🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🔅اگر به چشم ما آیی، سپیده خواهد شد
سحربه یُمنِ تو ،ای نور! دیده خواهد شد
🔅فضای باور ما درهوای آمدنت
پر از طراوت سیب رسیده خواهد شد
#اللّهمعجّللولیکالفرج 🍃🌸🍀
🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀
🌼 #سلام_امام_زمانم 🌼
#ما قرنها منتظر يار غائب ايم
بر ديوِ يأس با #سپر صبر غالب ايم
درپشت ابر #پرتو خورشيدديده ايم
شب تاسحر منتظر صبح صاحب ايم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
ســــــــ🤝🌹ـــــــــلام به همراهان گرامی زندگی عاشقانه، خداقوت میگم امیدوارم پــــــــــرانرژی باشید💖
📌 امروز یک سری نکاتِ
«تمیز کاری حال وپذیرایی» رو عرض میکنم خدمتتون که البته انجام همش کار یک روز نیست
مگه اینکه تصمیم داشته باشید خودتون اذیت کنید‼️
🌀حداقل توی ← ۲ روز→ این کارها رو تقسیم کنید... اگرم عجله ندارید آرومتر انجامش بدین.
⬅️ نکته مهم در "خونه تکونی" در یک ماه اینه که؛ جاهایی که قبلا تمیز کردین دیگه اجازه ندین کثیـــــ👹ــــف بشه...!!
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💭 کارهایی که برای تمیزی حال و پذیرایی منزل باید انجام بدین؛👇
1⃣ ) درب ورودی منـــ🚪ــزل و درب ها رو کامل گردگیری و تمیز کنید. «دستگیره» درب هافراموش نشه...
2⃣ ) شــــ🏚ــــــومینه اگر دارین سفال هاش رو بشورین و داخلش رو جارو برقی بکشید
3⃣ ) یک ظرف آب گـــ♨️ــــرم و پودر، آماده کنید و ← گل های مصنوعی → رو توی اون ظرف بگذارید نیم ساعتی بمونه تمیز بشه بعد آبکشی کنید
4⃣ ) « بـــوفه » رو تمیز کنید و تمام ظروف داخلش و همینطور بالای بوفه رو دستمال بکشید💯
5⃣ ) لوســــ🏵ــــــتر ها کامل تمیز شود و حباب ها را بشورید
6⃣ ) "جاکفشی" منزل رو خالی کنید و کفش های زمســـ👢ــــتانی رو جمع کنید و کفش ها را کامل تمیز کرده ومجدد بچینید...
7⃣ ) آینه ها رو تمیز کنید
چراغ های روشـنایی وشمعدان ها رو گردگیری کنید.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
8⃣ ) تشک های مبـــ🛋ــــل را بلند کنید و زیرش رو جارو بکشید
9⃣ ) اگر«رویه مبل»دارید بشورید
0⃣1⃣ ) چوب مبل ها رو با استفاده از←پارافین ویا واکس های مخصوص چوب→ و یک دستمال نرم برق بندازید.
2⃣1⃣ ) گردگیری "میز ها" یادتون نمیره حتمــــ💯ــــــا
3⃣1⃣ ) لوازم دکــــ⛵️ـــوری و تزیینی رو کامل تمیز کنید!!
4⃣1⃣ ) تلــــــ📺ـــویزیون و میزش هم باید گردگیری بشه...!!
5⃣1⃣ ) قاب و تابلــ🖼ـــو های روی دیوار رو گردگیری کنید.
7⃣1⃣ ) «کِشو و کمد های» میز تلویزیون رو خالی کنید و کامل تمیز کنید...!!
کاغــــ📑ــــذ ها و وسایل خرده ریز اضافه و غیر کاربردی رو دور بریزید👌
8⃣1⃣ ) اگر دیدید یک سری
مـــــــ🔖ـــــــدارک یا وسایل توی این کمدها دارین یک سری هم جاهای دیگه گذاشتین؛👇
➖همونطور که قبلا گفتم همه رو یک جا بگذارید💯 بهتره یک کشو رو مخصوص مدارک قرار بدید و یا با کــــ🗂ــــاور ها، مدارک رو دسته بندی کنید ؛
مثلا مدارک شناسایی یک پوشه،مدارک منزل یک پوشه و...
خانم #جلالی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
👈 برای حل مشکل حرف گوش نکردن کودک دو ساله به جای پرسیدن سوالاتی که معمولا به هیچ جایی نمیرسند، دقت کنید و ببینید که کودک شما دقیقا در همان لحظه چه احساسی دارد.
در واقع، به یاد داشته باشید که کودک معمولا درک نمیکند که احساساتی که تجربه میکند، چه علتی دارند. او فقط احساس میکند و تصمیم میگیرد که تصمیم خود را در همان لحظه عملی سازد.
