.
🌻 اعمال شب و روز ۲۸ صفر
📚 در کتب ادعیه طبق روایات اعمالی برای شب رحلت حضرت محمد (ص) که مصادف ۲۸ صفر المظفر است، ذکر شده:
روز ۲۸ ماه صفر که برابر با رحلت جانسوز پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) است، مانند بسیاری از روزهای مقدس در سال، اعمال مستحبی نظیر انجام غسل، روزه، دعا و خواندن دو رکعت نماز دارد که مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان جزئیات آن را بیان کرده است. در ادامه این مطلب اعمال ۲۸ صفر گردآوری شده است.
آداب و اعمال ذکر شده در کتب دینی برای روز ۲۸ صفر به شرح زیر است:
1⃣ صدقه دادن
آنچه که از گذشتگان و برخی روایات دینی ما رسیده است، ماه صفر به ویژه روزهای پایانی این ماه که وفات پیامبر گرامی اسلام (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) در آن واقع شده است، به نحوست معروف بوده و در این ماه پیامبر و امامان در مورد صدقه دادن روایات زیادی نقل نموده و سفارش کرده اند.
2⃣خواندن ۱۰ مرتبه دعای یا شَدِیدَ الْقُوَى
اگر کسی بخواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در ماه صفر، در هر روز ده مرتبه بخواند دعایی را که «محدث فیض» روح الله روحه، در «خلاصة الاذکار» ذکر فرموده است.
وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینای سخت نیرو، وای سختگیر!ای عزیز،ای عزیز،ای عزیز! خوارند از بزرگیات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ خلق خودت را،ای احسان بخش! ای نیکوکار! ای نعمت بخش!ای عطا دِه! ای که معبودی جز تو نیست! منزّهی تو! به راستی من از ظالمانم. اجابت کردیم برایش و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و رحمت کند خدا بر محمّد و آل پاک و پاکیزه اش!
3⃣روزه گرفتن
روزه گرفتن در روزهای ابتدایی، میانی و پایانی هر ماه تأکید بسیاری شده که بر همین اساس، روزه در ۲۸ ماه صفر نیز که از روزهای پایانی این ماه قلمداد میشود، دارای ارزش بسیاری است.
4⃣ غسل کردن
از انجا که یکی از اعمال ۲۸ صفر، خواندن زیارت حضرت رسول (ص) است، مستحب است که قبل از خواندن زیارت حتی از راه دور، غسل انجام شود.
5⃣خواندن زیارت حضرت محمد (ص) از راه دور
شیخ مفید و شهید و سید بن طاوس رحمهم الله گفته اند که، چون در غیر مدینه طیبه خواهى که حضرت رسول صلى الله علیه و آله را زیارت کنى غسل بکن و شبیه به قبر در پیش روى خود بساز و اسم مبارک آن حضرت را بر آن بنویس و بایست و دل خود را متوجه آن حضرت گردان و زیارت ایشان را بخوان.
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#امام_حسن
تسلیت به #امام_زمان
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#خانواده_خوب #قسمت6 بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب🌹 💕ـــــــــ💕ـــــــــ💕 💥وقتی هدف از خ
#خانواده_خوب
#قسمت7
بعضیها بیرون خانه، تیپ میزنند👌
ولی برای همسرشان تیپ نمیزنند!کمبود توجه با آرایش کردن خود برای دیگران جبران نمیشود💯
بعضیها وقتی میخواهند از خانه بیرون بروند، حسابی تیپ میزنند❗️
ولی در خانه و جلوی همسرشان اصلاً به سر و وضع ظاهری خود اهمیت نمیدهند.📛
از اینها باید پرسید⁉️
«شما که موقع بیرون رفتن اینطور خود را آراسته میکنید، چرا در خانۀ خودتان تیپ نمیزنید🤔
💥این مسأله هم در مورد خانمها مطرح است و هم در مورد آقایان
⚡️ حضرت امام(ره) در خانه هم، زیرجامۀ خودشان را اتو میکردند و میپوشیدند.
