش نیست حالا بعد از این همه وقت با چشم بسته آمده ای؟ من دلم می خواهد چشم هات را ببینم. » مُهرها افتاد دو طرف صورتش و چشم هاش باز شد. هرچه دلم می خواست باهاش حرف زدم. علی و هدی هم حرف می زدند. گفتم: «راحت شدی، حالا آرام بخواب.» چشم هایش را بستم و بوسیدم. مهرها را گذاشتم و کفن را بستم. دم قبر هم نمی توانستم نزدیک بروم. سفارش کردم توی قبر را ببینند، زیر تنش و زیر صورتش سنگی نباشد. بعد از مراسم خلوت که شد رفتم جلو. گل ها را زدم کنار و خوابیدم روی قبرش. همان آرامشی که منوچهر می داد، خاکش داشت. بعد از چند روز بی خوابی، دو ساعت همان جا خوابم برد. تا چهلم، هر روز می رفتم سر خاک. سنگ قبر را که انداختند، دیگر فاصله را حس کردم {رفت کنار پنجره، عکس منوچهر را روی حجله دید. تنها عکسی بود که با لباس فرم انداخته بود. زمان جنگ چه قدر منتظر چنین روزی بود، اما حالا نه. گفت:«یادت باشد تنها رفتی، ویزا آماده شده، امروز باید با هم می رفتیم...» گریه امانش نداد. دلش می خواست بدود جایی که انتها ندارد و منوچهر را صدا بزند. این چند روزه اسم منوچهر عقده شده بود توی گلویش. دوید بالای پشت بام. نشست کف زمین و از ته دل منوچهر را صدا زد؛ آن قدر که سبک شد.} تا چهلم نمی فهمیدم چه به سرم آمده. انگار توی خلا بودم. نه کسی را می دیدم، نه چیزی می شنیدم. روزهای سختر بعد از آن بود. نه بهشت زهرا و نه چیزی خواب ها تسلایم نمی دهد. یک شب بالای پشت بام نشستم و هرچه حرف روی دلم تلنبار شده بود زدم. دیدم کبوتر سفیدی آمد و کنارم نشست. عصبانی شدم. داد زدم «منوچهر خان با تو حرف می زنم، آن وقت این کبوتر را می فرستی؟» آمدم پایین. تا چند روز نمی توانستم بروم بالا. کبوتر گوشه ی قفس مانده بود و نمی رفت. علی آوردش پایین. هرکاری کردم، نتوانستم نوازشش کنم. می آید پیشمان. گاهی مثل یک نسیم از کنار صورتم رد می شود، بوی تنش می پیچید توی خانه، بچه ها هم حس می کنند. سلام می کند و می شنویم. می دانم آن جا هم خوش نمی گذراند. او آن جا تنها است و من این جا. تا منوچهر بود، ته غم را ندیده بودم. حالا شادی را نمی فهمم. این همه چیز توی این دنیا اختراع شده، اما هیچ اکسیری برای دل تنگی نیست... 💥پـایـان @zendegiasheghane_ma
از ایده های عاشقانه همسرتان آگاه شوید. با دادن پاسخ های صادقانه و روراست به پرسش های زیر، می توانید از کیفیت ایده های مهر، محبت، عشق و علاقه خود آگاه شوید. هم شما و هم همسرتان، لازم است که این پرسشنامه را تکمیل کنید. در هر عبارت، گزینه «درست» یا «غلط» را علامت بزنید. 1- می توانم بهترین دوستان همسرم را نام ببرم. درست غلط 2- می توانم بگویم در حال حاضر همسرم چه استرس هایی دارد. درست غلط 3- می دانم که به تازگی چه کسانی همسرم را ناراحت و پریشان کرده اند. درست غلط 4- از آرزوها و رویاهای همسرم خبر دارم. درست غلط 5- از باورهای دینی و اعتقادات مذهبی همسرم آگاهی دارم. درست غلط 6- از فلسفه همسرم درباره زندگی مشترک خبر دارم. درست غلط 7- می دانم همسرم کدام یک از بستگانش را بیشتر دوست دارد. درست غلط 8- موسیقی مورد علاقه همسرم را می شناسم. درست غلط 9- می توانم 3 فیلم مورد علاقه همسرم را نام ببرم. درست غلط 10- همسرم از استرس ها و فشارهای روانی فعلی من خبر دارد. درست غلط 11- از 3 چیز و خواسته مورد علاقه همسرم آگاهی دارم. درست غلط 12- می دانم بدترین حادثه ای که برای همسرم در دوران کودکی اش اتفاق افتاده چه بوده است! درست غلط 13- از امیدها و آرزوهای همسرم در زندگی اطلاع دارم. درست غلط 14- از نگرانی ها و آشفتگی های روحی مهم همسرم در زندگی باخبرم! درست غلط 15- همسرم نزدیک ترین دوستان مرا می شناسد! درست غلط 16- می دانم اگر همسرم ناگهان پول زیادی به دست آورد، با آن چه خواهدکرد! درست غلط 17- می توانم به طور دقیق و روشن، درباره اولین برداشتی که از همسرم داشتم، حرف