💕زندگی عاشقانه💕
#ازجهنم_تابهشت #قسمت59 به روایت حانیه ...........................................................
#ازجهنم_تابهشت
#قسمت60
به روایت امیرحسین
...................................................................
_جونم داداش ؟
محمدجواد_ سلام . خوبی؟
_ مرسی. توخوبی؟
محمد جواد_ مگه تو دکتری؟ دهع.
_ نه په تو دکتری. حالا کارتو بگو میخوام برم. خوب بودن به تو نیمده پسره پرو.
محمدجواد_ اوا خواهر نفرمایید. ببخشید مصدع اوقاتتون شدم خواستم عرض کنم خدمتتون که..... خب.... میگفتم که....
_ جواد بگو الان کلاس شروع میشه.
محمدجواد_ دانشگاه بدون من خوش میگذره ؟
_ عالی. کارتو میگی یا قطع کنم.
محمد جواد_ خیلی خب بابا. راهیان هستی دیگه؟
_ وای معلومه که اره. از خدامه. کی؟
محمدجواد_ خیر سرت خادمیا. خجالت بکش. پنج شنبه حرکته.
_ اوه اوه استاد اومد فعلا.....
بهترین خبر برای من همین رفتن به راهیان بود ، البته اگه بابا مثله تابستون بهانه نیاره و مانع رفتنم نشه.
.
.
.تنها چیزی که میتونست خستگی 8 ساعت کلاس پشت سر هم رو از بین ببره ، صدای سرشار از محبت مامان بود.
مامان_ کیه؟
_ بازکن مامان جان.
مامان_ خوش اومدی عزیزم.
.
.
بابا_ همین که گفتم نه نه نه. اونجا امنیت نداره
_ ممنون که منو بچه 5 ساله فرض کردید پدر جان. سوریه رو میگید نه یه چیزی. ولی پدر من اینجا که دیگه تو کشور خودمونه . بچه که نیستم. تابستون گفتید گرمه میری حالت بد میشه دقیقا دلیلی که برای یه بچه 3. 4 ساله نهایتا قانع کنندس. الانم میگید امنیت نداره.
بابا_ کی؟
_ نوکرتونم به خدا. پنجشنبه
بابا_ خیلی خب. من که حریف تو نمیشم.
_ پس با اجازتون من برم خبر بدم که میرم.
با ذوق دوییدم سمت اتاق.
شماره محمد جواد رو گرفتم ، بعد از 3 تا بوق برداشت.
_ سلام محمد. ببین من میام بلاخره بابا راضی شد. فقط ساعت و روزشو اینارو بگو. راستی لازم نیست بیام برای هماهنگی. به قول تو خیر سرم خادمم. راستی خاک توسرت که زودتر به من نگفتی. بیچاره کسی که قراره زن تو بشه. همه کارات سربه زنگاس .
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#ازجهنم_تابهشت
#قسمت61
اون طرف خط_ سلام مادر. نفس بکش. من مادر محمد جوادم. واقعا هم بیچاره زنش
_😱😱😱ای وای سلام حاج خانوم. شرمنده من فکر فکر کردم که... چیزه.... یعنی....
حاج خانوم _ اشکال نداره مادر. محمد جواد خواب بود من گوشیشو برداشتم.
_ بازم شرمنده. ببخشید بدموقع مزاحم شدم. یاعلی
حاج خانوم _ دشمنت شرمنده. علی یارت مادر.
وای ابروم رفت 😂😂😂.خب شد نخندیدم ضایع بشم.
.
.
.
_ جواد به خدا یه بار دیگه کله سحر زنگ بزنی به منا میکشمت..
محمدجواد _ که خاک تو سرم اره ؟ بیچاره زنم اره؟😂
_ عه. راستی یکی طلبم. ابروم رفت.
محمدجواد_ مگه داشتی؟
_ نه په تو داشتی؟
محمدجواد_شنیدم که اومدنی شدی.
_ اره بابا اجازه رو صادر کرد.
محمدجواد_ خب پس پاشو بیا مسجد که حاج آقا حسابی کارت داره.
