#هرچی_توبخوای
رمان محتوایی .....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت126 باهم روبوسی کردن.🤗🤗 وحید احوالپرسی میکرد.حال خواهراش رو میپرسید.حرفهاش که ت
#هرچی_توبخوای
#قسمت127
_خب تنهام نذار😉😁
_محمد راست میگفت،شما دیگه خیلی پررویی.😬😌
-راستی داداش خوبت چطوره؟😁
-خوبه.از کارهای جناب عالی فقط حرص میخوره.😬😅
بعد احوال باباومامان و بقیه رو پرسید. دیگه نمیتونستم پیشش بمونم...
#باید میرفتم، #نماز میخوندم و از خدا #تشکر میکردم.گفتم:
_من میرم بیرون یه هوایی بخورم.😇
یه جوری نگاهم کرد که یعنی من که میدونم کجا میخوای بری.گفت:
_هواخوری طبقه پایینه..😁👇برو ولی زیاد تنهام نذارها.از من گفتن بود،دیگه خود دانی.😜
بالبخند نگاهش کردم و گفتم:
_هی ی ی...محمد😫
بلند خندید.😂
از اتاق رفتم بیرون...
وقتی درو بستم انگار یه #باربزرگی رو گذاشتن روی شونه م. روی صندلی کنار در نشستم. آقاجون با یه لیوان آب اومد پیشم.به #احترامش بلند شدم.😊☝️
بالبخند گفتم:
_آقاجون..چشمتون روشن.😊
لبخندی زد و گفت:
_چشم شما هم روشن دخترم.😊
-ممنون آقاجون.البته من کلا روشن هستم.(منظورم فامیلم بود)☺️😅
لبخندش عمیق تر شد😄 و چیزی نگفت.
-مامان کجا هستن؟
-نمازخونه.
-با اجازه تون من میرم پیششون.شما اینجا هستین؟😊
-آره دخترم برو.مراقب خودت باش.😊
-چشم.☺️
مامان رو به قبله نشسته بود و دعا میکرد.کنارش نشستم و نگاهش کردم. خیلی گریه کرده بود.😭این مدت خیلی اذیت شده بود...
نگاهم کرد....👀😭
لبخند زدم.یه دفعه ته دلم خالی شد،نکنه خواب بوده؟!😳😱😰مامان گفت:
_زهرا،چی شده؟😒
-مامان،فکر کنم...😧خواب دیدم...وحید..😱 برگشته... زخمی بود..😰
آروم و شمرده حرف میزدم... مامان لبخند زد و گفت:
_نه دخترم.خواب نبود.😊واقعا خودش بود. زخمی بود.😒همونجاهایی که تو گفتی نور داره. بابغض گفت:
_زهرا...پاش.😢
گفتم:
_ولی خیالتون راحت،دیگه مأموریت نمیره.😒
-واقعا؟!!!😳
-خودش که اینجوری گفت.بخاطر پاش.😊
-قربون حکمت خدا برم.دیگه #طاقت_نداشتم بره ولی #نمیخواستم هم مانعش بشم.😊🙏
حالش رو میفهمیدم...
وحید یه پاشو از دست داد ولی دیگه پیش ما موندگار شد.😅
مادروحید رفت پیش پسرش...
منم تنهایی خیلی دعا کردم✨ و شکر کردم✨ و نماز خوندم.✨
وحید یک هفته بیمارستان بود...
حال من خوب نبود و نمیتونستم پیشش بمونم. مادرش و آقاجون و بابا و محمد و علی به نوبت پیشش میموندن.😊منم هر روز میرفتم دیدنش. سه ساعتی پیشش میموندم و برمیگشتم.😍فاطمه سادات👧🏻 وقتی پدرشو دیداز خوشحالی داشت بال درمیاورد.🤗😍با باباش حرف میزد. وحید هم بادقت به حرفهاش گوش میداد و میخندید.😍😁
بعد یک هفته چهره ی وحید تقریبا مثل سابق شده بود.😍☺️اون موقع هم پرستارها و دکتر بالبخند و تعجب به ما نگاه میکردن.😅
تا مدت ها مهمان زیاد داشتیم....