امام محمد باقر(ع) میفرماید:✍ «همانطور که مردها دوست دارند همسرشان پیش آنها تزیین کند، زنها نیز دوست دارند، شوهرشان پیش آنها تزیین کند؛🌹
✨ النِّسَاءُ یُحْبِبْنَ أَنْ یَرَیْنَ الرَّجُلَ فِی مِثْلِ مَا یُحِبُّ الرَّجُلُ أَنْ یَرَى فِیهِ النِّسَاءَ مِنَ الزِّینَة»⚡️
📚(مکارم الاخلاق/ص80)
البته آرایش مرد در خانه، با آرایش زن فرق دارد.✅
مثلاً برخی روانشناسها بررسی کردهاند🔰
که یکی از اولین مواردی که خانمها در
💌ظاهرشوهرشان به آن توجه دارند، خطِ اتوی لباس مرد است.
یکی از دوستان امام باقر(ع) که به خانۀ ایشان آمده بود، دید لباسی که حضرت در داخل خانه پوشیدهاند رنگِ خاص و خیلی متفاوتی دارد.🤔
حضرت وقتی دید که او تعجب کرده است، فرمود✍
این لباس را پوشیدهام به خاطر اینکه همسرم اینطوری دوست دارد.💌
✨دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ عَلَیْهِ مِلْحَفَةٌ حَمْرَاءُ شَدِیدَةُ الْحُمْرَةِ فَتَبَسَّمْتُ حِینَ دَخَلْتُ فَقَالَ کَأَنِّی أَعْلَمُ لِمَ ضَحِکْتَ ضَحِکْتَ مِنْ هَذَا الثَّوْبِ الَّذِی هُوَ عَلَیَّ إِنَّ الثَّقَفِیَّةَ أَکْرَهَتْنِی عَلَیْهِ وَ أَنَا أُحِبُّهَا فَأَکْرَهَتْنِی عَلَى لُبْسِهَا؛ ⚡️
📚کافی/6/447)
اینکه خانمها برای شوهر خودشان آرایش کنند و برای خیابان آرایش نکنند بحث مفصلی دارد که در اینجا به آن نمیپردازیم.😊
اما بعضیها که احساس کمبود توجه دارند وقتی بیرون خانه میروند خودشان را آرایش میکنند غافل از اینکه کمبود توجه آنها به این روش جبران نمیشود. 💯
مانند کسی که سوار ماشین شده و مدام بوق میزند تا توجه دیگران را به خودش جلب کند💯.
اینها اگر از نظر روحی احساس کمبود توجه نداشتند، نیاز پیدا نمیکردند خودشان را برای دیگران تزیین کنند💢
اینقبیل افراد احتمالاً در یک خانوادۀ خوب تربیت نشدهاند📛
چون یکی از مختصات خانوادۀ خوب این است🔰
که انسان را از نظر محبت و توجه، لبریز میکند😍
اگر در یک خانوادۀ خوب بزرگ شده بودند، نیاز به توجه و محبت دیگران نداشتند، و سعی نمیکردند با جلب توجه دیگران ذهن کسی را درگیر و مشغول خودشان کنند🔻
🍀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام وعرض ادب واحترام 🌹
📌جلسه هشتم "#همسرداری"
📝موضوع:#خانواده_خوب
💝#قسمت8
💕_____💕_____💕
هر یک از زن و مرد در خانواده باید ببینند خدا از آنها چه خواسته🤔
💞 دو نفر وقتی میتوانند واقعاً عاشق هم باشند که هر دو عاشق خدا و اولیاء خدا باشند👌
💥اگر ما هدف تشکیل خانواده را بندگی خدا بدانیم، آنوقت میفهمیم که در تمام لحظات زندگی مشترک، در واقع بندگی ما در حال آزمایش شدن است.💯
😇اگر ما «عبد خدا» هستیم باید هر لحظه ببینیم خدا از ما چه میخواهد
هر یک از زن و مرد در خانواده باید ببینند خدا از آنها چه خواسته است⁉️
مثلاً خداوند از یک خانم خواسته است که فقط خودش را برای شوهرش تزیین کند💯
❗️ اما اگر این خانم بخواهد خدا را حذف کند و به خواستۀ پروردگار بیتوجهی کندنمیتواند خودش را فقط به شوهرش محدود کند، لذا خودش را به همه نشان میدهد و برای آنها تزیین میکند👌
اما اگر «عبد» باشد و نگاه کند که خدا از او چه خواسته، میبینید که خدا از او خواسته فقط خودش را به شوهرش نشان بدهد.👏
👤یک مرد هم اگر بخواهد طبق خواست خداوند عمل کند، باید فقط با همسر خودش عشقبازی کند هرچند ممکن است بعد از گذشت سالها، تازگی همسرش برای او از بین رفته باشد👏💕