به همین دلیل است که زمانی که از کودک دو سالهی خود میپرسید: «چی شده؟» یا «چرا این کارو انجام ندادی؟» یا «چرا داری گریه میکنی؟» پاسخ او به شما، گریهی شدیدتر، سکوت، تکرار کاری که انجام میداده، فریاد زدن یا هر پاسخ اتفاقی دیگری خواهد بود.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
#تنبیه
بسیار مهم است که در تنبیه کودکان به کودک ابراز علاقه هم بکنید تا کودک بداند این رفتار نادرست باعث نشده که محبت شما به او کم شود.
◀️ به عنوان مثال با حالت جدی و ناراحت به کودک خود بگویید: «با اینکه خیلی دوستت دارم ولی این کارت رو دوست ندارم، تو خیلی بچه خوبی هستی ولی این کاری که کردی اصلا خوب نیست.»
وقتی در حالت تنبیه این جملات را به کار میبریم به کودک میگوییم که ما مشکلی با او نداریم و همیشه در هر شرایطی دوستش داریم ولی به خاطر کار اشتباهش ناراحتیم و بهتر است کودک بداند به خاطر چه موضوعی تنبيه شده.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
محبت و نوازش تان را به صورت جسمانی به كودك نشان دهید
مثلا او را در آغوش بگیرید،
صورت او را ببوسید و ...
این کار باعث ایجاد احساس نزدیکی و صمیمیتی ناب بین شما و فرزندتان میشود.
#تربیت_فرزند 👧🏻👶🏼
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
مداحی آنلاین - ذکر علی ولی الله روی لبم - جواد مقدم.mp3
4.4M
🌸 #میلاد_امام_علی(ع)
💐ذکر علی ولی الله روی لبم
💐قید همه دنیارو با علی زدم
🎤 #جواد_مقدم
👏 #سرود
👌فوق زیبا
🌷گلچین بهترین #مولودی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌷 #شهیدی_مثل_پدر
💠 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی پدر بود. همه او را #بابا صدا می كنند.
✍️در شب #میلاد_امام_علی(ع) و #روز_پدر یادی کنیم از مردانی شجاع و عاشق، که رفتند تا نگذارند اینبار فرزندان امیرالمومنین در میان یزیدیان زمانه تنها بمانند، مردانی که رفتند آنسوی مرزها تا با اهدای خون پاکشان نگذارند معجر از سر ناموس مسلمانی کشیده شود.
👈آری مردانی از جنس نور که در کربلای حسین نبودند اما برای یزیدیان دوران، عاشورای به بزرگی دفاع از حرم ساختند تا بگویند، مردان ایران زمین تا زمانی که زنده هستند، نخواهند گذاشت حرم امن الهی جولان گاه خوک صفتان باشد.
💠امروز در میلاد مولایمان حضرت علی(ع) بیاید با فرزندان شهیدان و مدافعان حرم یک صدا شویم و این روز را به تمام شجاع دلان عرصه مبارزه با استکبار تبریک بگوییم.
🌺روز میلاد امیر المومنین
🌺بر شما تبریک علمداران دین
🌺ای شبستان ولایت را قمر
🌺کلنا عباس زینبها به سر
🌺رخت عباسی زینب کرده بر
🌺بر شما فرخنده این #روز_پدر
🌷 #شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات🌷
تقدیم به روح تمام پدران آسمانی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دِلبَــرترینِ عالَـم
🌸 میلاد امیرالمومنین(ع) مبارک.
#استاد_پناهیان
#ماه_رجب
#میلاد_امیرالمومنین
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت142 💠 تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رن
#دمشق_شهرعشق
#قسمت143
💠 شانههای مصطفی از گریه میلرزید و داغ دل من با گریه خنک نمیشد که با هر دو دستم پیراهن #خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد که لبهایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت.
مصطفی تقلّا میکرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانهام را میکشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو میرفتم.
💠 جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند.
مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا میکرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و بهخدا قلبم روی سینهاش جا ماند که دیگر در سینهام تپشی حس نمیکردم.
💠 در حفاظ نیروهای #مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بیجان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیدهاند.
نمیدانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل میکرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و #غریبانه به راه افتادیم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت144
💠 دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را میکشیدند. جسد چند #تکفیری در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابانهای اطراف شنیده میشد.
یک دست مصطفی به پتوی #خونی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدمهایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش میکشید.
💠 سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای #زینبیه در و دیوار کوچهها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب #حرم پیدا شد و چلچراغ اشکمان را در هم شکست.
تا رسیدن به آغوش #حضرت_زینب (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیریها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عدهای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیریها بود.
💠 گوشه صحن زیر یکی از کنگرهها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت145
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونیام دنبال زخمی میگردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!»
💠 نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچهها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.»
و همینجا در برابر #عشق ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.»
💠 من تکانهای قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگیاش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.»
چشمانش از گریه رنگ #خون شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمیشد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══