#پنجشنبه
🍃پنجشنبه است
🌾به یاد آنهایی
🍃که دیگر میان ما نیستند
🌾و هیچکس نمیتواند
🍃جایشان را در قلب ما پر کند
🌾نثار روح پدران و مادران آسمانی
🍃فرزندان خواهران وبرادران درگذشته
🌾و همه در گذشتگان بخوانیم
🍃فاتحه و صلوات
🌾روحشون شاد یادشون گرامی🍃🌸
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸🍃خداوندا به فرشتگانت بسپار🌸
🌺🍃سبدی پر از لبخند و آرامش
🌸🍃سلامتی و تندرستی
🌺🍃برکت و روزی فراوان
🌸🍃برای دوستانم به ارمغان بیاورند
🌺🍃عصر اخر هفتهتون به زیبایی گل🌸
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
#هردوبخوانیم
🔶فواید نوازش همسر
🔸نوازش نسبت به صحبت قابل ارتباطتر است، حتی اگر شما صدها پیام دوست دارم برای همسرتان بفرستید به اندازه در آغوش کشیدنش کارساز نیست.
🔸بسیاری از محققان مدعی هستند 70 درصد زوج هایی که مکررا دعوا می کنند نوازش یکدیگر را فراموش کردهاند، وقتی ارتباط خالی از نوازش می شود، آن رابطه پوچ است.
🔸نوازش بهترین راه بالا بردن صمیمیت است، شما چه طور می توانید و چه مقدار همسرتان تواناست؟
🔸حتی علم هم کاملاً نتوانسته بررسی کند که چرا احساس خوبی هنگام نوازش به ما دست میدهد، تصور کنید همه خوشحالی ها را تجربه می کنید وقتی همسرتان در آغوشتان است.
🔸نوازش احساسات جریحهدار شده را درمان می کند و نوازش کمک می کند ذهن و قلب و بدن معجزه کنند، نوازش انرژی های مثبت را انتقال میدهد.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
اگر جذابیت شوهرتان برای شما کم شده،
فکر کنید که در دوران نامزدی هستید، به همسرتان بیشتراحترام بگذارید و بیش از حد در کارهایش سرک نکشید.
گاهی اوقات هم از چشمِ زنِ دیگری به همسرتان را نگاه کنید؛ آنوقت میبینید چه جذابیت هایی دارد که به مرور برای شما عادی شده.
پس کارهایی انجام دهید که بیشتر پایبند شما شود.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت79 مهیا از شنیدن این حرف، دلش به درد آمد... _یعنی چی جاموندید؟! شهاب، نگاهی به ع
#جانم_میرود
#قسمت80
نگاهی به آدرس انداخت.
_آره خودشه...
سرش را بالا آورد و به رستورانی مجلل نگاهی کرد.
موبایلش را درآورد و پیامی به مهران داد.
_تو رستورانی؟؟؟
منتظر جواب ماند.
بعد از یک هفته چادر سر کردن، الآن با مانتو، کمی معذب بود.
هی، مانتویش را پایین می کشید. نمی دانست چرا این همه سال چادر نپوشیدن، او را معذب نکرده بود ولی الآن...!!
با صدای پیامک، به خودش آمد.
_آره! بیا تو...
به سمت در رفت.
یک مرد، که کت و شلوار پوشیده بود، در را برایش باز کرد.
تشکری کرد و وارد شد.
گارسون به طرفش آمد.
_خانم رضایی؟!
_بله!
گارسون، با دست به میزی اشاره کرد.
_بله بفرمایید... آقای صولتی اونجا منتظر هستند.
مهیا، دوباره تشکری کرد و به سمت میزی که مهران، روی آن نشسته بود، رفت.
مهران سر جایش ایستاد.
_سلام!
مهران، با تعجب به دست شکسته مهیا نگاهی کرد.
_سلام...این چه وضعیه؟!
مهیا با چهره ای متعجب و پر سوال نگاهش کرد.
_چیزی نیست... یه شکستگیه!
مهران سر جایش نشست.
_چی میخوری؟!
_ممنون! چیزی نمی خورم. فقط جزوه ام رو بدید.
مهران با تعجب به مهیا نگاه کرد.
_چیزی شده مهــ... ببخشید، خانم رضایی؟!
_نه! چطور؟!
مهران، به صندلیش تکیه داد.
_نمی دونم... بعد دو هفته اومدی... دستت شکسته... رفتارت...
با دست، به لباس های مهیا اشاره کرد.
_تیپت عوض شده... چی شده؟!خبریه به ماهم بگو...
مهیا، سرش را پایین انداخت و شروع به بازی با دستبندش، کرد.
_نه! چیزی نشده... فقط لطفا جزوه رو بدید.
دستش را به سمت مهران دراز کرد، تا جزوه را بگیرد؛ که مهران، دست مهیا را در دستانش گرفت.
مهیا، دستش را محکم از دست مهران کشید. اتمام بندنش به لرزش افتاده بود.