🌀اگر هر یک از زن و مرد در خانه بخواهند نظر خدا را تأمین کنند، این دو آنقدر عاشق همدیگر خواهند شد که این عشق تاکنون در هیچ فیلمی نشان داده نشده است!😍
⚡️امام صادق(ع) در خانۀ یکی از دوستان خود مهمان بود، و روی یک تخت نشسته بود. دو تا کبوتر در حیاط خانه نظر حضرت را به خود جلب کردند. حضرت به آنها نگاه کرد و لبخند زد.⚡️ دوست حضرت دلیلش را پرسید و حضرت فرمود:✍ میدانی این دو کبوتر به هم چه میگویند❓ کبوتر نر به کبوتر ماده میگوید: تو در همۀ عالم عزیزترین موجود پیش من هستی،💞
💌البته بعد از این آقایی که روی تخت نشسته است
💫 (مُغِیثٌ قَالَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ رَآهُ یَضْحَکُ فِی بَیْتِهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَسْتُ أَدْرِی بِأَیِّهِمَا أَنَا أَشَدُّ سُرُوراً بِجُلُوسِکَ فِی بَیْتِی أَوْ بِضَحِکِکَ؟ قَالَ إِنَّهُ هَدَرَ الْحَمَامُ الذَّکَرُ عَلَى الْأُنْثَى فَقَالَ أَنْتَ سَکَنِی وَ عِرْسِی وَ الْجَالِسُ عَلَى الْفِرَاشِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکِ فَضَحِکْتُ مِنْ قَوْلِهِ💫
📚 مناقب آلابیطالب ع/4/217)
💝وقتی دو نفر میتوانند واقعاً به همدیگر عشق بورزند که هر دو عاشق یک موجود دیگری باشند و عشق به آن موجود،🔰
منیّت این دو نفر را از بین برده باشد. اگر اینها در آن موجود «فنا» شده باشند طبیعتاً خودخواهیشان از بین رفته و در نتیجه واقعاً میتوانند عاشق هم بشوند👌👏
آن موجود برتر هم غیر از خدا (و اولیاء خدا) نمیتواند باشد.💯
✨چون غیر از خدا هیچکس دیگری ارزش عاشقی ندارد👌
دو نفری که برای «یکی» بشوند، واقعاً برای هم خواهند شد. بقیۀ عشقها غیر از این دورغ است⛔️.
⛔️ مثلاً عشقی که در غرب از آن دم میزنند دروغ است؛ چون اگر آنها واقعاً راست میگفتند الان باید اروپا را سرشار از محبت میدیدیم نه اینکه اکثراً با سگ و گربه زندگی کنند! ♨️
🔺چرا غربیها که اینقدر ترانههای عاشقی سر دادهاند، هیچ کدام پای عشق خود نایستادهاند👌
🔴معلوم میشود که این عشق واقعی نبوده، بلکه معنایش این است که: «من تو را برای خودم دوست دارم! اگر تو برای من نباشی میخواهم اصلاً نباشی!» 🔺
و اینجور دوست داشتنها خیلی زود به تنفر تبدیل میشود. یعنی این ادعای «دوست دارم» از روی خودخواهی است و خودخواهی با عاشقی جور در نمیآید💯
♨️ لذا نباید به همدیگر دروغ بگوییم و خودمان را فریب بدهیم.❌
اینکه خیلی از دختر و پسرها میگویند «ما عاشق و معشوق همدیگر هستیم» غالباً راست نیست، و آنها معنای عشق را نفهمیدهاند.♨️
🌐در این عالم هستی فقط یک نفر است که میتواند دل آدم را تسخیر کند و آن پروردگار عالم است.😍
لذا خداوند میفرماید⚡️ «خدا برای هیچ انسانی دو دل در درون سینهاش قرار نداده است؛ ✔️
🌟ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ»(احزاب آیه ۴✨
💖باید دل یکدله کنی؛ تو یا خدا را دوست داری یا خودت را دوست داری که در صورت اخیر، اگر دیگران را هم دوست داشته باشی به خاطر خودت دوستشان داری💢
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🌷
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#ختم_صلوات
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
در روزهای حزن آلود پایان صفر ، در ایام شهادت ختم رسالت پیامبر اکرم ( ص ) امام حسن و امام رضا ( ع ) با هم مجدد هم نفس میشویم و با ذکر شریف صلوات دلهایمان را روانه مدینه النبی میکنیم و برای فرج مولایمان دعا میکنیم ....
