eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.9هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.5هزار ویدیو
82 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
ارتباط موفق_2.mp3
10.88M
💬 قدم دوم در هر ارتباط موفقی ؛ است! - راستش رو بگو ! - گولش نزن! - باورش کن! - از حق غافلش نکن! 🎤 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
رمان محتوایی ..... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت120 ولی ترسیدم که باعث #سست_شدن اراده ش بشم...😥😣گفتم: _وحید،خونت مفیدتر از جونت
نوشته بود.. 📲_فقط میخواستم ببینم چقدر دوستم داری. فهمیدم خداروشکر خیلی دوستم نداری.💘 تو دلم گفتم.. 💔خیلی دوست دارم..خیلی.😭حتی نمیتونی فکرشو بکنی نبودنت چه بلایی سرم میاره.😭💔 اشکهام میریخت روی صورتم... مریم برای شام صدامون کرد.سرم پایین بود. گفتم: _الان میام.😒 چیزی نگفت و رفت... من و فاطمه سادات آخرین نفری بودیم که سر سفره نشستیم.برای ما کنار وحید جا گذاشته بودن.وحید به من نگاه کرد.نگاهش عجیب بود برام،نگاهش هیچ حسی نداشت.👀به فاطمه سادات گفت: _بیا دخترم. فاطمه سادات رفت بغل وحید.منم کنارش نشستم.وحید مثل همیشه برام غذا کشید،بهم خورشت داد،مثل همیشه حواسش بهم بود.محمد بالبخند گفت: _خوب ادب شده؟😄 به زور خندیدم.گفتم: _آره داداش.فکر نکنم دیگه دست از پا خطا کنه.☺️ همه خندیدن... بعد از شام رفتم تو آشپزخونه کمک کنم.بعد از تمام شدن کارها با خانم های دیگه رفتیم تو هال.وحید کنار بابا و آقاجون نشسته بود.منم رو به روی وحید نشستم... کسی حواسش به من نبود.😅دوست داشتم خوب نگاهش کنم.👀بعد چند دقیقه وحید هم به من نگاه کرد.لبخند زد.👀😊دلم برای لبخندش تنگ شده بود.منم لبخند زدم.☺️علی گفت: _بلند بگین ما هم بخندیم.😁 دیدم همه دارن به ما نگاه میکنن.گفتم: _هیچی....به وحید نگاه کردم...دیدم نور بالا میزنه..😆دقت کردم..دیدم نه...خبری نیست... فقط...پای چپش نور بالا میزنه..اونم....ساق پاش.😁 وحید خندید.😁قیافه مو مثلا یه کم دقیق کردم.گفتم: _یه کمی هم...دست راستش...نه...بازوش... آره.. بازوش هم یه کم نور داره،اونم نه زیاد،خیلی کم.😆😜 خودم هم خنده م گرفته بود.😂گفتم: _پاشو وایستا. وحید بالبخند ایستاد.گفتم: _چند تا نور کوچولو...😆👌مثل این لامپهای کم نور کوچولو هستن...چند تا پراکنده...شکمش هم نور داره.😂 اینو که گفتم همه بلند خندیدن.😂😂😂😂محمد به وحید گفت: _بچرخ.🤔 وحید یه کم چرخید.پشتش به ما بود.محمد به من گفت: _پشتش چی؟ احیانا پشتش لامپ نداره؟🤔🤔 منم با خنده قیافه مو جمع کردم،اخم کردم مثل کسیکه میخواد به یه چیزی دقیق بشه نگاه کردم،گفتم: _نه،تاریکه.😁 دوباره همه بلند خندیدن.😂😂😂مادروحید گفت: _زهرا،این چه حرفهاییه میگی؟! بجای اینکه بگی ان شاالله سالم برگرده میگی زخمی میشه؟!! 😒 خنده مو جمع کردم.🙊مادروحید واقعا ناراحت شده بود.رفتم پیشش،بغلش کردم.گفتم: _الهی قربونتون برم،من شوخی کردم.مگه به حرف منه که هرچی من بگم همون بشه.☺️ مادروحید گفت: _میترسم داغ این پسرم هم بمونه رو دلم.😞 لبخند زدم و گفتم: _غصه نخور مامان جون.این پسرت تا منو دق نده چیزیش نمیشه.منم که فعلا قصد ندارم دق کنم.😅 مادروحید لبخند زد و گفت: _خدا نکنه دخترم.😘😊 دوباره بغلش کردم و بوسیدمش.☺️😘نجمه سادات گفت: _اه..این عروس و مادرشوهر داغ یه دعوا رو به دل ما گذاشتن ها.😬😁 همه خندیدن. اون شب هم به شوخی و خنده گذشت ولی دل من آروم و قرار نداشت.... داشتیم برمیگشتیم خونه.تو ماشین همه ساکت بودیم.فاطمه سادات صندلی عقب نشسته بود. به فاطمه سادات نگاه کردم،خوابش برده بود.وحید به من نگاه کرد👀 بعد به فاطمه سادات.من هنوز به فاطمه سادات نگاه میکردم.👀وحید گفت: _زهرا😒 بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: _بله😔 دوباره ناراحت گفت: _زهرا!!