بزنم! درست غلط 18- گاهگاهی درباره دنیای خصوصی همسرم از او سوال می کنم! درست غلط 19- احساس می کنم که همسرم به خوبی مرا می شناسد! درست غلط 20- همسرم از امیدها و آرزوهای من خبر دارد. درست غلط نتیجه گیری الف) امتیاز 10 و بیشتر: این نشانه زمینه های توانمندی و استحکام در ازدواج شماست. شما تا حدود زیادی از زندگی، آروزها، ترس ها و رویاهای همسرتان آگاه هستید! می دانید که همسرتان از چه چیزهایی استقبال می کند. با توجه به امتیازی که به دست آورده اید، متوجه می شوید که شما و همسرتان تا چه اندازه با هم در پیوند زناشویی تان محکم و در ارتباط صمیمانه هستید. این آگاهی را دست کم نگیرید. این گونه با هم در ارتباط بودن می تواند تضمینی باشد تا شما بتوانید با مشکلات زندگی مشترک تان به خوبی رو به رو شوید و برخورد کنید. ب) امتیاز کمتر از 10: می توانید شرایط رابطه زناشویی خود را بهتر کنید. شما فرصت و ابزار لازم برای شناخت یکدیگر را در اختیار نداشته اید! شاید هم امیدها و باورهای عشق شما دیگر اندکی تغییر کده اند! در هر حال، اگر بتوانید درباره یکدیگر اطلاعات بیشتری به دست آورید، به بهتر شدن رابطه خود کمک خواهید کرد. @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو آن شیرینےِ خاصِ چشیدنِ هر دعاےِ سحرے... میگویم | اللهم انی اسئلکَ ... | تو به ذهنمم می آیی! السلام علیک یا صاحب الزمان❤ @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در روز سه شنبه برایتان یڪ حس قشنگ یک شادی بی دلیل یڪ نفس عطر خدا یڪ بغل یاد دوست و دنيا دنیا آرزوی خوب دارم... @zendegiasheghane_ma
👇👇 ⭕"همیشه سعی کنید متعادل رفتار کنید" 🍃 اینکه همسرتان را تا می‌توانید با بهانه‌های واهی اذیت کنید و حس قدرتمندی داشته باشید رفته رفته باعث می‌شود کاسه صبر همسر شما لبریز شود و طاقتش تمام شود. این رفتارها فقط از یک شخص ناپخته برمی‌آید. 👈 هنر فقط ازدواج کردن نیست. هنر این است که در کنار هم با تفاوت‌های هم کنار بیایید و تلاش کنید تا طرف مقابلتان خوشحال باشد. این یعنی قدرت شما. @zendegiasheghane_ma
👇👇 🔴 *تلخی* ها رو هم *شیرین* کنید 💟 اگر به فرض با همسر خود قهر کرده اید سعی کنید از این مدل جملات استفاده کنید : 👈 میدونم بعضیا میخوان امروز برن بیرون، مواظب خودشون باشن یا 👈 چه غذایی درست کرده یه بنده خدایی دستش درد نکنه حیف که قهریم 😉 ✅ اونوقت تاثیر *محبت* و رو توی زندگی خودتون میبینید. @zendegiasheghane_ma ❤❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 به همسرت بگو چشم 🌷 مگر ما خدمتکار هستیم که چشم بگوییم؟ خانم ها بدانند که چشم گفتن درمقابل شوهر یک نوع مدیریت شما در دل همسر است. اگر شما بخواهید شوهرتان را اسیر محبوب خودتان کنید. استفاده از کلمۀ چشم معجزه می کند. چشم از زبان بیرون می آید و شما را روی چشم شوهرتان می گذارد. این تعابیر شاعرانه نیست. تبعیت زن، خدمت هنرمندانه به خویش است. آنها که جلوی شوهر، سینه سپر می کنند و از شوهرشان تبعیت نمی کنند، الان چه جایگاهی در مقابل همسرشان دارند؟ آیا همسرشان از دیدن آنها خوشحال می شود؟ آیا از گفتگو با آنها لذت می برند؟ با این کار، جایگاه خانم ها پایین نمی آید بلکه چشم گفتن به همسر یعنی: "حفظ اقتدار مرد " بالا بردن جایگاه زن است @zendegiasheghane_ma ❤❤
💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری #جلسه5_قسمت4 جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_‌اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 📜خیلیا