ان شاءالله به برکت این صلواتها دلهایمان آرام گیرد و با چشمان گناهکارمان به زودی شاهد فرج مولایمان باشیم....
عزیزانی که تمایل به شرکت دارند تعداد صلواتها رو به آی دی
@yamahdi85
ارسال کنند.
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#پیامبراکرم
#امام_حسن ( ع )
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 ۱۸۰ درجه اختلاف نظر بین زن و شوهر
🔴 استاد #عباسی_ولدی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت104 ـــ این خبر خوبیه؟!!! شهاب لبخندی زد ــــ آره دیگه دو روز از دستم راحت میشی.
#جانم_میرود
#قسمت105
مهیا چشمکی زد.
ـــ آفرین!
شهاب در را برای مهیا بازکرد و گفت:
ــــ ولی نمی دونم از چی اینجا خوشتون میاد شما دخترا...
ـــ بعد به من میگه غر میزنی!
مهیا، به طرف میزی که در قسمت دنج کافه بود، رفت و روی صندلی نشست. مهیا، منو را به سمت شهاب، که روبه رویش نشسته بود؛ گرفت و گفت:
ـــ خب چی می خوری؟!
شهاب نگاهی به اطراف انداخت.
ـــ اصلا تو این تاریکی میشه چیزی ببینم که بخوام سفارش بدم؟!!
مهیا؛ ریز خندید.
ـــ دیوونه چراغای کم نور میزارن، تا جو رمانتیک باشه!
شهاب که خنده اش گرفته بود. با لبخند سری تکان داد.
شهاب بلند شد، تا سفارش بدهد.
مهیا به زوج های اطراف نگاه کرد. مطمئن بود بین همه آن ها فقط خودش و شهاب به هم محرم بودند. نگاهی به تیپشان انداخت و تیپ خودشان را با تیپ آن ها مقایسه کرد. ناگهان خنده اش گرفت...
شهاب سر جایش نشست.
ـــ به چی می خندی؟؟
مهیا با چشم اشاره ای به اطراف کرد.
ـــ هیچی برا چند لحظه، به خودمون و اطراف نگاه کردم. خندم گرفت.
شهاب به صندلی تکیه داد.
ـــ کجاشو دیدی! رفتم سفارش دادم پسره با اون موهاش؛ با ترس نگام می کرد و گفت؛ حاج آقا یه نگاه به این خواهرای بی حجاب بنداز... فقط موندم می خوان جواب خدارو چی بدن...
خوبه با لباس کارم نیومدم، دنبالت.
مهیا بلند زد زیر خنده.
شهاب اخمی به مهیا کرد. مهیا، دستش را جلوی دهانش گرفت.
شهاب با لبخند به مهیا نگاه می کرد.
ـــ وای شهاب... حالا فکر کردن گشت ارشادیم!
شهاب دستی به ریش های خودش کشید.
ـــ شاید...
شهاب کمی فکر کرد.
ـــ مهیا، یه سوال ازت بپرسم؛ جوابم رو میدی؟
مهیا لبخندی زد.
ـــ بفرما؟
ـــ اون روز... اما زاده علی ابن مهزیار...
ـــ خب!
ـــ من قبل از اینکه دم خروجی ببینمت، داخل هم دیدمت.