_ الان مسجدی؟
محمدجواد_ بله. مجبورم جور نیومدنای تورو هم بکشم.
_ کله سحر مسجد چیکار میکنی؟
محمدجواد_ تو شهر ما ساعت 10 کله سحر نیست . شهر شما رو نمیدونم.
_ خب حالا. باش. من 11 اونجام
محمدجواد_ خسته نشی یه وقت
_ نگران نباش. خدانگهدار مزاحم نشو
محمدجواد_ روتو برم هی. خداحافظت.
خدایا این دوست خل منو شفا نده خواهشا 😂.
مامان_ امیرحسین. نمیخوای پاشی؟
_ بیدارم مامان.
مامان_ خب بیا صبحانه.
_ مامان نمیخورم مرسی باید برم مسجد.
.
.
.
_ سلام حاج آقا
حاج آقا _ علیک سلام. یه وقت نیای مسجدا بابا جان.
_ اوخ. ببخشید. یه مقدار درگیر دانشگاه بودم.
حاج آقا _ بله از محمد جواد جویای احوالت هستم. راهیان نور میای دیگه؟
_ بله حاج آقا.
حاج آقا _ خب شما مسئول اتوبوسایی . چک کردن اعضا و اینا. حدود 7.8 تا اتوبوس میشه با حسینیه ها و بچه های موسسه.
_ بله چشم حاج آقا. پارسال هم مسئول اتوبوسا بودم. خیالتون راحت. فقط لیستا رو ....
حاج آقا _ همون روز حرکت میدم که ثابت شده باشن دیگه.
_ پس فردا حرکته دیگه؟
حاج آقا _ بله.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
اینجا چقدر با همه جا فرق میکند
اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگریس
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه195ازقرآن🍃
#جز_ده🍃
#سوره_توبه🍃
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به#شهید_ابوالفضل_کاظمی😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✨مولاجان
🔸لبریزِ استجابت هر چه دعا بزودی..
🔸یا سامعَ ٱلشکایا؛ رفعِ بلا بزودی...
🔸کارِ جهان گره خورد عجّل علیٰ ظهورک
🔸برگرد ای امامِ مشکل گشا بزودی...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🌱🦋🌱🦋🦋🌱🦋🦋🦋🌱
هـــر صــبـــح رو بــا سـلام بـه آقـا صاحب الــزمــان شــروع کــنـیـم
دلــــم بـه ” مـسـتـحـبـی ” خـوش اسـت کـه جـوابـش ” واجـب ” اسـت
💔 السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه... 💔
ســـلام آرامــش دلــم ❤
صـبــحــتـون مـهـدوی ✋
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
سلام سلام سلام😍😍😍😍😍😍😍😍
صبح تون پر از خیر و برکت و شادی🌺🌺🌺🌺🌺🌺
انشالله روز خوبی رو شروع کنیم💪💪💪💪💪💪
ثواب تمام کارهامون از کوچیک تا بزرگ رو تقدیم میکنم به #شهید_نورالله_مسلمی😍😍😍😍😍😍😍😍😍
انشالله در کارها از خود شهید عزیز کمک میخواهیم👌👌👌👌
مراقبه✅
حواسمان باشه ها👌👌👌
التماس دعا از همه بزرگواران🍀🍀🍀
#هرروز_باشهدا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
پدر و مادر بهشتی،،
هر بار به کودک تون، که هنوز قادر به تکلم نیست، آب دادین، حتما بهش بگین بعد از نوشیدن آب،، سه بار بگه :
"حسین،، حسین،، حسین "
صوت" حسین"، بسیار دلنشین و جذاب هست و گویش راحت تری داره و تا همیشه در ذهن اش می مونه.