😒 برای اولین بار از با وحید بودن . نگران بودم. آخرش کم بیارم.😭 ماشین رو نگه داشت.به من نگاه کرد. -زهرا نگاهم کن😢💞 صداش بغض داشت.منم بغض داشتم.😭😣 نمیخواستم از چشمهام حال دل مو بفهمه.کلافه از ماشین پیاده شد.😞😣 یه کم جلوی ماشین،پشت به من ایستاد.بعد اومد سمت من.درو باز کرد.گفت: _زهرا به من اعتماد کن.☝️درسته که خیلی دوست دارم...💞درسته که دل کندن از تو برام خیلی سخته... 💔 ولی من میرم زهرا.تحت هر شرایطی میرم.✌️حتی اگه التماس هم کنی نمیتونی باعث بشی که نرم.خیالت از من راحت باشه.بذار این ساعتهای آخر مثل همیشه کنارهم خوش باشیم.😒💓 نگاهش کردم،به چشمهاش.👀😢گریه م گرفته بود ولی لبخند زدم و گفتم: _منو بگو فکر کردم بخاطر من هرکاری میکنی.😌 خنده ش گرفت.گفت: _منم فکر میکردم تو بخاطر من هرکاری میکنی. وقتی فهمیدم متوجه شدی دیگه برنمیگردم گفتم الان زهرا التماسم میکنه نرم.😢😁 دو تایی خندیدیم با اشک..😢😁😢 گفت: _میشه تو رانندگی کنی؟😢😍 سرمو به معنی آره تکان دادم.وحید هم نشست. فقط به من نگاه میکرد.😢👀نگاهش رو حس میکردم ولی من نگاهش نمیکردم.به وحید اعتماد داشتم ولی به خودم نه. 😣 کم بیارم و آرزوی مرگ کنم.😭هر دو ساکت بودیم. رسیدیم خونه.... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 🌺 🌺 ثواب تلاوت این صفحه هدیه 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
✍حضرت علی(ع) می فرماید: روزگاری خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند. مسجدها در آن روزگار آباد اما از هدایت ویران است. مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد. از بدترین مردم زمین میباشند که خودشان کانون هر فتنه و جایگاه هرگونه خطاکاری اند. هرکس از فتنه بر کنار است او را به فتنه بازگردانند. و هرکس که ازفتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشانند. که خدای بزرگ می فرماید: به خدا سوگند! برآنان فتنه ای بگمارم که انسان صبور هم در آن سرگردان ماند 📙 نهج البلاغه,حکمت ۳۶۹ ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ 💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
📖 السَّلاَمُ عَلَى مُفَرِّجِ اَلْكُرُبَاتِ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که آخرین امید درماندگان، به دستان گره گشای توست. سلام بر تو و بر روزی که گره از کار عالم باز خواهی کرد. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس ☘🌹 🌿🍀🌹🌿🍀🌹🌿🍀🌹🌿🍀🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرکس که خواهد خانه اش به نعمتِ بی حساب آبادان باشد به ذکر شش گانه زیر بپردازد: اول آنکه در آغاز هرکار بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم ‍دوم چون نعمتی از راه حلال نصیبش شد، بگوید الحمدالله رب العالمین سوم چون خطا و لغزشی کند بگوید: استغفرالله ربی و اتوب الیه ‍چهارم چون غم و اندوه براو هجوم آورد بگوید لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم پنجم چون کارجدیدی شروع کند،گوید ماشاالله ششم چون از ظلم ستمگری هراس کند بگوید حسبناالله و نعم الوکیل سلام روزتون زیبا ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕 📌با مچ گیری همسرتون اونو راستگو نمی کنید بلکه او دروغگوی حرفه ای میشه با: ❌کیف و جیب گشتن ❌گوشی چک کردن ❌هی کجایی،کجا میری،کی میای گفتن ❌مثل کارآگاهها رفتار کردن ⚠️امنیت برقرار نمیشه بدتر باعث میشه اون به دروغ گفتن حریص تر بشه چون ممکنه با این رفتارای شما همسرتون فکر کنه غرورش داره شکسته میشه 👈عاقلانه رفتار کنیم، کارآگاه بازی رو بذاریم کنار اگرم مشکلی هست با منطق و محبت کردن حلش کنیم ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══