مهیا، منتظر بقیه صحبت شهاب ماند.
ــــ ولی داشتی گریه می کردی... برای همین جلو نیومدم.
شهاب به مهیا نگاهی انداخت.
ـــ برا چی اون شب حالت بد بود؟!
نگو هیچی؛ چون اون گریه هات برای هیچی نبود.
دستان مهیا یخ زد. از چیزی که می ترسید؛ اتفاق افتاد.
شهاب دستان مهیا را گرفت، که با احساس سرمای دستان مهیا با نگرانی نگاهی به مهیا انداخت.
ـــ چیزی شده مهیا؟!
مهیا سرش را پایین انداخت. نم اشک در چشمانش نشست.
ـــ مهیا، نگرانم نکن!!
مهیا می دانست آن اتفاق تقصیر خودش نبود، اما استرس داشت که نکند شهاب، بد برداشت کند.
شهاب با اخم اشاره ای کرد.
ـــ بلند شو بریم!
شهاب پول را روی میز گذاشت، دست مهیا را گرفت و بیرون رفتند. شهاب در ماشین را برای مهیا، باز کرد. مهیا سوار شد. شهاب ماشین را دور زد و سوار شد.
ـــ مهیا؛ خانمی...
مهیا سرش را بلند کرد.
شهاب اخم کرد.
ــ چرا چشمات خیسند؟؟ چیز بدی پرسیدم؟!
ـــ نه!
ــــ داری نگرانم میکنی...
مهیا، اشک هایش را پاک کرد.
ــــ مهیا! مگه چه اتفاقی افتاده که تو اینجوری بهم ریختی...
مهیا نفس عمیقی کشید.
ـــ مهران...
شهاب ابروهایش را درهم کشید.
ـــ مهران کیه؟!
ـــ هم دانشگاهیم.
ـــ خب؟!
ـــ ازم جزوه برده بود؛ بعد یه مدت بهم پیام داد، که برم جزوه رو بگیرم.
مهیا نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
ـــ تو رستوران قرار گذاشته بود... من اون موقع با اینکه محجبه نشده بودم و نماز نمی خوندم ولی با پسرا زیاد گرم نمی گرفتم... اونم هی از دست شکستم، سوال می پرسید.
اون لحظه اصلا احساس خوبی نداشتم. فقط دوست داشتم از اونجا برم.
دستم رو دراز کردم که جزوه رو ازش بگیرم که اون...
شهاب اخم کرد و گفت:
ـــ اون چی؟!
ـــ اون دستمو گرفت و محکم فشار داد...
اشک های مهیا، روی گونه اش سرازیر شد.
شهاب از عصبانیت فرمون را محکم فشار داد. مهیا بالرزش ادامه داد:
ـــ از اونموقع هی زنگ میـزد و ادعای عاشقی می کرد تو بیمارستان هم خودت دیدیش...
با هر حرفی که مهیا می زد فشار دست شهاب روی فرمون بیشتر می شد. مهیا که عصبانیت شهاب را دید تند تند گفت:
ـــ باور کن شهاب من تقصیری ندارم... من اصلا اهل این حرفا نیستم.
شهاب، نفس عمیقی کشید و به طرف مهیا برگشت. دستانش را در دست گر فت.
ــــ آروم باش مهیا!
اشک های مهیا را با دستش پاک کرد
ـــ میدونم تو تقصیری نداری.
ـــ باور کن شهاب.... من اون روز، خیلی اذیت شدم. همش استرس مهران رو داشتم. همه چیز پشت سرهم بود. نمی تونستم به کسی بگم. چون کسی رو نداشتم...
ــــ اگه دستم بهش برسه!
شهاب لحظه ای فکر کرد و دوباره پرسید:
ــــ اون ماشینی که نزدیک بود، بهت بخوره هم کار اون عوضیه؟!
مهیا به چشمان سرخ شهاب نگاه کرد. ترسید بگوید کار مهران است می ترسید که شهاب کارش را بی جواب نگذارد...
ـــ ن... نه کار اون نبود...
ـــ مهیا بامن روراست باش. اون تصادف کار اون بود؟!
ـــ نه نبود.
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══