🌿ممکنه همین یک عمل برای عاقبت به خیری اش کافی باشه، ان شا الله... 🌿
#تربیت فاطمی #خانواده بهشتی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
خانم #شاکری
#تربیت_فرزند 👧🏻👦🏼
#پرسش:
سلام
من یه دختر 5سال وسه ماهه دارم که خیلی روحیات حساسی داره از جاهای کوچیک بدش مياد مثلاً ازاینکه شبا تواتاق بخوابیم باید حتماً توحال بخوابیم یامثلا تواتاق غذابخوریم مثلاً اگه من تواتاق دارم نمازمیخونم میاد به پیش من که مامان بیابیرون تواینجاتنهایی حتی وقتی کوچیکتربود اینوباگریه ميگفت مشکل اصلی هم اینه که ماوقتی میایم شهرستان توی زیرزمین خونه ی مادرشوهرمیم ولی دخترم اصلا اونجارو دوست نداره همش دوست داره کنار مادرشوهرم بمونه وقتی هم علتش رومیپرسم میگه خونه مامان جون بزرگتره شمام بیاین بالا بخوابید این مسئله خیلی باعث اذیت شدن من وخودش ميشه
ممنون میشم اگه راهنماییم کنید🌹
#پاسخ
پاسخ مشاور👇
: سلام عزیزم،،
مامان خوب، دختر شما یه کوچولو،،
"فوبیای مکان بسته " یا " کلاستروم" داره،،
این نوع ترس، یه اختلال اضطرابی هست. در زمان کودکی بوجود میاد و ممکنه با گذشت زمان پیشرفت کنه.
وقتی کودک در مکان بسته یا کوچیک قرار می گیره، پریشان میشه و قدرت فکر کردنش کاهش پیدا می کنه. ممکنه عرق کنه، دلشوره بگیره،، گاهی بگه دلم درد میکنه،،دهنش خشک میشه،، حتی سرگیجه و سردرد هم ممکنه براش بوجود بیاد.
اصرار برای نگه داشتن اش توی زیرزمین خونه مادربزرگ،، التهاب و اضطرابش رو بیشتر می کنه.
مامانی،، دعواش نکن،، بداخلاقی نکن و درکش کن.
روان شناسان رفتارشناس برای فوبیا، درمان تدریجی پیشنهاد میکنند. یعنی قدم به قدم،،
✅مامان خوب،، خواهش میکنم خوب دقت کن و مرحله به مرحله اجرا کن 👇
_احتمالا خیلی اذیت میشین که دخترتون همیشه وقتی میرین خونه مامان بزرگ، از شما جدا میشه، احتمالا احساس تنهایی و ضعف میکنید،، نگران نشین مامان عشق،، اگه دخترتون شرایط عادی داشت حتما و حتما مثل همه بچه ها پیش مامانش بود.
پس 👈خودخوری و آزار و اذیت خودتون ممنوع. ⛔
_ روزی نیم ساعت یا یک ربع، دخترتون رو دعوت کنید بیاد پیش تون و حسابی باهاش بازی کنید، خوراکی که دوست داره بهش بدین،، هر چقدر می تونید محبت و عشق مادرانه تون رو برای درمانش به کار ببرید.
_ روز اول ، یک ربع،، روز دوم نیم ساعت و تا روز دهم نصف روز میتونید کودک رو در محیط نگه دارید و از این روش استفاده کنید.
_ مواظب باشید عصبانیت، پرخاشگری، کم صبری و تندی، برگشت رفتار رو به دنبال داره،،
پس خییییلی مواظب باش مامانی💗
_ برای اینکه بتونید کودک رو شبها هم در کنار خودتون نگه دارید، از همسرتون کمک بگیرید،،
بازی های سه نفره،، جشن های کوچولوی شاد،،
اسباب بازی های فکری، نقاشی با خانواده،، و خیلی راههایی که همه پدر و مادر ها برای سرگرم کردن بچهها شون بلدند، استفاده کنید.
ان شا الله خوب میشه.
مامان خانوم گل،،💖 حتما حتما این کار رو جدی بگیر،، درمان الان راحت تر و سریع تر هست،، اگه بی اعتنا باشی هر چقدر بزرگتر بشه، بیشتر اذیت میشه.
همه وجود شما،، برای کودک تون، آرامش به همراه داره،،
همه مادران، درمان گر هستند.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
🌹 #حدیث_کساء🌹
بانو!