میومدن عیادت وحید.همکاراش،دوستاش،اقوام، بچه های هیئت؛خیلی بودن.😇
یه روز حاجی و همسرش اومدن عیادت وحید. قبلا همسر حاجی رو دیده بودم.خانم خیلی بامحبتی بود.😊خودشون بچه نداشتن.وحید خیلی دوست داشتن.به منم خیلی محبت میکردن،مخصوصا بعد از قضیه ی بهار.
حاجی اومده بود که بگه کار وحید تغییر کرده و مسئول جایی شده که من متوجه نشدم...😟
ولی وحید خیلی تعجب کرد.😳گفت:
_آخه من،...با این درجه و سن که نمیشه!!!!😳😧
حاجی گفت:
_ترفیع درجه گرفتی.😊سن هم که مهم نیست. مهم تجربه و پرونده ی کاریه که ماشاءالله تو پر و پیمونشم داری...👌کارت از چهار ماه دیگه👉 شروع میشه.تا اون موقع به خانواده ت برس.
به وحید نگاه کردم...👀😟
ناراحت بود.حتما #مسئولیتش_سنگین_تر شده..
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه_436ازقرآن🌺
#جز22🌺
#سوره_فاطر 🌺
ثواب تلاوت این صفحه هدیه #شهید_جعفر_آزمند 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#عید_قربان_آمد_و_بازآ_که_قربانت_شوم
✨یار عزیزتر از جانم..
حضرت صاحب الزمانم سلام...
✨حج ات مقبول ؛
غریب ترین حاجی هر ساله ؛
✨حج ات مقبول
ای تنها ذخیره زمین!
ای آرام دل بیقرار ما
✨یک نخ از جامه احرامت...
جان غبار گرفته ما را،
آرام می کند...
السلام علیک یا بقیه الله
#اللهمعجللولیکالفرج
#عید_قربان
🌿🌾🌸🕊🌿🌾🌸🕊🌿🌾🌸🕊
امروز بهترین روز خداست
بیاین تو دلامون بذر محبت بکاریم
و هر روز بدونیم که امروز بهترین روز خداست
بیاین هر روز اونقدر مهربونی و محبت
به بقیه هدیه بدیم
که لایق یکی از بهترین روزای خدا باشه
🌷🌷پنجشنبه تون بخیر🌷🌷
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
11.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #کلیپ
#ویژه_عید_غدیر 🔴
شماره 1⃣
#حدیث_غدیر 🌸🍃
✨امام رضا علیه السلام فرمودند:
تبلیغ غدیر واجب است. کسی که عیدغدیر را گرامی بدارد، خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می بخشد و اگر از دنیا برود ، در زمرهی شهدا خواهد بود.✨
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
#عید_غدیر
#خطبه_غدیر
#فضیلت_حضرت_علی_(ع)
#خانمها_بخوانند 🧕
همه چیز در جزئیات خلاصه می شود.
اگر همسر شما یك روزهایی به دلیل شرایط كاریاش بداخلاق و نا آرام می شود، اگر خیلی صبحها برای شما چای می ریزد اما یك روز صبح با عصبانیت در را به هم میكوبد. این دلیل نمیشود كه بگویید همسر من هیچوقت من را درك نمیكند. نكات مثبت را همیشه در یادتان نگه دارید، این باعث میشود كه عصبانیت شما قابل كنترل شود.
اگر گاهی خلق و خوی او با توجه به شرایطی كه خارج از فضای خانه دارد تغییر میكند، شما هم راه بیایید. از او تعریف كنید. به او بگویید كه چقدر از با او بودن لذت می برید و خوشحال هستید. گاهی لازم است كه حتی كوچكترین مهارتش را بزرگ كنید و بگویید كه عزیزم تو در این كار بهترین هستی. به جزئیات رابطهتان دقت كنید و همه چیز را یك وظیفه ندانید. این مسائل صمیمیت رابطه را بیشتر و تنشها را كمتر میكند.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══