مهران، دستش را جلو برد تا دوباره دستش را بگیرد...
که مهیا با صدای بلندی گفت:
_دستت رو بکش عوضی!
نگاه ها،همه به طرفشان برگشت.
مهران، به بقیه لبخندی زد.
_چته مهیا...آروم همه دارند نگاه میکنند.
_بگذار نگاه کنند...به درک!
_من که کاری نمی خواستم بکنم، چرا اینقدر عکس العمل نشون میدی!
مهیا فریاد زد:
_تو غلط میکنی دست منو بگیری! کثافت!
کیفش را از روی میز برداشت و به طرف بیرون رستوران، دوید...
قدم های تند و بلندی برمی داشت.احساس بدی به او دست داده بود. دستش را به لباس هایش می کشید. خودش هم نمی دانست چه به سرش آمده بود!
وقتی که مهران دستش را گرفته بود؛ احساس بدی به او دست داده بود.
با دیدن شیر آبی، به طرفش رفت.
آب سرد بود....
دستانش را زیر آب گذاشت. و بی توجه به هوای سرد، دستانش را شست.
دستانش از سرما و آب سرد، سرخ شده بودند.
آن ها را در جیب پالتویش گذاشت.
وبه راهش ادامه داد.
نمی دانست چقدر پیاده روی کرده بود؛ اما با بلند کردن سرش و دیدن نوری سبز، ناخوداگاه به سمتش رفت...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پنجشنبه و یاد #گذشتگان
اگر زحمتی نیست با نثار هدیه ای روح گذشتگان و پدر بنده حقیر رو شاد کنید
لطفا بزنید روی لینک زیر 👇👇👇
https://fatehe-online.ir/169673
#صفحه_486ازقرآن⚫️
#جز25⚫️
#سوره_شوری⚫️
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_ماشاءالله_گراشی
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
سلام آقا
نشسته بر رخ ما گرد هجران
بیا دست محبت را
بکش بر چهره ما
که ما
بی تو یتیم و بینواییم
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدے جان(عج)💚
جمعه شد تاباز
جای خالی توحس شود😔
تاشقایق باز
دلتنگ گل نرگس شود🌼
☀️آفتاب پشت
ابرم نام تو دارم ب لب
خواستم نور تو گرمی
بخش این مجلس شود💚
اللهم عجل لولیڪ ألفرج
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
هرخانه ای
حال و هوای خاص
خودش را دارد😊
بعضی از خانه ها
همین که وارد میشوی
عجیب آرامت می کنند 👌👌
انگار که جادویت کرده باشند...😌
بعضی از خانه ها صبح های زود
بوی چای تازه دم و نان برشته می دهند 🥖
وظهر ها بوی پیاز داغ ونعنا😋😋
وغروب ها بوی هل و دارچین☺️☺️
بعضی از خانه ها
هیچ وقت دلتنگی ندارند...👌
آخرین آدینه
تابستان تون شاد و قشنگ
خونه هاتون پر از ارامش وشادی
قلبهاتون پر از عشق مولای منتظر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
🔸از شامگاه پنجشنبه و شب جمعه،
فرشتگانی با قلمهایی از طلا و لوحهایی از نقره،
از آسمان به سوی زمین میآیند و تا غروبِ
روز جمعهِ ثواب هیچ عملی را نمینویسند
به جز صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام
اللَّـهُمَّ 🍁🍂
صَلِّ 🍁🍂
عَلَى 🍁🍂
مُحَمَّد🍁🍂
وعلی آلِ🍁🍂
مُحَمَّد🍁🍂
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تلنگر
🌼خیلی از ما که هنوز از نعمت پدر و مادر برخورداریم، گاهی در هیاهوی زندگی و دلمشغولی هامون از یه تماس ساده هم ممکنه غفلت کنیم... پدرمادرها غرور دارند ولی نه برای دلتنگی بچه هاشون... حواسمان باشد... حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد... حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاهِ چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد... حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند...
🌼حواسمان باشد خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکنیم از کنارمان میروند... حواسمان باشد به دلگیریِ غروبهایِ تنهاییِ شان... حواسمان باشد که آنها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده... به آرام قد کشیدنمان بوده... به نیازها و نازهایمان بوده... آنها یک روز آنقدر پیر میشوند که حتی اسمهایمان را هم فراموش میکنند... حواسمان به گرانترین و بی همتاترین عشقهایِ زندگیمان... به"پدرها" به "مادرها" ها خیلی باشد... خیلی...
🌼لطفا.... غرور و گرفتاری و اختلاف سلیقه و اختلاف عقیده و هر آنچه ما رو از تماس و دیدار پدر و مادرمون محروم کرده رو کنار بزاریم و همین الان بریم سراغشون حتی با یه تماس... ممکنه خدایی نکرده خیلی زود دیر بشه...
روز #جمعه پدرها و مادرها رو یادتون نره😊
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══