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو‌_اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇 ✅ وقتی شما فرزندرا_نذر_میکنی و آداب_زناشویی را هم رعایت می کنید، خدا : به قبولِ حَسَن به بهترین وجه این نذر را ازت می پذیرم 👈رزقش 👈 تربیتش به عهده خداست 👈 این بچه، بچه ماست 🌸 به شرط اینکه تو‌فقط صالح باشی🌸 💐 سوره مائده آیه ۱۰۵: این بچه به تو می ره، اگر خودت آلودگی هایی داری روی خودت کار کن‌. این بچه طبق این روند تربیتی تو رو می بینه خوب می شه. علیکم انفسکم 🔴 بعدش هم وقتی می خواهید نذر کنید الان بچه ت سه سالشه فهمیدی باید نذر کنی آیا می شه نذرش کرد الان بچه ت سی سالشه نذرش می خوای بکنی آیا می شه نذرش کرد یا فقط باید تو حاملگی نذرش کنی⁉️⁉️ رکعت دوم سوم نماز جماعت آیا می شه به نماز جماعت وصل شد❓❓ بله 👌حتی بچه تون چهل پنجاه سالشه می تونید با این قصد جمعی همراه بشید. چه جوریه❓❓ به این شکل👇👇 🙏خدایا من الان اصلا مجردم یا تازه عروسم خدایا به من بچه هایی بده نذر اهلبیت علیهم السلام ✅ 📣 نذر همه شون می شه❓❓❓ بله. نذر چهارده معصوم، نذر ۵ تن آل عبا، نذر یکی از اهلبیت علیهم السلام، کلهم نورٌ واحد ✅ بعدشم که نذر کردید دیگه واقعا بارداری تون، زایمان تون، شیردهی تون بیمه ست، تربیت شون بیمه ست.‌ ✅ همه چی اش دیگه اموراتش دست خودشونه، از رزقش، از مسائل تربیتیش. 👶 وقتی شما بچه رو نذر می کنید دیگه بچه شما با بچه معمولی فرق داره 👌👌بچه از ذُریّه ی حسین بن علی علیه السلام است در رحم شما امانته.🌼 👩👦یکی از مسائل مهمی که خانوما در امر یادشون می ره اینه که شما دایه بچه اید نه مالک بچه.✔️ 👈 وقتی شما می گی من مادر بچه هستم می زنمش، مادرشم اختیارشو‌دارم.😱 نه، امانته عاق ولد می شی، برای بچه دایه هستی. ♦️♦️ تو امر نذر کردن؛ حضرت زکریا، وقتی که به سن کهنسالی می رسه, می گه؛ خدایا زن من از جوونی نازا بوده, منم الان پیرم. اما نمی خواهم پرچم دین بی علمدار بمونه. من ازت "وَلی" می خوام. من الان به شما می گم چرا می خواین خانوم هایی که حامله نشدید حامله بشید⁉️ 👈 می گین خانوم پسر بشه ژل بمالم موهاش دختر بشه لاک بزنم.💅 👈خانوم مادرشوهرم اینقدر گیر می ده می خوام یه پسر بیارم بزنم‌ تو دهنش ❌این ها غلطه❌ ✅ چرا می خوای بچه دار بشی❓❓ می خوام حامی دین تحویل بدم. به این شکل اگر شما نظرتونو، در امر تربیتی از اول این بزارید. دیگه در امر تربیتی زمین نمی خورید، دیگه بچه رو‌مانع پیشرفت نمی بینید، نیت، نیتِ خدایی می شه. 😔 می گه خدایا زنم از جوونی نازا بوده، منم پیرم ولی از بعد از خودم می ترسم، می ترسم پرچم دین بی علمدار بمونه، می خوام یه حامی دین به من بدی. چی کار باید بکنم؟ خداوند فرمودید ما تو را استجابت کردیم به تو غلام می دیم 🌷 @zendegiasheghane_ma
👈  اگر موقعی که مشغول خوردن غذا است بفهمد صبح شده، باید لقمه‌ را از دهان بیرون بیاورد، و اگر عمداً آن را فرو ببرد روزه‌اش باطل است. (وظیفه‌ی کسی که عمداً روزه را باطل کرده است بعداً گفته خواهد شد). 👈 فرو بردن اخلاط سر و سینه تا به فضای دهان نرسیده روزه را باطل نمی‌کند، اما اگر داخل فضای دهان شود احتیاط واجب آن است که آن را فرو نبرد. @zendegiasheghane_ma
یا_مهدے_ادرڪنے_عج🌸 لب تشنہ و سخٺ بیقرارٺ باشیـم افطار و سحر در انتظارٺ باشیـم قسمٺ شود اے ڪاش بحق_الزّهرا_س؛ امسال، شبِ قدر ڪنارٺ باشیـم! 🌸اللهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الْفَرَج التماس دعای فرج شبتون مهدوی🌹🌹 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یااباعبدالله با نام تو من روے پرو بال نسیمم اے سایہ‌ے روے‌سر من بےتو یتیمم ❤️حسیـــــن جان " ڪربلا، قسمتِ چشمانِ عطش خیـزم کن تا تماشا ڪنمت یڪ دل سیر ای اربـاب @zendegiasheghane_ma
زندگی بهشت است برای آنهایی که عاشقانه عشق میورزند! بی پروا محبت میکنند وکمتر ازدیگران انتظار دارند خدایا قلب دوستانم راجایگاه عشق وزندگیشان را بهشت گردان @zendegiasheghane_ma
صبح قشنگتون آکنده از شادیهای بی پایان💖 عمرتون جاویدان امیدوارم امروز خونه دلتون گرم و کاسه عشقتون لبریز باشه صبح چهار شنبتون بخیر و نگاه خدا همراهتون🌺🍃 @zendegiasheghane_ma