برای نوازش فرزندانت، عدالت را فراموش نکن!
بزرگ و کوچک،، نیازمند خورشید وجودت هستند.
بی دریغ ببخش!
بدون شرط گرما دهنده باش!
تو خورشید خانه ای! 🌞☀🌝
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند 👧🏻 👦🏼
👈در مواقعی که کودکتان استرس دارد اينگونه رفتار كنيد
- سعی کنید با کودک خود حرف بزنید و به او نشان دهید که او را درک میکنید.
- احساسات او را به زبان آورید و درباره آن با او صحبت کنید.
- برای مثال به او بگویید: «به نظر میرسد ناراحت هستی. میتوانی علتش را به من بگویی»
- یا «به نظر میرسد هنوز بابت این اتفاق نگران هستی.» هرگز کودک را سرزنش نکنید و سعی نکنید احساس او را ناچیز بشمارید.
- به او نگویید: «هنوز هم ناراحتی؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟!»
- به گونهای بااو حرف بزنید که کودک بداند میخواهید با شما دربارهی اضطرابش صحبت کند.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ازجهنم_تابهشت #قسمت61 اون طرف خط_ سلام مادر. نفس بکش. من مادر محمد جوادم. واقعا هم بیچاره زنش _
#ازجهنم_تابهشت
#قسمت62
چشمام رو چند بار باز و بسته میکنم ، بیدار شدن برای من زجر آور ترین کار ممکنه. با یاد آوری ساعت 9 با فاطمه قرار دارم آروم و بی حوصله نگام رو سمت ساعت سوق میدم با دیدن عقربه کوچیکه ساعت که 8 و عقربه بزرگش که 10 رو نشون میده سریع مثله برق گرفته ها از جا میپرم.
_ مامان. مامان.
مامان_ به جای داد زدن بیا اینجا ببینم چی میگی.
_ نمیییخواد دیرم شده. هیچی.
سریع مانتو سفید و شلوار و شال مشکیم رو با لباس های توخونه ایم عوض میکنم و از دم در با مامان خداحافظی سرسری میکنم و سریع از خونه بیرون میرم. همزمان با بسته شدن در حیاط ، صدای زنگ موبایل بهم میگه که باید خودم رو برای هر طوفانی از سوی فاطمه آماده کنم، هرچند هیچوقت عصبانیتش رو ندیدم اما تو این چند ماه به خوبی متوجه شدم که روی وقتشناسی فوق العاده حساسه .
_ فاطمه به خدا خواب موندم ببخشید الان میام اصلا غلط کردم.
فاطمه _ سلام منم خوبم. نفس بکش دختر. زنگ زدم بگم که سر کوچتون وایسی من با بابا داریم میام دنبالت.
بهترین خبر ؛ اونم صبحه اول وقت که عزا گرفته بودم برای اینکه چجوری باید این چندتا کوچه رو پیاده برم تا به تاکسی برسم؛ بود.
_ الهی فدای خودت و بابات. حله اومدم .
سریع با دو خودمو رسوندم سر کوچه.
سریع در ماشینو باز کردم و سوار شدم.
_ سلام. ببخشید دیر شد.
بابای فاطمه_ سلام دخترم همین الان رسیدیم.
فاطمه_ و علیکم السلام بر تو
جواب سلاماشون یه لبخند بود و بعدش هم یه خواب 10 دقیقه ای.
.
.
.
_ مرسی عمو. خداحافظ
بابای فاطمه_ خدانگهدارتون .
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#ازجهنم_تابهشت
#قسمت63
فاطمه به محض رفتن باباش محکم زد رو شونم و باذوق گفت _ حدس بزن چی شده؟
_ عه چته؟ چمدونم چی شده.
فاطمه_ میخوان ببرنمون راهیان نور.
_ واااات؟
فاطمه_ وووووی حانیه ساعت 9/5 کلاست شروع نشده مگه؟
_ ای وای. بدو
پله های موسسه رو دوتا یکی کردیم تا رسیدیم به دفتر.
_ سلام خسته نباشید.
مسئول ثبت نام خانم عظیمی یه خانم فوق العاده بدحجاب بود که بادیدن فاطمه حالت چهرشو تغییر داد و گفت _ کاری دارید؟
از این طرز بر خوردش که کاملا از نگاهی که به فاطمه انداخت معلوم بود به خاطر چادری بودنه اونه اصلا خوشم نیمد. من هم لحنم رو تند تر از اون کردم و جواب دادم.
_ برای ثبت نام اومدن.
خانم عظیمی_ ایشون؟
و بعد با حالت بدی به فاطمه اشاره کرد.
_ بله. ایرادی داره.
خانم عظیمی_ نه ولی شما که نیاز به زبان یاد گرفتن نداری.
فاطمه_ ببخشید چرا ؟
خانم عظیمی_ هه . هیچی. بشین اونجا برات برگه تعیین سطح بیارم.
فاطمه آروم خطاب به من گفت _ میخوای تو برو سرکلاست.
_ نه نمیخواد.
خانم عظیمی_ هی دختر خانم . بیا بگیر اینو .
_ فاطمه هستش.
خانم عظیمی_ حالا هرچی.
رفتم جلو و برگه رو از دستش گرفتم. برگه رو دادم فاطمه تا بشینه رو صندلی داخل دفتر و منتظر بمونه و خودمم رفتم تو سالن منتظرش بمونم.
بعد از ده دقیقه اومد بیرون .
_ چی شد؟
فاطمه_ تو چرا نرفتی؟
_ چی شد؟
فاطمه_ گفت ده دقیقه دیگه بیا بگیر نتیجشو.
_ باش. پس بیا بریم بشینیم رو صندلی های تو حیاط.
فاطمه_ بیا برو سرکلاست خب.
_ بیا بریم بابا.
فاطمه_ عه.
بی توجه به اعتراض فاطمه به سمت حیاط راه افتادم. اونم که دید حریفم نمیشه دنبالم اومد.
_ خب تعریف کن ببینم راهیان نور چیه؟
فاطمه_ همون جایی که شهدای دفاع مقدس شهید شدن. خیلی حس و حال خوبی داره اصلا اونجا از زمین نیست . باید تجربش کنی.
_ الان ؟ تو این سرما؟ بیخیال
فاطمه_ ضد حال نباش دیگه. به خدا پشیمون نمیشی.
_ کی؟
فاطمه_ پنجشنبه؟
_ همین هفته؟
فاطمه_ اره
_ اونوقت تو الان داری به من میگی ؟ جمعه امتحان پایان ترم زبان دارم .
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه196ازقرآن🌷
#جز_ده🌷
#سوره_توبه🌷
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به#شهید_رضا_گودینی😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🔹حضرت امام صادق علیهالسلام به زُراره فرمودند:
⬅️ اگر زمان غیبت را درک کردی، این دعا را همیشه داشته باش:
«اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى»
⬅️خدايا! خود را به من بشناسان، زيرا اگر خود را به من نشناسانى، فرستادهات را نشناختهام.
⬅️خدايا! فرستادهات را به من بشناسان، زيرا اگر فرستادهات را به من نشناسانى، حجّتت را نشناختهام.
⬅️ خدايا! حجّتت را به من بشناسان، زيرا اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دين خود گمراه میشوم.
📚بحارالانوار، جلد ۵۲، صفحه ۱۴۶.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✨مولایما
🍂گرفته قلبمان و آه هم مدد ما را ندهد...
🍂برای درد فراقت کسی دوا ندهد...
🍂بهراه مانده نگاهمان بیا گل نرگس...
🍂کسی به جز تو پناهی به بینوا ندهد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🍀🍃🌹🍀🍃🌹🍀🍃🌹🍀🍃🌹
#حسین_جان
تو تجلے خدایے و خراب تو منم
✨پاے اسم تو میان آمد و لرزید تنم
السلام اے پسر فاطمہ را تا گفتم
✨عالمے مسٺ شد از عطر سلامِ دهنم
سلام روز بخیر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══